ابزار رایگان وبلاگ

تفاوتهای فردی PageRank

راز زندگی و موفقیت انسان

آیا تا به حال به چگونگی بر آورده شدن آرزوهایتان اندیشیده اید؟؟؟

کشف این مطلب اساسی که افراد بشر با یکدیگر فرق دارند قسمتی از میراث روان شناسی جدید است. اگر چه فیلسوفان گذشته درباره اینکه آیا تفاوتهای فردی در رفتار و استعداد فطری است یا اکتسابی ، بحث نموده‌اند ولی بر همه مسلم بود که بین افراد بشر تفاوت وجود دارد. با وجود این عقاید فیلسوفان و پیشرفتهایی که در این زمینه به عمل آمده بود توجه واقعی به اختلاف فردی در اوایل قرن نوزدهم ظاهر شد. فیلسوفان و علما تا به امروز همواره در جستجوی مجموعه‌ای از قوانین کلی بوده‌اند که بوسیله آن بتوان رفتار بشر را توجیه نمود.

آنها به اختلافات موجود در افراد کمتر علاقه و توجه نشان داده‌اند. متاسفانه قوانین کلی هم قادر به توجیه واضح و کامل رفتار انسان نیست و پیشرفت واقعی هنگامی میسر می‌شود که این قوانین کلی را با در نظر گرفتن
خصوصیات افراد کامل کنیم. برای شناخت واقعی انسان باید رابطه بین متغیرهای شخصیت با خصوصیات منحصر به فرد جسمانی و اجتماعی که در تاریخچه زندگی هر فرد موجود است را مورد تحقیق قرار دارد. به عبارت دیگر برای دست یابی به تفاوتهای فردی روش جامعی در دست است.

سیر تحولی

بشر همیشه از اختلافات موجود بین افراد آگاه بوده است. در بعضی از نوشته‌های قدما این آگاهی به خوبی دیده می‌شود. برای مثال افلاطون معتقد بود که تفویض حرفه به افراد باید بر حسب قابلیت و شایستگی آنها صورت گیرد. او در کتاب جمهوریت پیشنهاد می‌کند که از داوطلبان استخدام در ارتش آزمایش استعداد سربازی به عمل آید و آنها را بر اساس این آزمایش انتخاب کنند. ارسطو درباره اختلافات موجود در جوامع مختلف مطالبی نوشته و به تفاوتهای نژادی ، جنسی و اجتماعی اهمیت داده است.

در قرون وسطی شناسایی اختلافات فردی جای خود را به قوانین کلی فلسفی درباره رفتار بشر داد. در قرن هجدهم افرادی مانند روسوهربارت توجه مجدد به این مطلب را برانگیختند. ولی با این وجود حتی در قرن نوزدهم نیز توجه واقعی به این امر آن طور که باید مبذول نمی‌شد. تفاوتهای فردی برای اولین بار بر اثر یک تصادف جالب توسط علوم نجومی اندازه گیری شد. در سال 1796 ستاره شناسی به نام ماسلکین همکار خود را این دلیل که مشاهدات او روی
حرکات ستارگان یک ثانیه اختلاف داشت اخراج کرد.

در سال 1816 بیس که او نیز ستاره شناس بود به این نتیجه رسید که معمولا در مشاهدات افراد اختلافاتی وجود دارد. او برای اثبات این عقیده شواهد زیادی جمع آوری کرد. این کشف علم نجوم در تحقیقاتی که بعدها در زمینه روان شناسی تجربی راجع به سرعت عکس‌العمل افراد تاثیر بسزایی داشت. کاتل که در اولین لابراتور روان شناسی شاگرد ونت بود اولین تحقیق علمی درباره سرعت عکس‌العمل را انجام داده است. کارهای کاتل منجر به تحقیق و اندازه گیری اختلافات فردی در زمینه‌های دیگری از جمله
هوش شد.

تفاوتهای فردی در شخصیت

افراد از لحاظ ویژگیهای شخصیتی متفاوت از یکدیگر هستند و تفاوتهایی دارند. بررسی تفاوتهای افراد در زمینه ویژگیهای شخصیتی توسط روان شناسان شخصیت انجام گرفته است. افراد از لحاظ ویژگیهایی چون درونگرایی یا برونگرایی ، انعطاف پذیری و ... با یکدیگر تفاوت دارند.

تفاوت فردی در هوش

افراد مختلف در سطوح مختلف هوشی متفاوت از یکدیگر هستند. بررسی تفاوت افراد از لحاظ هوشی منجر به تهیه ابزارهای مناسب برای سنجش هوش گردید. افراد را از لحاظ درجه هوشی می‌توان از عقب مانده شدید تا هوش بسیار بالا و نبوغ طبقه بندی کرد. همچنین افراد می‌توانند از لحاظ جنبه‌های مختلف هوش متفاوت باشند. برخی دارای هوش عملی بالایی هستند و برخی از لحاظ هوش کلامی بالاتر هستند.

تفاوهای فردی از لحاظ انگیزش

افراد از لحاظ درجه انگیزش نیز متفاوت از یکدیگر هستند. برخی افراد از لحاظ سطح انگیختگی بالاتر هستند یعنی میزان انگیختگی آنها بالاتر از دیگران است و برخی افراد برعکس. همچنین از لحاظ انواع انگیزش نیز افراد می‌توانند تفاوتهایی با یکدیگر داشته باشند. برخی افراد از انگیزش پیشرفت بالایی برخوردارند. برخی از انگیزش پیوند جویی بالا و برخی از لحاظ انگیزش قدرت.
نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:26 توسط Mαʑłɣдґ| |

هنگامي كه يك مرد و يك زن با يكديگر برخورد مي كننـد در
واقـع دو دنياي متـفاوت با يكديگر روبرو شده اند. آنـها داراي
ارزشها، الويت هـا و عادات متفاوتي مي باشند. در زير بـه
تفاوتهاي بيولوژيكي و روانشناسي مردوزن ميپردازيم:

تفاوتهاي بيولوژيكي

1- نـه تـنـها سـاخـتـار مغز زنان و مردان با يكديگر متفاوت
مي باشد، بلكه مـردان و زنان از مغزشان بطـرز مــتفاوتي
استفاده ميكنند. در مغز زنان اتصالات و ارتباطات بيشتري
بين دو نيمكره چپ و راست وجود داشـته كـه بـه آنــها اين
توانايي را مي دهد تا از مهارت گفتاري بهتري نسبت به مردان برخوردار باشند. از طرف ديگر در مردان ارتبـاط كمتري بين دو نيمكره مغزشان وجود داشته و به آنها اين قابليت را ميدهد تا داراي مهارت بيشتري در استدلالهاي انتزاعي و هوش ديداري-فضايي باشند.

2- بيشتر عادات مردان و زنان را مي توان توسط نقش آنها در روند تكامل توضيح داد. بـا وجود آنكه شرايط زندگي تغيير كرده باز هم زنان و مردان تمايل دارند از برنامه بيولوژيكي خـود پيـروي كننـد. مـردان قـادر هستـند تــا مسير حركت خود را بخاطر بسپارند. زيـرا در گذشته مردان مي بـايـست شـكـار خـود را رديـابـي كـرده و آن را گـرفتــه و بـه خـانــه باز ميگرداندند در حالي كه زنان داراي ديد محيطي بهتري ميباشند كه بـه آنـها كمك ميـكند اتفاقات پيرامون مـنـزل خـود را زيـر نـظـر گـرفـتـه و خـطـر در حـال نـزديـك شدن به خانه را شنـاسايي كنند. مـغز مــردان براي شكار كردن برنامه ريزي شده كه حـوزه ديد محدود و بـاريـك آنـها را توجـيـه مـي كند امـا مـغـز زنـان قـادر اسـت دامـنـه اطـلاعات وسيـعتري را رمزگشايي كند.

3- مـردان صداهاي گوشخراش، دست دادن محكم و رنگ قرمز را ترجيح ميدهند. مـردان در حل مسائل فني بهتر مي باشند. زنان داراي گوش تيزتري ميباشند و هنـگام صحبت كردن از واژه هاي بيشتري استفاده مي كنند و در تكمـيل و اتـمام وظـايف بطور مستقل بهتر از مردان مي باشند.

4- هنگامي كه مردان وارد اطاق مي شوند بدنبال راه خروج ميگردند، خـطـر احـتمالي را برآورد كرده و راههاي گريز را مي سنجد. در حاليكه زنان به چهره ميهمانان توجه ميكنند تا پـي ببرند كه ميـهمانـان چه كساني بوده و چه احساسي دارند. مردان قادر ميباشند تا اطلاعات را طبقه بندي كرده و در مغزشان ذخيره كنند. زنـان تمايل دارند تا اطلاعات را بارها و بارها در مغزشان مرور كنند. هنگامي كه زنان مشكلاتشان را بـا مـردان در ميان مي گذارند دنبال راه حل نميگردند آنها تنها نياز دارند تا فردي به حرفهايشان گوش دهد.

تفاوتهاي روانشناختی

1- مردان موقعيتها و اوضاع را بطور كلي درك ميكنند و تفكر كلي و جـامع دارند در حالي كه زنان موضعي مي انديشند و بروي جزئيات و نكات ظريف تمركز مي كنند.

2- مردان سازنده و خلاق مي باشند. آنـهـا ريسك پذيـر بـوده و بـدنبال تجربه هاي جديد مي باشند در حالي كه زنان با ارزشترين اطلاعات را برگزيده و آن را به نسل بـعد انتقال مي دهند.

3- مردان در تفكرات و اعمالشان استقلال دارند در حالي كه زنـان تـمـايل دارند از عقايد پيشنهادي ديگران پيروي كنند.

4- ارزيابي زنان از خودشان در سطح پايينتري از مردان مي بـاشد. زنـان تـمايل دارند از خودشان انتقاد كنند در حالي كه مردان بيشتر از عملكرد خودشان رضايت دارند.

5- مردان و زنان داراي معيارهاي متفاتي براي رضايتمندي در زندگي مي باشند. مردان براي شغل مناسب و موفقيت در كارها و زنان به خانواده و فرزندان ارزش قائل ميباشند.

6- مردان نياز مبرمي دارند تـا بـه اهـدافشـان جـامـه عـمـل بـپـوشانـند اما زنان رابطه با ديگران را در درجه نخست اهميت قرار مي دهند.

7- مردان دو برابر زنان بيمار مي شوند البته زنان نيـز بـيشتر بـه سـلامتـي خود اهميت ميدهند.

8- زنان درد و كار يكنواخت را بهتر از مردان تحمل مي كنند.

9- بر خلاف تصور عام مردان بيـشتر از زنـان حـرف زده و بيشـتر سـخنــان ديگران را قطع ميكنند.

10- مردان و زنان داراي حس حسادت يكسان بوده اما مردان بهتر ميتـوانند اين حس را پنهان سازند.

نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:26 توسط Mαʑłɣдґ| |

همه ي شما حتماً مي دانيد که وقتي صحبت از شيوه ي برقراري ارتباط مي رسد، خانم ها و آقايان کاملاً روي طول موج هاي مختلفي قرار گرفته اند. يك مجله در ماه اين مشکل ديرينه را از ديدگاهي بسيار جديد و جالب بررسي کرده است. نويسنده ي اين مطلب با يك روانشناس مصاحبه اي انجام داده است. تحقيقات وي نشان مي دهد که تفاوت هاي بين روش ها و سبک هاي برقراري ارتباط در خانم ها و آقايان، فراتر از اجتماعي شدن محض است، و به نظر مي رسد که ريشه در ساخت جنسيتي آنها داشته باشد.

او اولين بار وقتي متوجه اين مسئله شد که نوارهاي ويدئويي را که توسط محقق ديگري گرفته شده بود و در آن از دوستان نزديک خواسته شده بود که با هم گفتگويي را آغاز کنند، بررسي ميکرد. برخلاف دخترها، پسرها از اين درخواست احساس ناراحتي ميکردند. دخترها در تمام گروههاي سني وقتي با هم روبه رو مي شدند، فوراً شروع به صحبت ميکردند، و گفتگو را با حل مشکل يکي از دخترها به پايان مي رساندند. از طرف ديگر پسرها، به موازات هم مي نشستند و از يک بحث به بحث ديگري مي پريدند و همه ي گفتگوها حول قرارهايي که مي خواهند با هم بگذرانند مي چرخيد.

وي مشاهده کرد که، "براي مردها، گفتگو راهي براي استحکام بخشيدن به وضعيت و مقام خود در گروه است. آنها براي حفظ آزادي و استقلال خود گفتگو مي کنند. از طرف ديگر خانم ها، براي ايجاد صميمت و نزديکي صحبت و گفتگو ميکنند. براي آنها حرف زدن ذات و جوهره ي صميميت است، از اينرو دوستي نزديک و صميمي براي آنها به معناي نشستن کنار هم و صحبت کردن است. براي پسرها، فعاليت ها و انجام کارها با يکديگر مهم است. نشستن و حرف زدن تنها جزء ضروريات دوستي نيست."

حتي از اين مشاهدات ساده نيز، کاملاً مشخص است که چرا زن ها و مردها در صحبت کردن با يکديگر اينقدر مشکل دارند. زن ها با صحبت کردن با دوستان و عاشقان خود، احساس نزديکي و صميميت ايجاد مي کنند. مردها از گفتگو در اين راه بهره نميگيرند، به همين خاطر است که نمي فهمند که خانم ها چرا اينقدر پشت سر هم حرف ميزنند و حرف مي زنند و ...در نتيجه بسياري از مردها به روشي صداي زنها را قطع مي کنند.

مردها از روش ها گفتگوي مختلفي که زن ها براي ايجاد صميمت بين خود استفاده ميکنند، کاملاً گيج و مبهوت هستند. يکي از اين روش ها "گفتگوي مشکلات" است. او ميگويد، "براي خانم ها صحبت درمورد مشکلات جوهر ارتباط است. من مشکلاتم را با شما درميان مي گذارم، و شما نيز همينطور، درمورد مشکلات خودتان با من صحبت مي کنيد. و اين دليل نزديکي ماست. اما مردها، حرف زدن درمورد مشکلات را براي گرفتن توصيه مي دانند. از اينرو با يک راه حل به آن پاسخ مي دهند." و پيداست که وقتي مردها با چنين روشي به دردل خانم ها درمورد مشکلاتشان پاسخ مي دهند، زن تصور خواهد کرد که او قصد کوچک کردن مشکل او و يا کم کردن شر او از سرش را داشته است.

در چشم زن، مرد از درِ حمايت و پشتيباني برمي آيد، چون مردها فقط براي گرفتن راه حل درمورد مشکلاتشان با هم بحث مي کنند. مرد فکر نمي کند که زن با مطرح کردن مشکلاتش براي وي قصد نزديک شدن بيشتر به او را داشته است. به خاطر اين تفاوت ها، بيشترين شکايتي که مردها از زن ها دارند اين است که، "زن ها مدام شکايت ميکنند، و اصلاً هم کاري براي حل آن نمي کنند. مردها ذات شکايت کردن خانم ها را درک نکرده اند."

از اين شيوه هاي مختلف، نکته ي جالبي برداشت مي شود: زن، که به دنبال ايجاد نزديکي و صميميت با مرد خود است، با او درمورد مشکلات خود صحبت مي کند. او از آن مرد انتظار دارد همانطور پاسخگو باشد که دوستان دخترش پاسخگو بودند و با او درمورد مشکلات خودش حرف بزند. اما مرد، اين گفتگوها به خاطر گرفتن توصيه و راه حل تلقي مي کند، نه صميميت. او مشکل را بررسي کرده و يک راه حل ارائه مي دهد، همانطور که دوستان پسرش سابقاً براي او مي کرده اند. اما وقتي زن باز هم صحبت درمورد اين مشکلات را ادامه مي دهد، گويي توصيه ي او را ناديده گرفته است، ابتدا کاملاً گيج و مبهوت و بعد عصباني مي شود. مرد مطمئن مي شود که زن ها فقط درمورد هيچ و پوچ حرف مي زنند. و زن هم تصور خواهد کرد که مردش هيچ احساسي به او ندارد چون طوري با او صحبت نمي کند که احساس نزديکي کند.

زن ها بايد بدانند که گفتگوي مردها فقط به خاطر موقعيت است. يکي از اصلي ترين اهداف حيوانات نر در زندگي زوج گيري است. براي اين منظور آنها بايد آنقدر قوي و نيرومند باشند تا بتوانند با رقيبان ديگر برخورد کنند و آنها را شکست دهند. همينطور که بزرگتر مي شوند، با اولويت بندي کارها زمان را مي گذرانند. و وقتي اين نر آنقدر بزرگ شد که بتواند در برابر حريفان نر ديگر بايستد، خواهد توانست که ماده ي مورد علاقه ي خود را انتخاب کند.

جنس نر انسان نيز به طريقي کاملاً مشابه عمل مي کنند. پسرها براي گرفتن درجات اجتماعي بالا، دستور مي دهند. آنها براي ايجاد نفوذ و تسلط دستور مي دهند نه براي اينکه واقعاً مي خواستند آن عمل انجام گيرد. و آن پسرهايي هم که مجبور به انجام آن دستورات بودند، شان و مقام پاييني داشتند.

اين موضوع در مشاهده ي يکي ديگر از اختلافات زن ها و مردها با يکديگر نيز اهميت دارد. زن ها نمي توانند پايداري مردها را در مواقع درخواست کمک متوجه شوند. زن ها بايد مطالب بالا را به خاطر آورده و بفهمند که، براي مردها انجام کارهايي که از آنها خواسته شده، به معناي از دست دادن شان و مقام خود در آن رابطه است. مردها معمولاً فکر ميکنند که زن ها قصد کنترل کردن آنها را دارند. آنچه از نظر زن ها فقط يک درخواست کوچک است، از نظر مردها شيوه اي براي کنترل کردن به شمار مي رود.

محقق اين موضوع را گسترده تر بررسي مي کند:

"زنها مي خواهند که مردها هر چه آنان مي خواهند انجام دهند. اگر زني بداند که کاري که انجام مي دهد واقعاً مرد را مي آزارد، انجام آن کار  را متوقف ميکند. اگر بداند که مرد مي خواهد او کاري را انجام دهد، سعي در انجام آن کار خواهد کرد. او اين را معناي عشق مي داند و تصور مي کند که مردش هم بايد مثل او فکر و عمل کند. اما مردها در برابر کارهايي که از آنها خواسته مي شود، بسيار مقاوم و پايدار هستند. يعني دقيقاً متضاد با خانم ها!" او يادآور مي شود که، البته مردهايي هم وجود دارند که بسيار براي زنهايشان کمک کننده هستند.

کاملاً متغاير با شيوه ي گفتگوي مردها، که در پي ايجاد و حفظ مقام و رتبه است، گفتگوهاي خانم ها بسيار تساوي طلبانه تر است. وقتي زن ها به هم مي رسند، درمورد مشکل يکي از خودشان به بحث مي نشينند و نتيجه ي بحث را بر مبناي خواست همه مي گيرند. اين نوع گفتگو بسيار مهمتر و تقريباً شبيه به سبک مديريت ژاپني هاست . مردهايي که با بازرگانان ژاپني در دادوستد هستند، بايد به کلي شيوه گفتگوي خود را تغيير دهند و مجبور مي شوند نزديکتر و صميمانه تر برخورد کنند.

خوانندگان اين مقاله احتمالاً اين احساس را پيدا خواهند کرد که شيوه ي زنان برتر از شيوه ي مردان است. درواقع، از شروع جنبش هاي زنان، افراد بسياري اعلان داشته اند که مردها اصلاً شيوه ي گفتگو را بلد نيستند (چرا؟ چون به شيوه ي خانم ها گفتگو نمي کنند). آموزش هاي زيادي براي تعليم دادن روش هاي گفتگو به مردان انجام گرفته است. اما هيچ گونه آسيب و اشکالي متوجه شيوه و سبک گفتگوي مردان نيست، و شيوه ي گفتگوي زنها هم البته اشکالات خاص خود را دارد.

يکي از حقايق جالبي که من کشف کردم مربوط به شيوه ي گفتگو با توافق عموم خانم هاست. براي خانم ها موافقت و رضايت عموم به معناي مطابقت و يکساني آنهاست. اگر يکي از زنان در جمع بخواهد که نظر خود را پيش ببرد، هميشه مشکلي وجود خواهد داشت. "اگر دختري کاري را انجام دهد که دختر ديگر نپسندد، مورد انتقاد قرار گرفته و گاهي طرد مي شود..." من فکر ميکنم دخترهاي زيادي تا به حال با چنين طرد شدگي از جمع دوستان خود روبه رو شده باشند.

در خاتمه، هر دو جنسيت بايد بتوانند اختلافات و تفاوت هاي موجود در شيوه ي گفتگوي يکديگر را بدانند، و انتظار غيرممکن نداشته باشند. زن ها بايد ياد بگيرند که آن نوع گفتگوي صميمي که با دوستان همجنس خود دارند را فقط بايد با همانها حفظ کنند و انتظار داشته باشند. اينکه بخواهند مردشان را هم به يکي از دوستان دخترشان تبديل کنند، غيرممکن خواهد بود و شکست مي خورند، چون مردان به طور کلي احساس صميميت و نزديکي را به آن شکل ايجاد نمي کنند. مردها نيز بايد بفهمند که وقتي زنشان صحبت ميکند، سعي دارد که با او ارتباط برقرار کند، حرف نمي زند که فقط حرفي زده باشد، و همچنين مثل دوست هاي پسر او براي تحکيم موقعيت خود صحبت نمي کند. اگر او هم بتواند آنچه در خود دارد با او تقسيم کند، زن متوجه خواهد شد که مردش او را کنار نمي زند، و نيز دوستش دارد و مي خواهد تا به او نزديک شود.

پس از خواندن اين مقاله، ديگر آسان است که بفهميم يکي از منابع اصلي جنگ و جدل هاي بين جنسيت هاي مختلف، به خاطر تفاوت در شيوه ي گفتگو و ارتباط برقرار کردن آنهاست. شايد اگر مردها ديگر انتظار نداشتند که زن ها هم مثل آنها گفتگو کنند، ما انرژيمان را صرف بررسي نحوه ي تحسين کردن دو جنسيت از يکديگر مي کرديم. البته اگر زنها و مردها دقيقاً مثل هم بودند، زندگي بسيار کسل کننده و يکنواخت مي شد .

نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:25 توسط Mαʑłɣдґ| |

آينده:
يـك زن تــا زمانيكه ازدواج نكرده نگران آينده است. يك مرد
تا زمانيـكـه ازدواج نـــكرده هــــرگز نگران آينده نخواهد بود.

موفقيت:
يــك مرد موفق كسي است كه بيشتر از آنچه هـمــسرش
خرج ميكند درآمد داشته باشد. يك زن موفق كسي است
كه بتواند چنين مردي را پيدا كند.

ازدواج:
يك زن به اميد اينكه شوهرش تغيير كند با او ازدواج ميكند،
ولي تغيير نميكند. يك مــرد به اين اميد با همسرش ازدواج
ميكند كه تغيير نكند، ولي تغيير ميكند.

 

روابط:
اول از همه، يك مرد يك رابطه را يك رابطه بحساب نمي آورد. وقتي رابطه اي تمام ميشود، زن شروع به گريه نموده و سفره دلش را براي دوستان دخترش ميگشايد و نيز شعري با عنوان "همه مردها نادانند" مي سرايد. سپس به ادامه زندگيش ميپردازد. مرد هنگام جدايي اندكي مشكلاتش بيشتر است. 6 ماه پس از جدايي ساعت 3 نيمه شب يك پنجشنبه، تلفن ميزند و ميگويد: "فقط ميخواستم بدوني كه زندگيمو از بين بردي، هيچوت نمي بخشمت، ازت متنفرم، تو يه ديوانه اي، ولي ميخوام بدوني باز هم يه فرصتي برامون باقي مونده." نام اين كار تماس تلفني "ازت متنفرم/عاشقتم" است كه 99 درصد مردان حداقل يك بار آنرا انجام ميدهند. برخي كلاسهاي مشاوره اي مخصوص مردان براي رها شدن از اين نياز تشكيل ميشود كه معمولا تاثيري در بر ندارند.

بلوغ:
زنان بسيار سريعتر از مردان بالغ ميشوند. اغلب دختران 17 ساله ميتوانند مانند يك انسان بالغ رفتار كنند. اغلب پسران 17 ساله هنوز در عالم كودكانه بسر برده و رفتارهاي ناپخته دارند. به همين دليل است كه اكثر دوستي هاي دوران دبيرستان به ندرت سرانجام پيدا ميكنند.

فيلم كمدي:
فرض كنيد چند زن و مرد در اتاقي نشته اند و ناگهان سريال نقطه چين شروع مي شود. مردها فورا هيجان زده شده و شروع به خنده و همهمه ميكنند، و حتي ممكن است اداي بامشاد را نيز درآورند. زنان چشمانشان را برگردانده و با گله و شكايت منتظر تمام شدنش ميشوند.

دست خط:
مردها زياد به دكوراسيون دست خطشان اهميت نميدهند. آنها از روش "خرچنگ غورباقه" استفاده ميكنند. زنان از قلم هاي خوشبو و رنگارنگ استفاده كرده و به "ي" ها و "ن" ها قوس زيبايي ميدهند. خواندن متني كه توسط يك زن نوشته شده، رنجي شاهانه است. حتي وقتي مي خواهد تركتان كند، در انتهاي يادداشت يك شكلك در انتها آن ميكشد.

حمام:
يك مرد حداكثر 6 قلم جنس در حمام خود داد - مسواك، خمير دندان، خمير اصلاح، خود تراش، يك قالب صابون و يك حوله. در حمام متعلق به يك زن معمولي بطور متوسط 437 قلم جنس وجود دارد. يك مرد قادر نخواهد بود اغلب اين اقلام را شناسايي كند.

خواروبار: 
يك زن ليستي از جنسهاي مورد نيازش را تهيه نموده و براي خريدن آنها به فروشگاه ميرود. يك مرد آنقدر صبر ميكند تا محتويات يخچال ته بكشد و سيب زميني ها جوانه بزنند. آنگاه بسراغ خريد ميرود. او هر چيزي را كه خوب بنظر برسر مي خرد.

بيرون رفتن:
وقتي مردي ميگويد كه براي بيرون رفتن حاظر است، يعني براي بيرون رفتن حاظر است. وقتي زني ميگويد كه براي بيرون رفتن حاظر است، يعني 4 ساعت بعد وقتي آرايشش تمام شد، آماده خواهد بود.

گربه:
زنان عاشق گربه هستند. مردان ميگويند گربه ها را دوست دارند، اما در نبود زنان با لگد آنها را به بيرون پرتاب ميكنند.

تفاوتهاي ديگر...

آينه:
مردها خودبين و مغرور هستند، آنها خودشان را در آينه چك ميكنند. زنان بامزه اند، آنها تصوير خود را در هر سطح صيقلي بازديد ميكنند -- آينه، قاشق، پنجره هاي فروشگاه، برشته كننده ها، سر طاس آقاي زلفيان...

تلفن:
مردان تلفن را به عنوان يك وسيله ارتباطي براي ارسال پيامهاي كوتاه و ضروري به ديگران در نظر ميگيرند. يك زن و دوستش مي توانند به مدت دو هفته با هم باشند و بعد از جدا شدن و رسيدن به خانه، تلفن را برداشته و به مدت سه ساعت ديگر با هم شروع به صحبت كنند.

آدرس يابي:
وقتي يك زن در حال رانندگي احساس ميكند كه راه را گم كرده، كنار يك فروشگاه توقف كرده و از كسي كه وارد است آدرس صحيح را ميپرسد. مردان اين را به نشانه ضعف ميدانند. آنها هرگز براي پرسيدن آدرس نمي ايستند و به مدت دو ساعت به دور خودشان ميچرخند و چيزهايي شبيه اين ميگويند: "فكر كنم يه راه بهتر پيدا كردم،" و "ميدونم كه بايد همين نزديكي باشه، اون مغازه طلا فروشي رو ميشناسم."

پذيرش اشتباه:
زنان بعضي اوقات قبول ميكنند كه اشتباه كردند. آخرين مردي كه اشتباهش را پذيرفته 25 قرن پيش از دنيا رفته است.

فرزند:
يك زن همه چيز را در مورد فرزندش مي داند: قرارهاي دكتر، مسابقات فوتبال، دوستان نزديك و صميمي، قرارهاي رمانتيك، غذاهاي مورد علاقه، اسرار، آرزوها و روياها. يك مرد بطور سربسته و مبهم فقط ميداند برخي افراد كم سن و سال هم در خانه زندگي ميكنند.

لباس شيك پوشيدن:
يك زن براي رفتن به خريد، آب دادن به گلهاي باغچه، بيرون گذاشتن سطل زباله و گرفتن بسته پستي لباس شيك مي پوشد. يك مرد فقط هنگام رفتن به عروسي و يا مراسم ترحيم لباس رسمي برتن ميكند.

شستن لباسها:
زنان هر چند روز يك بار لباسهايشان را ميشويند. مردها تك تك لباس هاي موجود در كمد، حتي روپوش و اونيفرم جراحي هشت سال پيش خود را مي پوشند و هنگاميكه لباس تميزي باقي نماند، يك لباس كثيف بر تن نموده و كوه ايجاد شده از لباسهاي چرك خود را با آژانس به خشك شويي منتقل ميكنند.

عروسي:
هنگام ياد كردن از عروسي ها، زنان در مورد "مراسم جشن" صحبت ميكنند، مردان درباره "ميهماني هاي دوران مجردي."

اسباب بازي:
دختران كوچك عاشق عروسك بازي هستند و وقتي به سن 11 يا 12 سالگي ميرسند علاقه شان را از دست ميدهند. مردان هيچگاه از فكر اسباب بازي رها نميشوند. با بالا رفتن سن آنها اسباب بازي هايشان نيز گران قيمت تر و پيچيده تر ميشوند. نمونه هاي از اسباب بازيهاي مردان: تلويزيون هاي مينياتوري و كوچك، تلفنهاي اتومبيل، مخلوط كن و آب ميوه گيري، اكولايزرهاي گرافيكي، آدم آهني هاي كنترلي، گيمهاي ويدئويي، هر چيزي كه روشن و خاموش شده، سر و صدا كند و حداقل براي كار كردن به شش باتري نياز داشته باشد.

گل و گياه:
يك زن از شوهرش ميخواهد وقتي مسافرت است به گل ها آب دهد. مرد به گلها آب ميدهد. زن پنج روز بعد به خانه اي پر از گلها و گياهان پژمرده برميگردد. كسي نميداند چرا اين اتفاق افتاده است.

سبيل:
بعضي از مردان مانند هركول پوآرو با سيبيل خوش تيپ ميشوند. هيچ زني وجود ندارد كه با سبيل زيبا بنظر برسد.

اسامي مستعار:
اگر سارا، نازنين، عسل و رويا با هم بيرون بروند، همديگر را سارا، نازنين، عسل و رويا صدا خواهند زند. اگر بابك، سامان، آرش و مهرداد با هم بيرون بروند، همديگر را گودزيلا، بادام زميني، تانكر و لاك پشت صدا خواهند زد.

پرداخت صورتحساب ميز:
وقتي صورتحساب را مي آورند، با اينكه كلا 15هزار تومان شده، بابك، سامان، آرش و مهرداد هر كدام 10 هزار تومان روي ميز ميگذارند.  وقتي دختران صورتحساب را دريافت ميكنند، ماشين حسابهاي جيبي خود را بيرون مي آورند.

پول:
يك مرد 2000 هزار تومان براي يك جنس 1000 توماني مورد نيازش مي پردازد. يك زن 1000 تومان براي يك جنس 2000 توماني كه نيازي به آن ندارد مي پردازد.

بگو مگوها:
حرف آخر را در جر و بحث ها زنان ميزنند. هر چيزي كه يك مرد بعد از آن بگويد، شروع يك بگو مگوي ديگر خواهد بود.

نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:25 توسط Mαʑłɣдґ| |

مقدمه

بسیاری از ما شاید در موقعیتهای مختلفی تجاربی از درد داشته‌ایم. تجاربی که بسیار ناخوشایند هستند و واکنشهای مختلفی را در ما ایجاد می‌کنند. برخی افراد بین انواع مختلف درد تفاوت قائل می‌شوند و برخی انواع درد را شدیدتر و آزار دهنده‌تر می‌دانند. مثل دندان‌درد برای برخی افراد و یا

سردرد

برای عده‌ای دیگر. در هر حال شدت آن کم باشد یا زیاد به عنوان یک عامل مزاحمی شناخته می‌شود که برای فرد قابل تحمل نبوده و از اینرو به دنبال راهکارهایی بر می‌آید تا به رفع آن نائل شود.



علاوه بر اینکه درد خود غیر قابل تحمل بوده و در اغلب موارد جنبه‌های مختلفی از زندگی فرد را تحت تاثیر قرار می‌دهد. از آن جهت که به عنوان یک علامت برای بیماری به شمار می‌رود قابل توجه است. از آن جهت است که فرد به دنبال رفع آن بر می‌آید و مساله را با احتیاط و دقت بیشتری مورد بررسی قرار می‌دهد. در تعریف انگیزه گفته می‌شود که

عاملی است که فرد را به انجام یک عمل یا فعالیت وا می‌دارد و در واقع نیرویی است که به اعمال فرد جهت می‌دهد.

از آنرو که درد به عنوان یک منبع نیرو دهنده یک رفتار در انسان است، رفتاری که او را به رفع علت درد یا کنترل درد می‌دارد یک انگیزه به شمار می‌رود. علاوه بر محرکات خوشایند مثل آرزوها و امیال یا مثلا یک شیرینی خوشمزه ، یک عامل انگیزشی به حساب می‌آیند که فرد برای رسیدن به آنها تلاش می‌کند. با بروز درد فرد به تلاش و تکاپو دست می‌زند تا از محرک آزارنده درد یا علت آن رها شود.


سیر تاریخی درد

عقاید مربوط به درد و تاثیرات آن در فرهنگهای غربی در طول قرون مختلف تحولات چشم گیری داشته است. در قرون وسطی افراد ارتشی آن را به عنوان یک سرپیچی و توهین می‌دانستند و آنرا صفتی زنانه قلمداد می‌کردند. ولی الهیون درد را نشانه‌ای از مجازات و تادیب آسمانی (مربوط به خدا) می‌دانستند. تا قرن 13 میلادی رنج

حضرت عیسی

برای تمام کسانی که به

کلیسا

می‌رفتند موضوع محوری شده بود. در این زمان این ایده شکل گرفت که ، درد چیزی است که باید درمان شود یا تسکین یابد. درد به عنوان بخش مهمی از مسائل و مشکلات زندگی مورد توجه قرار گرفت و در ردیف بیماریهای مهمی مثل

آنفلوآنزا

و

سینه پهلو

قرار گرفت که همان اندازه قابل توجه به نظر می‌رسید.


عوامل موثر بر انگیزه درد

درد به عنوان یک تجربه حسی و عاطفی در نظر گرفته می‌شود، که ممکن است با یک ناراحتی واقعی جسمی همراه باشد و یا ممکن است چنین همراهی وجود نداشته باشد. این تعریفی است که برای درد ارائه می‌شود و آنرا یک تجربه ذهنی معرفی می‌کند که می‌تواند تحت تاثیر عوامل جسمانی یا حتی عوامل روان شناختی بوجود آمده باشد. یا تحت تاثیر عوامل دیگری شدت و ضعف آن متفاوت باشد.


عوامل جسمانی درد

ناراحتیها و مشکلات جسمانی اغلب با نشانه‌های مختلفی بروز می‌کنند. درد یکی از آن دسته از علائمی است که وجود یک مشکل جسمی را نشان می‌دهد. مثل دندان دردی که می‌تواند نشانی از وجود عفونت در ریشه دندان باشد. سردرد ، درد معده ، دردهای ناحیه چشم و ... علاماتی برای وجود مشکل در آن ناحیه می‌باشند، که ویژگی آگاهی دهنده و خبر دهنده برای فرد هستند که در آن ناحیه مشکلی وجود دارد که مستلزم توجه و رفع مشکل است.


عوامل روان شناختی

گاه دردهایی مشاهده می‌شود که هیچ علت جسمانی مسبب آنها نیستند. هر چند از لحاظ روانشناختی این نوع از دردها نیز حاوی پیامی هستند، اما پیام آنها مربوط به وجود یک مشکل جسمانی نیست. بلکه اغلب یک پیام روانشناختی مثل

جلب توجه

،

جلب حمایت

،

اعتراض به شرایط موجود

و ... در کار است. مثل دردهای شکمی که اغلب در کودکان سالهای اولیه دبستان دیده می‌شود و به منظور اجتناب از رفتن به مدرسه بکار برده می‌شوند. هر چند در این دسته از دردها درد واقعی وجود ندارد، اما دسته‌ای از دردهای روانشناختی نیز وجود دارند که فرد واقعا احساس درد و ناراحتی می‌کند، در حالیکه آزمایشات و معاینات مختلف هیچ نوع مشکلی را در آن ناحیه تایید نمی‌کنند.



سردردهای میگرنی را نیز معمولا جزو این نوع دردها طبقه‌بندی کرده‌اند و هر چند عده‌ای معتقدند که تغییرات در

رگهای خونی

موجب این سردردها می‌شود، اما تحقیقات نشان می‌دهد که معمولا عامل روانشناختی در کار است و این تغییرات رگهای خونی سردرد است نه علت آن درد عضو خیالی (مثل کسی که پایش قطع شده ، ولی احساس درد در ناحیه انگشتان پا که وجود ندارند می‌کند) و درد خارج از محل ضایعه یا آسیب نیز گاه در این طبقه قرار می‌گیرد.


عوامل فرهنگی ، اجتماعی و محیطی

تحقیقات مختلف نشان می‌دهد، مفهوم و تجربه درد و عامل انگیزشی آن در جوامع مختلف می‌تواند متفاوت باشد. حتی نوع درد و شیوع برخی دردها با شرایط محیطی و اجتماعی مرتبط هستند. واکنشهای افراد در قبال دردها نیز در شرایط مختلف متفاوت خواهد بود. بر این اساس نوع درد و شدت آن و رفتارهایی که فرد در قبال آن از خود نشان می‌دهد، متفاوت خواهد بود. در مناطق خاصی درد بخصوصی رواج بیشتری می‌یابد.



یک درد مشترک در دو جامعه مختلف واکنشهای مختلفی را در افراد بر می‌انگیزد. همچون انگیزه‌های مهم دیگری مثل گرسنگی، تصور کنید که در جوامع مختلف و فرهنگهای مختلف در مقابل انگیزه گرسنگی افراد واکنشهای مختلفی از خود نشان می‌دهند و به راههای مختلف در جهت کاهش آن انگیزش بر می‌آیند. این تفاوت را در بین افراد مختلف در یک جامعه نیز می‌توان دید.



برخی افراد به نظر می‌رسد که یاد گرفته‌اند تکانشهای شدیدی از ناراحتی در مقابل درد از خود نشان دهند، گویا که تحمل پایینتری در مقابل درد دارند. برخی افراد برعکس ، دردهای شدیدتری را نیز به راحتی تحمل می‌کنند و کمتر به دنبال ناله و جلب حمایت بر می‌آیند. یک فرد در موقعیتهای مختلف ممکن است رفتارهای متفاوتی که حاصل از درد هستند نشان دهد. رفتار او در منزل و در میان خانواده‌ای که حمایت کننده هستند متفاوت از رفتار او در یک محاسبه رسمی خواهد بود.

نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:24 توسط Mαʑłɣдґ| |

نگاه اجمالی

انگیزه‌ها (Motivations) عامل بروز رفتار هستند و انگیزه‌های فیزیولوژیک (Physiological Motivation) یا نیازهای فیزیولوژیک بنیادی‌ترین و اصلی‌ترین انگیزه‌ها را تشکیل می‌دهند. این انگیزه‌ها به انگیزه‌های بقا نیز مشهور هستند، چون با حیات و زندگی موجود زنده سرو کار دارند و عدم برآورده شدن هر یک ازآنهابه مدت معینی یا اختلال در تنظیم آنها منجر به مرگ یا مشکلات خطر ‌آفرین می‌شود. برخی از این انگیزه‌ها عبارتند از:

انگیزه گرسنگی

،

انگیزه تشنگی

،

انگیزه جنسی

و ... .


فرآیند تنظیم در انگیزه‌های فیزیولوژیک

انگیزه‌های فیزیولوژیک از یک الگوی چرخه‌ای هفت مرحله‌ای تبعیت می‌کنند. هر یک از انگیزه‌های فیزیولوژیک از «حالت اشباع» (مرحله اول) شروع شده و به کاهش سایق خاتمه می‌یابند و دوباره این چرخه پس از گذشت مدت زمانی شروع می‌شود و این فرآیند همیشه ادامه می‌یابد.


مراحل تنظیم انگیزه‌های فیزیولوژیک

مرحله اول: حالت اشباع یا سیری

در این مرحله هیچ نوع نیازی احساس نمی‌شود.

موجود زنده

(انسان یا حیوان) در یک حالت تعادل و عدم برانگیختگی فرار دارد. این حالت با گذشت مدت زمانی معین از بین می‌رود و کم‌کم نشانه‌های محرومیت بروز می‌کند. برای مثال پس از خوردن غذا در حالت اشباع قرار داریم.


مرحله دوم: شروع حالت محرومیت

پس از گذشت مدت زمان معینی کم‌کم علائم و نشانه‌های محرومیت از یک انگیزه (‌نیاز) بروز می‌کند. در این مرحله موجود زنده احساس نوعی عدم تعادل فیزیولوژیکی می‌کند. به عنوان مثال پس از گذشت مدتی معین فرد دوباره احساس محرومیت از غذا می‌کند.


مرحله سوم: احساس نیاز

با ادامه حالت محرومیت و عدم تعادل ، موجود زنده احساس نیاز (Need) می‌کند.نیاز واژه‌ایست که حالت فقدان یا کمبود در درون بدن موجود زنده را توصیف می‌کند. برای مثال با ادامه حالت محرومیت از غذا در موجود زنده احساس نیاز به غذا بوجود می‌اید.


مرحله چهارم: بروز سایق (کشاننده) فیزیولوژیکی

با گذشت زمان احساس نیاز منجر به بروز سایق (Drive) در موجود زنده می‌شود. سایق (کشاننده) واژه‌ایست حالت محرومیت را در سطح «روان شناختی» توصیف می‌کند. در واقع سایق (کشاننده) حالت تمایل روانی به چیزی خاص برای برآورده کردن احساس نیاز جسمی است. برای مثال احساس نیاز به غذا باعث به وجود آمدن تمایل به غذا خوردن در موجود زنده می‌شود.


مرحله پنجم: بروز رفتارهای هدف‌گرا

سایق‌ها (کشاننده‌ها) باعث بروز رفتار هدف‌گرا در موجود زنده می‌شوند. منظور از

رفتار هدف‌گرا

کارهایی است که با انجام دادن آن حالت نیاز از بین می‌رود. برای مثال سایق گرسنگی (تمایل به غذا) باعث بروز رفتار «گشتن به دنبال غذا یا رفتارهای دستیابی به غذا» می‌شود.


مرحله ششم: بروز رفتارپایانی

تمام رفتارهایی که به برآورده شدن سایق و نیاز کمک کند در مرحله رفتار پایانی انجام می‌شود. بدین ترتیب غذا خورده می‌شود، آب نوشیده می‌شود و ...


مرحله هفتم: کاهش سایق (کشاننده)

کاهش سایق فرآیندی است که رفتار پایانی مرحله ششم توسط آن بازداری می‌شود. این موضوع خیلی اهمیت دارد، چرا که اگر رفتارهای مرحله ششم که توسط مراحل قبل از آن برانگیخته شده است، در این مرحله بازداری نشود، نتیجه آن فاجعه جسمانی خوآهد بود. برای مثال اگر موجود زنده قادر بازداری

رفتار غذا خوردن

نشود، امکان دارد آنقدر بخورد که بمیرد. همزمان که رفتار پایانی بروز می‌کند، بدن و در واقع مغز میزان دریافت مواد لازم را برای ارضا یک نیاز برآورد کرده و آن را کنترل می‌کند. با برآورده شدن مقدار لازم یک نیاز بدن حالت سیری یا اشباع را علامت می‌دهد و در واقع موجود زنده وارد مرحله اول می‌شود.


ارتباط تعادل حیاتی با انگیزه‌های فیزیولوژیکی

زندگی موجود زنده از جمله انسان در گرو ثابت ماندن برخی رویدادهای درونی‌است. انسان و حیوان بر لبه پرمخاطره میان دو حد فیزیولوژیایی (هدم احساس نیاز و عدم اشباع یا سیری) گام برمی‌دارد. اما موجود زنده طوری ساخته شده است که این تعدل را حفظ می‌کند. حتی وقتی دنیای بیرونی تغییر می‌کند، وضعیت درونی ما نسبتا ثابت می‌ماند. در واقع بدن با ابزار فرایندهای فیزیولوژیک در جهت حفظ تعادل حیاتی (Homeostasis) گام برمی‌دارد. فرآیند تعادل حیاتی سامانه‌ای است که فعالانه برای حفظ وضعیتی ثابت تلاش می‌کند. تحقیقات آزمایشگاهی نشان داده است که بدن برای حفظ تعادل حیاتی خود مقداری

آب

،

نمک

،

قند

،

کلسم

،

اکسژن

، حرارت ، درجه اسیدی بودن ، میزان پروتئین‌ها و چربی‌ها را در سطح خون به میزان ثابتی حفظ می‌کند. این ثبات مرهون کنش متقابل پیچیده‌ای میان دستگاههای عصبی ، دستگاههای غدد درون ریز ، اندام‌های بدن و بازتاب‌های فطری است.

نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:20 توسط Mαʑłɣдґ| |

انگیزه پیشرفت عبارت است از نیروی انجام دادن خوب کارها نسبت به استانداردهای عالی. دیوید میک للند و جان اتکسنیون که ماهیت انگیزش پیشرفت را در چهل سال اخیر مطالعه کرده‌اند نیاز پیشرفت را اینگونه تعریف می‌کنند. جستجو کردن موفقیت در رقابت با استانداردهای عالی شخص با انگیزش پیشرفت نیرومند می‌خواهد در برخی از تکالیف چالش انگیز موفق شود.

ویژگیهای افراد دارای انگیزه پیشرفت

حداکثر عملکرد در تکالیف نسبتا چالش انگیز در افرادی با انگیزش پیشرفت بالا

افرادی که نیاز پیشرفت زیادی دارند در تکلیفی که به آنها گفته شده از نظر دشواری متوسط بهتر از افرادی که نیاز پیشرفت کمی دارند عمل می‌کنند. وی افراد با نیاز پیشرفت زیاد بهتر از افراد با نیاز پیشرفت کم در تکالیف آسان یا دشوار عمل نمی‌کنند و عملکرد در تکالیف نسبتا دشوار برای فرد با نیاز پیشرفت زیاد مشوق مثبتی را فراهم می‌سازد که فرد با نیاز پیشرفت کم آن را تجربه نمی‌کند. فرد با نیاز پیشرفت زیاد به دنبال چالش متوسط است زیرا این نوع چالش مهارت و تونایی وی را بهتر می‌آزماید. موفقیت از طریق مهارت خود شخص به فرد با نیاز پیشرفت زیاد این احساس را می‌دهد که کار وی خوب انجام شده است، احساس که اهمیت خاصی برای این افراد دارد.


پایداری در افراد با انگیزش پیشرفت بالا

افراد با نیاز پیشرفت زیاد نه تنها تکالیف نسبتا دشوار را ترجیح می‌دهند بلکه پایداری بیشتری نیز در این تکالیف دارند و پایداری کم در تکالیف آسان و دشوار افراد شدیدا پیشرفت‌گرا هنگام روبه رو شدن با شکست در تکالیف دشوار در مقایسه با افراد پیشرفت‌گرای کم پایداری زیادی نشان می‌دهند. افراد با نیاز پیشرفت زیاد عموما استقامت بیشتری دارند و تا مدت زمان بیشتری به کار خود ادامه می‌دهند.


رفتارهای بازرگانی در افرادی با انگیزش پیشرفت بالا

مک کللند که تحقیقات مفصلی روی انگیزش پیشرفت داشته است ارتباط نیرومندی را بین

رفتارهای بازرگانی

و انگیزه پیشرفت مشاهده کرده است. او دانشجویان را از نظر نیاز پیشرفت مورد بررسی قرار داد و انتخابهای شغلی آنها را 14 سال بعد پی گیری نمود. هر یک از شغلهای دانشجویان با عنوان بازرگانی دسته بندی شد. اکثر افرادی که که مشاغل بازرگانی داشتند در آزمون 14 سال قبل خود انگیزه پیشرفت بالایی نشان داده بودند.


زمینه اجتماعی انگیزه پیشرفت

هنگام توصیف انگیزه پیشرفت ضروری است که زمینه‌های اجتماعی آن توجه شود. هر فرد تلاش می‌کند به نحوی به وظائف مورد نظر خویش عمل کند ولی از آنجا که این امر در یک محیط اجتماعی اتفاق می‌افتد. مفاهیمی از قبیل تشریک مساعی ، رقابت ، تشکیل گروه ، اهداف گروه و پیشرفت گروهی نیز مطرح می‌شود. در میان آثار اجتماعی انگیزه پیشرفت می‌توان به آثار مثبت اجتماعی آن اشاره کرد که مورد توجه بیشتری قرار می‌گیرند. با توجه به اینکه بیشتر افراد جامعه موفقیت در انجام وظائف را یک هدف مثبت در نظر می‌گیرند و در این زمینه تلاش می‌کنند در نتیجه به آثار مثبتی از قبیل فزونی انتظار موفقیتهای بعدی غرور و صلاحیت بیشتر دست می‌یابند. بنابراین موفقیت دارای آثار مثبت اجتماعی است.



دستیابی به هدف مورد انتشار موجب تجلی موفقیت می‌گردد و در این صورت افراد نسبت به یکدیگر برخورد صمیمانه و خیر اندیشانه از خود نشان می‌دهند. در یکی از آزمایشاتی که در این زمینه انجام شد، محققان نتیجه گرفتند که افراد موفق نسبت به افراد ناموفق در زمینه کارهای اجتاعی و عام المنفعه و مددیاری آمادگی بیشتری از خود نشان می دهند. آنها معتقد بودند که بین موفقیت و گرایش به کارهای مردم پسند رابطه وجود دارد. نتیجه تحقیق دیگری نشان داد که وجود

احساس موفقیت

در افراد باعث می‌شود که آنها به شکلات دیگران بیشتر رسیدگی کنند.



تاثیر عدم موفقیت بر رفتار به درستی معلوم نیست ولی وقتی موفقیت سبب افزایش

رفتار اجتماعی

می‌شود، می‌توان تصور کرد که عدم موفقیت در بروز رفتارهای ضد اجتماعی موثر باشد. گاهی افرادی که موفق نمی‌شوند، سعی می‌کنند

عزت نفس

خویش را به صورت سطحی با رفتارهای بلند پروازنه بهبود بخشند. تاثیر عدم موفقیت به عواملی از قبیل زمینه‌های اجتماعی و موقعیت اجتماعی که فرد در آن موقعیت موفق نشده است، بستگی دارد.


روشهای اندازه گیری انگیزه پیشرفت

رایج‌ترین شیوه اندازه گیری انگیزه‌های پیشرفت

آزمون TAT

است که توسط "هنری مورای" ارائه شده است. TAT مجموعه‌ای ار تصاویر را به آزمودنی نشان می‌دهد و از او می‌خواهد تا داستانهای کوتاهی درباره وقایع نقاشی شده در هر تصویر بسازد. محتوا و موضوعی که فرد برای تصویر ارائه شده در قاب داستان ارائه می‌کند، می‌توانند بیانگر نیازها و انگیزه‌های پیشرفت باشند: مثلا ممکن است فردی برای یکی از تصاویر آزمودن TAT موضوع تلاش شخصی را برای راه یابی به دانشکده پزشکی ، دکتر شدن و کشف درمان برای یک بیماری لاعلاج را مطرح کند چنین محتوایی یک موضوع مربوط به انگیزه پیشرفت است.



علاوه بر آزمون TAT مقیاسهای دیگری نیز برای بررسی انگیزه پیشرفت مورد استفاده قرار گرفته‌اند که مقیاسهای خود سنجی رواج بیشتری پیدا کرده‌اند چون راحت‌تر قابل اجرا و نمره گذاری و تفسیر هستند. در این میان می‌توان به مقیاس pmt هرمنزو پرسشنامه انگیزش پیشرفت هلم دیچ و اسپنس اشاره کرد.

نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:20 توسط Mαʑłɣдґ| |

اساس انگیزه قدرت عبارت است از تمایل به تطبیق دادن دنیای مادی و اجتماعی فرد با تصور یا برنامه‌ای که برای آن دارد. نیاز به داشتن تاثیر کنترل یا نفوذ بر شخص دیگر ، گروه یا مردم یا در کل به معنای انگیزه قدرت به شما می‌روند. تاثیر به شخص امکان آغاز نمودن و تثبیت نمودن قدرت را می‌دهد. کنترل امکان حفظ قدرت را به شخص می‌دهد و نفوذ امکان گسترش یا بازگرداندن قدرت را به شخص می‌دهد. چنین علاقه‌ای به قدرت اغلب در اطراف نیاز به تسلط ، شهرت ، مقام و شغل قرار دارد. انگیزه قدرت موجب می‌شود فرد تمایل بیشتری به کسب موقعیت‌های قدرتمند اجتماعی داشته باشد و سعی و کوشش خود را در این راه صرف کند.

ویژگیهای افراد دارای انگیزه قدرت بالا

رهبری ویژگی افراد دارای انگیزه قدرت زیاد

افراد با نیاز به دقتر زیاد به دنبال کسب شهرت در گروهها بوده و ظاهرا در تلاش برای دستیابی به قدرت یا نفوذ ، مایل به یافتن راهی برای نشان دادن خودشان به دیگران هستند؛ مثلا دانش آموزان با نیاز قدرت زیاد گرایش به نوشتن نامه به نشریات آموزش و پرورش دارند. افراد با نیاز قدرت زیاد در تلاش برای دستیابی به نشان دادن خود به مردم اقدام به ریسک می‌کنند. به علاوه آنها بحث کردن با استاد متمایل بوده و برای کسب امتیازات در کلاس درس مشتاق‌ترند.



آنها زمانی که در گروه قرار می‌گیرند، تلاش می‌کنند رهبری گروه را به عهده بگیرند و این تمایل به ابراز قدرت در آنها ممکن است در مواردی به ضرر گروه تمام شود چرا که اغلب از نظرات خود به جای رای گیری گروهی استفاده می‌کنند. این افراد در

تعاملات اجتماعی

معمولا بیشتر صحبت می‌کنند. در مسائل سهیم می‌شوند و اقدام به ریسک می‌کنند. افراد دیگر معمولا تحت تاثیر قرار می‌دهند اما اطرافیان ارزیابیهای از آنها دارند که نشان دهنده دوست داشتنی بودن آنها نیست.


پرخاشگری در افراد با انگیزه قدرت زیاد

اعمال

پرخاشگری

آشکار عمدتا بوسیله جامعه کنترل و بازداری می‌شود. به همین دلیل تظاهرات پرخاشگرانه انگیزه قدرت عمدتا شکل دیگری به خود می‌گیرد. افراد با نیاز به قدرت زیاد هم مردان و هم زنان تصدیق می‌کنند که از افراد با نیاز قدرت کم تکانه‌های بسیار بیشتری برای عمل پرخاشگرانه دارند. در تحقیقی از افراد با نیاز قدرت زیاد و نیاز به قدرت کم پرسیده شد که آیا آنها تابحال احساس اقدام کردن به این قبیل کارها داشته‌اند: فریاد کشیدن بر سر کسی در ترافیک ، پرت کردن چیزها به اطراف اتاق ، خراب کردن مبلمان یا شکستن اشیا شکستنی و توهین کردن به کارکنان فروشگاهها.



افراد با نیاز به قدرت زیاد بطور قابل ملاحظه‌ای تکانه‌های بیشتری را از افراد با نیاز قدرت کم برای اقدام به اینگونه اعمال گزارش کردند. هر چند شاید واقعا اقدام به این رفتار نگرده باشند، اما چنین ناراحتی را داشته‌اند. فرد بانیاز به قدرت زیادی می‌کوشد جسور و با نفوذ باشد ولی اغلب توسط ملاحظات اجتماعی مقید می‌شود. هنگامی که بازداریهای اجتماعی کنار گذاشته شوند مردان با نیاز قدرت زیاد از مردان با نیاز قدرت کم پرخاشگری بیشتری نشان می‌دهند. برخی اوقات

استرس

و وقایع منفی زندگی بر بازداریهای اجتماعی ضد پرخاشگری چیره می‌شوند. مردان با نیاز به قدرت زیاد ولی نه زنان به وقایع منفی زندگی و استرس با اعمال خشونت و بدرفتاری با افراد نزدیک پاسخ دادند.


گرایش به مشاغل با نفوذ ویژگی افراد با انگیزه قدرت بالا

انگیزه قدرت به جستجو و اداره کردن مقامها در سازمانهای اختیاری و نهادی ربط دارد. تحقیقات گرایش استخدام در مشاغل زیر را در مردان با نیاز قدرت زیاد نشان داده‌اند. مدیر بازرگانی ، معلم یا استاد ، روانشناس ، روزنامه نگار ، کشیش و دیپلمات بین المللی هر یک از این مشاغل فرصتی را برای هدایت کردن رفتار دیگران و طبق برنامه‌های از پیش تعیین شده فراهم می‌آورند.



به علاوه این مشاغل فرد را به پاداشها و تنبیهات لازم برای داشتن نفوذ در رفتار فرد مجهز می‌سازند. مثلا معلم ، کشیش و دیپلمات همگی وسایلی برای مجازات کردن رفتار دیگران چنانچه از برنامه مقرر تخطی کنند، در اختیار دارند. روزنامه نگار می تواند رفتار دیگران را از طریق سرمقاله مجازات کند، مدیر بازرگانی دستورات و برنامه‌های تولیدی را به کارکنان می‌دهد و به این طریق وسایلی را برای نفوذ در رفتار کارکنان در اختیار دارد.


اساس فیزیولوژیک انگیزه قدرت

انگیزه قدرت با فعالیت مزمن ، دستگاه عصبی سمپاتیک بر حسب

فشار خون بالا

و دفع مستمر

کاته کولامین

مشخص شده است. به خاطر سطح فشار خون و کاته کولامین بالا افراد با نیاز قدرت زیاد در مقایسه با افراد با نیاز قدرت کم معمولا اهل جرو بحث هستند، راحت‌تر خشمگین می‌شوند، برای پرداختن به ورزشهای رقابتی مستعدترند و مشکل بیشتری برای خوابیدن در شب دارند.



اگر به افراد با نیاز به قدرت امکان ابراز

برانگیختگی سمپایتک

به شیوه‌ای که پاداشهای اجتماعی داده شود، لذت عاطفی را تجربه خواهند کرد. اما اگر برانگیختگی سمپاتیک افراد با نیاز قدرت بازداری و سد شده باشد، برانیگختگی سمپاتیک تقویت نشده احتمال بیماری جسمانی را زیاد می‌کند. پس از یک طرف اگر برانگیختگی سمپاتیک تقویت شده باشد به صورت بالقوه لذت عاطفی را تولید می‌کند، ولی از طرف دیگر اگر بازداری شده باشد به صورت بالقوه بیماری جسمانی را تولید می‌کند.

نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:19 توسط Mαʑłɣдґ| |

نگاه اجمالی

  • چه چیزی باعث گرسنگی می‌شود؟
  • نقش عوامل فیزیولوژیکی در گرسنگی؟
  • تاثیر محیط در گرسنگی چگونه است؟
     
گرسنگی

انگیزه‌ای بسیار نیرومند و پیچیده است. پیچیدگی آن از آنجا ناشی می‌شود که عوامل فیزیولوژیکی متعدد به همراه عوامل محیطی زیادی در این امر دخیل هستند. از لحاظ فیزیولوژیکی بدن نیاز به خوردن مواد مختلفی از قبیل پروتئین‌ها، کربوهیدراتها و چربی‌ها دارد و هر یک از آنها در صورت کمبود مراکز گرسنگی در مغز را تحریک می‌کنند. همچنین از لحاظ محیطی دیدن ، بو ، شکل ، طعم ، مزه و نوع فرهنگی که در آن زندگی می‌کنیم در میزان گرسنگی ، دفعات و انواع غذاهای که می‌خوریم، دخیل است.


نقش عوامل فیزیولوژیکی در انگیزه گرسنگی

فرضیه تعادل گلوکزی

سلولها برای تولید انرژی به

گلوکز

(قند) نیاز دارند و زمانی که توانایی سلول برای تولید انرژی کاهش می‌یابد، تحریکات فیزیولوژیکی در هیپوتالاموس برای دریافت گلوکز ایجاد می‌شود و که موجب گرسنگی می‌گردد. مطابق پژوهش‌های انجام شده کاهش سطح گلوکز خون توسط سلولهای

کبد

شناسایی می‌شود و کبد علامتی مبنی بر پایین بودن سطح گلوکز به (یکی از ساختارهای مغز) می‌فرستد و این باعث برانگیختگی انگیزه گرسنگی از طرف هیپوتالاموس می‌شود. پس از دریافت غذا و بازگشت گلوکز به سطح طبیعی کبد علامت اشباع گلوکز را به

هیپوتالاموس

می‌فرستد و هیپوتالاموس نیز گرسنگی را بازداری و سیرس را فعال می‌نماید.


فرضیه تعادل چربی

طبق فرضیه تعادل چربی هنگامی که وزن بدن (یا نسبت

چربی بدن

) به پایین‌تر از توازن تعادل حیاتی کاهش می‌یابد، رفتار غذا خوردن از احتمال بیشتری برخوردار می‌شود. با این حال تاکنون هیچ مطالعه‌ای گیرنده‌هایی را که ادعا می‌شود سطح چربی بدن را کنترل می‌کنند شناسایی نکرده است. آنچه شناخته شده است، این است که کبد مسئول تولید و متوقف کردن چربی است و هنگامی که سطح گلوکز خون پایین می‌آید، کبد از چربی‌ها برای تولید گلوکز استفاده می‌کند و همزمان علامتی تحریکی به هیپوتالاموس برای دریافت گلوکز می‌فرستد.


نقش معده در گرسنگی

ورم (بادکردگی)

معده

نیز در تنظیم گرسنگی دخالت دارد. بعد از یک وعده غذا هنگامی که معده پر است (باد کرده است) مردم احساس گرسنه نبودن را گزارش می‌کنند. هنگامی که معده و روده‌ها غذا را هضم کرده و شروع به تخلیه آن می‌کنند، هنوز احساس گرسنگی وجود ندارد. ولی زمانی که معده 60 درصد از محتویات خود را تخلیه کرد احساسات اولیه گرسنگی شروع می‌شود و با ادامه روند تخلیه معده گزارش‌های مربوط به احساس گرسنگی بیشتر می‌شود.


نقش هیپوتالاموس در گرسنگی

هیپوتالاموس در تنظیم احساسات گرسنگی و سیر نقش مهمی دارد. در واقع تمام کمبود گلوکز و سایر مواد لازم برای بدن از طرف کبد شناسایی و به این ساختار مغزی گزارش می‌شود. در هیپوتالاموس دو ناحیه خاص که بر غذای مصرفی تاثیر می‌گذارد، وجود دارد. اولین ناحیه هیپوتالاموس جانبی (Laternal HypoThalamus) است که فرمان خوردن را صادر می‌کند، ناحیه دوم هیپوتالاموس قدامی - میانی (Vertromedial HypoThalamus) است که جلوی خوردن را می‌گیرد. در واقع ناحیه اول مرکز تغذیه و ناحیه دوم مرکز سیری است.



آزمایش‌های متعدد بر روی حیوانات نیز نقش این دو ناحیه را ثابت کرده‌اند. برای مثال وقتی ناحیه اول (LH) منهدم شود دیگر هیپوتالاموس نمی‌تواند رفتار غذا خوردن را تحریک و راه اندازی کند و بدین ترتیب حیوان از خوردن خوداری می‌کند، بگونه‌ای که اگر به او بطور مصنوعی غذا داده نشود، خواهد مرد. از طرف دیگر اگر ناحیه دوم (VMH) تخریب شود، هیپوتالاموس قادر به بازداری رفتار غذا خوردن نخواهد شد و این باعث تغذیه بیش از حد در حیوان و

چاقی مفرط

خواهد شد. دو ناحیه موجود در هیپوتالاموس به عنوان مراکز «تنظیم کوتاه مدت غذا» معروف هستند و در کنار آن «دستگاه دراز مدت» نیز وجود دارد که تنظیم دقیق‌تری را بر عهده دارد. آن بدین صورت است که ثابت ماندن وزن جاندار در دراز مدت می‌شود.


نقش عوامل محیطی در انگیزه گرسنگی

دیدن بو ، شکل و مزه غذا و زمان روز و استرس همگی از عوامل محیطی رفتار غذا خوردن هستند. برای مثال مجموعه‌‌ای از مطالعات نشان داده اند که رفتار غذا خوردن زمانی که فرد با انواع غذا‌ها و انواع مزه‌ها و اشکال خاصی از غذا مواجه می‌شود بطور چشمگیری افزایش می‌یابد. حتی زمانیکه یک نوع غذا وجود دارد، تعدد مزه‌های آن غذا باعث مصرف غذا به مقدار زیاد می‌شود. از عوامل محیطی دیگر اجتماعی بودن این پدیده است. انسانها در حضور دیگران (که آنها نیز مشغول خوردن هستند) بیشتر می‌خورند تا زمانیکه تنها هستند. در یک آزمایش از یک گروه آزمودنی خواسته شد که مقداری

بستنی

بخورند. گروه اول در شرایط تنهایی قرار داشتند و گروه دوم در شرایط گروهی قرار داشتند. تجزیه و تحلیل اطلاعات بدست آمده نشان داد که افراد آزمودنی گروه دوم بیشتر از گروه اول بستنی خورده بودند. از دیگر عوامل محیطی فشارهای موقعیتی و اجتماعی است.



این فشار موقعیتی معمولا در گروه‌ها دیده می‌شود. اگر یک رفتار در یک گروه به عنوان هنجار شناخته شده‌ باشد، ممکن است انحراف زا آن هنجار به نوعی طرد و کاهش محبوبیت منجر شود. در برخی گروههای کوچک (نظیر

تیمهای ورزشی

) نوع و میزان غذا خوردن به یک هنجار تبدیل شده و بر افراد تحمیل می‌شود.

رژیم غذایی

نیز عامل محیطی مهمی است. در رژیم غذایی سعی می‌شود که رفتار خوردن تحت کنترل عامل شخصی و برنامه ریزی‌های محیطی انجام شد، در بیاید و نه تحت کنترل عوامل فیزیولوژیکی. وقتی فرد می‌گوید: «من این مقدار را در این مدت معین فراهم خورد» در واقع بر نقش محیط تاکید می‌کند و رفتار غذاخوردن موقعی که احساس گرسنگی می‌کند را نفی یا طرد می‌کند.

نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:19 توسط Mαʑłɣдґ| |

مقدمه

در تقسیم بندی ، انگیزه‌ها بر اساس معیارهای مختلف طبقه بندی از

انواع انگیزش

معرفی می‌شود. که هر چند تحت عناوین مختلف طبقه بندی می‌شوند، اما اغلب همپوشیهای گسترده‌ای با یکدیگر دارند بطوری که گاه یک نوع انگیزه در طبقات مختلفی می‌تواند دسته بندی شود. در یک تقسیم بندی مهم و معروف که از انگیزه‌ها به عمل آمده است، انگیزه را به دو دسته کلی

درونی

و

بیرونی

تقسیم بندی کرده‌اند.



در مبحث انگیزش گفته می‌شود که انگیزه نیرویی است که فرد را به عمل و حرکت وا می‌دارد، به فرد انرژی می‌دهد و فعالیت او را در جهت رسیدن به هدف شکل می‌دهد. فرد بسته به شدت انگیزش و شدت نیرویی که در او بوجود آمده ، فعالیتها و اعمال خود را سامان می‌دهد تا جایی که انگیزه‌ ایجاد شده برآورده شود. به عبارتی انگیزه ایجاد شده حالت فرد را از حالت آرامش و سکون به حالت تهییج و تحریک تغییر می‌دهد و فرد فعالیت خود را تا جایی ادامه می‌دهد تا به حالتی که در او ، حس آسایش و آرامش را ایجاد می‌کند، برسد.



با این توصیف تفاوتی که دو دسته انگیزه درونی و بیرونی را از هم متمایز می‌سازد، به منبع و کانونی بر می‌گردد که انرژی فرد را تامین می‌کند. به عبارتی در او نیروی عمل و فعالیت ایجاد می‌کند. منبع این انرژی در

انگیزه‌های بیرونی

در محیط فرد قرار دارد. فرد تلاش می‌کند با انجام عمل فعالیتی به پاداشهایی برسد که در محیط او قرار دارند. که اغلب پاداشهایی ملموس ، معین و کاربردی هستند. این پاداشها معمولا از طرف محیط فرد مثلا خانواده ، معلم ، اجتماع برای فرد تامین می‌شود.


انگیزه‌های درونی و انواع آن

انگیزه‌های درونی به عنوان دسته مهمی از انواع انگیزش ، به آن دسته از انگیزه‌ها گفته می‌شود که منبع و کانون آنها در درون فرد و نه محیط خارج وجود دارند. پاداشهایی که فرد در قبال نیروزایی این انگیزه‌ها دریافت می‌کند پاداشهایی درونی هستند، که لزوما پاداشهایی ملموس نخواهد بود. فرد براساس یک خواست درونی ، یک میل باطنی دست به عمل می‌زند و فعالیت خود را جهت می‌دهد. آنچه باعث می‌شود فرد به تداوم عمل بپردازد موتورهایی درونی هستند که تا رسیدن فرد به مصرف او را یاری می‌دهند.

انگیزه پیشرفت

،

پیوند جوئی

و

استقلال طلبی

از انواع انگیزه‌های درونی هستند.


چگونگی شکل گیری انگیزه‌های درونی

شاید همچون سایر مباحث

روان شناسی

دلایل مشخص به عنوان علل به وجود آورنده انگیزه‌های درونی کار چندان ساده و آسانی نباشد. با اینحال ردپای شکل گیری انگیزه را نیز طبق روال معمول می‌توان در

دوران کودکی

جستجو کرد. شیوه‌های تربیتی و والدین ، الگوهای مناسب دوران کودکی که دارای انگیزه‌های بالای درونی باشند، اطلاع آموزش و پرورش و ... ، از عوامل مهم و موثر در شکل گیری انگیزه‌های درونی هستند. هر چند شکل گیری و فعالیت این انگیزه‌ها در تمامی سنین می‌تواند رخ دهد، ولی تاکید خاص بر دوران کودکی وجود دارد.



تحقیقات مختلف نشان می‌دهد که شیوه فرزند پرورشی مبتنی بر دموکراسی بیشترین میزان افراد دارای انگیزه درونی را تربیت می‌کند. از سوی دیگر والدینی که فعالیتها و برنامه‌های خود را بر اساس انگیزه‌های درونی خویش تنظیم می‌نمایند، اغلب دارای فرزندانی با انگیزش درونی هستند.جریان آموزش و پرورش نیز می‌تواند سهم عمده‌ای در شکل گیری انگیزه‌های درونی افراد داشته باشد. در صورتی که اجرای برنامه‌های آموزشی تنها مبتنی بر پاداشهای بیرونی باشد تقویت لازم روی انگیزه‌های درونی صورت نخواهد گرفت.


اهمیت و نقش انگیزه‌های درونی

گفته می‌شود انگیزه‌های درونی عمدتا کارایی و تاثیرات عمیقتری در طول زندگی فرد خواهند داشت. به عنوان ذخایری پر انرژی به شمار می‌روند که پایداری بالاتری داشته و عملکرد فرد را در حیطه‌های گسترده‌ای تحت تاثیر قرار می‌دهند. بر این اساس وجود یک انگیزه درونی تاثیرات خود را را در جنبه‌های مختلفی از زندگی فرد نمایان می‌سازد، بنابراین از اهمیت و نقش فزاینده‌ای برخوردار است.


تفاوتهای فردی در انگیزه‌های درونی

افراد مختلف با توجه به تفاوت آنها در ساختار ژنتیکی و عمدتا محیطی خود شامل شیوه‌های مختلف فرزند پروری و ... ، تفاوتهایی بارز در انگیزه‌های درونی دارند. تفاوت افراد در این مورد عمدتا به شدت انگیزه‌ها مرتبط است. به عبارتی افراد مختلف از لحاظ شدت و میزان انگیزه‌های خود با یکدیگر متفاوت هستند و نتیجه اینکه عملکردهای مختلف از خود نشان می‌دهند.


یک نمونه

انگیزه پیشرفت یکی از معروفترین و مهمترین انگیزه‌های درونی به شمار می‌رود. افراد مختلف نیز از لحاظ شدت و میزان متفاوت هستند و عملکردهای مختلفی از خود نشان می‌دهند. پژوهشهایی که

مک للاند

و همکارانش در این رابطه انجام داده‌اند تفاوتهای فردی را نشان داده‌اند. بطوری که افراد دارای انگیزش پیشرفت بالا ، برای رسیدن به اهداف پیشرفت جویانه تلاش و پشتکار بیشتری از خود نشان می‌دهند، کمتر در مقابل شکست ناامید می‌شوند.



فعالیتهایی را انتخاب می‌کنند که دشواری آنها نه چندان دشوار و نه چندان ساده و سهل است. واقع گرایانه‌تر عمل می‌کنند و اهدافی را انتخاب می‌کنند که احتمال رسیدن به آنها در حد متوسط باشد، نه کم و نه زیاد. این افراد ممکن است در حیطه‌های مختلفی عمل می‌کنند، ولی آنچه آنها را در یک طبقه قرار می‌دهد تمایل ، تلاش و انرژی آنها برای ادامه فعالیت تا رسیدن به پیشرفت است. این پیشرفت چه در زمینه تحصیل باشد، چه تجارت و چه در سایر فعالیتها.

نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:19 توسط Mαʑłɣдґ| |

مقدمه

به اعتقاد

فروید

که در پزشکی آموزش دیده بود انگیزش توسط نیروهای فیزیولوژیکی تنظیم می‌شود. از نظر وی بدن انسان یک سیستم انرژی پیچیده است که برای افزایش و کاهش دادن انرژی‌اش در رفتار سازمان یافته است. مثلا با خوردن و نفس کشیدن بدن انرژی جسمانی‌اش را افزایش می‌دهد، با کار کردن و بازی آن را کاهش می‌دهد. به علاوه بدن

انرژی روانی

(ذهنی) را نیز تنظیم می‌کند. ذهن برای انجام کارکردهایش (

تفکر

،

یادآوری

و غیره) به انرژی روانی نیاز دارد و انرژی روانی خود را از انرژی جسمانی بدن بدست می‌آورد. بنابراین در نظر فروید نیروهای بدنی انرژی جسمانی و روانی هر دو را فراهم می‌آورد.


غریزه در نظریه فروید

غریزه

نیروی محرک اصلی برای انرژی جسمانی و روانی در نظریه انگیزش فروید است. غریزه نیرویی با منشا زیستی است که از درون ارگانیزم سرچشمه می‌گیرد و به ذهن رسوخ می‌کند. بنابراین کل انگیزش از هسته نیازهای بدنی غریزی ناشی می‌شود. لازم است دقیقا روشن شود که منظور فروید از اصطلاح غریزه که به زبان آلمانی

Trieb

است، چیست. شاید یک نیاز اصطلاح بهتری به جای غریزه باشد. بنابراین غریزه صرفا به معنی محرکی با منشا فیزیولوژیکی است، نیرویی است که از کمبود در اندام بدنی ناشی می‌شود و به صورت بالقوه یک حالت روانی را فعال می‌سازد.



برای فروید به همان تعداد که نیازهای جسمانی مختلف وجود دارند غرایز متعددی موجود هستند که قادرند بر ذهن تاثیر بگذارند. برخی از نیازهای بدنی آشکارتر نیازهای غذا ، آب و خواب هستند. ولی فروید نیازهای مختلف بسیار زیاد بدنی دیگری را نیز شناسایی کرد. وی به جای اینکه غرایز جسمانی را طبقه بندی نموده و فهرستی از آنها تهیه کند دو طبقه کلی را مورد تاکید قرار داد، غرایز زندگی و غرایز مرگ.


غریزه زندگی در نظام انگیزشی فروید

اولین طبقه غرایز یعنی

اروس

که غرایز زندگی هستند ساده‌تر از غرایز دیگر توصیف شده‌اند. اروس زندگی را حفظ می‌کند و بقای فردی و اجتماعی را تضمین می‌کند. بنابراین غرایزی که مربوط به غذا ، آب ، هوا ، خواب ، تنظیم درجه حرارت ، تسکین درد و نظیر آن هستند همگی به زندگی و بقای فرد کمک می‌کنند. غرایز مربوط به میل جنسی ،

مهرورزی

و

پیوند جویی

به زندگی و بقای گونه کمک کرده بر تولید مثل تاکید دارند که فروید آن را از

چارلز داروین

اقتباس کرد.


تاناتوس یا غریزه مرگ در نظام انگیزی فروید

غرایز مرگ فرد را به سوی استراحت و صرفه جویی انرژی و به سمت آرامش جسمانی ثابت می‌کشانند. آرامش کامل و نه عدم تعادل یا اختلال جسمانی فقط می‌تواند از طریق استراحت کامل بدست آید که همان مرگ است. فروید هنگام بحث درباره غرایز مرگ بیشتر بر پرخاشگری تاکید داشت. پرخاشگری بخصوص فرد را وادار به نابود ساختن و کشتن می‌کند و در هشیاری به صورت تمایل به انجام چنین کاری نمایان می‌شود.



این سائق‌های غریزی با منشا جسمانی انرژی برانگیزنده رفتار را فراهم می‌کنند ولی تجربه و نه خود سائق‌ها ساختاری را فراهم می‌آورد که انرژیهایی چون

پرخاشگری

را به شیوه‌های مناسب اجتماعی و سازگارانه هدایت می‌کند. بنابراین سائق‌های غریزی برای رفتار انرژی فر اهم می‌کنند در حالی که شخصیت به آن جهت می‌دهد.


انگیزش ناهشیار در دیدگاه فروید

تقسیم بندی زندگی روانی به هشیار و ناهشیار فرضی بنیادی است که روان‌کاوی بر آن قرار دارد. فروید این نظر را که هشیاری اساس زندگی روانی است رد کرد و از این رو

شخصیت انسان

را به سه بخش تقسیبم نمود:

هشیار

،

نیمه شیار

و

ناهشیار

. هشیاری تمام افکار ، احساسها ، خاطره‌ها و تجربه‌هایی را که شخص در هر لحظه معین از آن آگاه است شامل می‌شود. محتوای هشیاری شامل هر چیزی است که مورد توجه فوری شخص قرار گرفته و از نظر انگیزش نسبتا بی‌اهمیت است. نیمه هشیار تمام افکار ، احساسها که در لحظه خاص در هشیاری موجود نیستند ولی با تلاش جزئی می‌توانند وارد هشیاری شوند انبار می‌کند.



مثلا شما درباره اسامی افرادی که در اتاق هستند آگاهید ولی فعلا درباره آنها فکر نمی‌کنید. گسترده‌ترین و مهمترین مولفه انگیزشی شخصیت انسان از دیدگاه فروید ناهشیار است. ناهشیار مخزن غیر قابل مشاهده تکانه‌های غریزی ، تجربه‌های سرکوب شده، خاطرات کودکی و امیال نیرومند ولی ارضا نشده است. این مخزن روانی غرایز و تکانه‌ها برای درک نقطه نظر روان‌کاوی پویایی انگیزش انسان اساسی است. از دیدگاه فروید با تجلیل

رویا

،

آزمونهای فرافکن

، خطاها و لغزشهای زبانی ،

هیپنوتیزم

و

شوخی

می‌توان به محتوای ناهشیاری دست یافت.


انتقاداتی بر نظام انگیزشی فروید

کمک فروید به مطالعه انگیزش انسان علی‌رغم جذابیت آْن حداقل در معرض چهار انتقاد اساسی قرار گرفته است. مهمترین انتقاد از فروید آن است که بسیاری از مفاهیم نظری وی از نظر علل آزمون پذیر نیستند. مثلا امکان اینکه بتوان به صورت تجربی وجود غرایز مرگ و زندگی را در انسانها آزمایش کرد وجود ندارد. دومین انتقاد از فروید آن است که بسیاری از مفاهیم انگیزشی او از مورد پژوهی افراد بیمار بدست آمده‌اند. فرض کردن اینکه پویایی انگیزشی تعداد اندکی از افراد بالغ اروپایی که در اولین سال های 1900 روان درمانی شده‌اند بیانگر پویایی انگیزشی انسان در کل است دشوار به نظر می‌رسد.



سومین انتقاد این است که فروید تاکید زیادی بر استعداد زیستی ، تجربه‌های کودکی،

امیال غریزی

و جنبه‌های بدبینانه شخصیت فرد داشت. منتقدان فرویدی اغلب خاطرنشان می‌سازند که تجربه‌های بزرگسالی به اندازه تجربه کودکی بااهمیت هستند و تاثیرات اجتماعی و فرهنگی به اندازه زیست شناسی انگیزه‌های ما را شکل می‌دهند و نظر خوش بینانه درباره شخصیت به اندازه نظر بدبینانه معایب زیادی برای عرضه دارد. به علاوه در حالی که میل جنسی و پرخاشگری انگیزه‌های مهم انسان هستند انگیزه‌های مهم دیگری نظیر

کنجکاوی

وجود دارند که نمی‌توان صرفا آنها را به این دو کاهش داد.

نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:18 توسط Mαʑłɣдґ| |

مقدمه

دسته بندی انگیزه‌ها به دو دسته انگیزه‌های درونی و بیرونی از مهمترین دسته بندیهای انگیزشی به شمار می‌رود. در این طبقه بندی انگیزه‌های بیرونی نقطه مقابل انگیزه‌های درونی قرار می‌گیرد. منبع و کانون تقویت کننده و تحریک کننده این انگیزه‌ها تفاوت اساسی آنها را با یکدیگر سبب می‌شود. بطوری که در تعریف انگیزه‌های درونی گفته می‌شود که منبعی از درون به صورت یک ویژگی فرد را به انجام فعالیت و رسیدن به هدفی ترغیب می‌کند. منبع و کانون انرژی بخش در کلیه مباحث مربوط به روان شناسی انگیزش و انواع انگیزه مطرح است. زمانیکه این منبع یک عامل درونی است مثل تمایل به پیشرفت ، رسیدن به قدرت ، دوست داشته شدن و غیره صحبت از انگیزه‌های درونی است، ولی زمانی که یک عامل بیرونی مطرح است که به عنوان محرکی فرد را وادار به فعالیتی خاص می‌کنند، صحبت از انگیزه‌های بیرونی است.


انگیزه‌های بیرونی به آن دسته از انگیزه‌هایی گفته می‌شود که منبع و کانون اثر بخش آنها در محیط فرد قرار دارد و به عنوان یک عامل بیرونی فرد را ترغیب به انجام فعالیتی خاص می‌کند.


پاداشهایی که فرد در قبال انجام فعالیتهای مبتنی بر این انگیزه‌ها دریافت‌ می‌دارد، پاداشهای بیرونی هستند. این پاداشها اغلب پاداشهایی غیبی ، ملموس و همگانی هستند. فرد با پیش بینی و آگاهی از احتمال دریافت این پاداشها رفتارهای خود را سازمان می‌بخشد و بسته به شدت تمایلی که این پاداشها در وی ایجاد می‌کند فعالیت خود را تا رسیدن به آن تداوم می‌بخشد. این پاداشها هر چند ممکن است جنبه‌های فردی بر اساس نیازهای فردی داشته باشند، اما اغلب مبتنی بر نیازهای همگانی هستند. مثل افزایش حقوق ، جوایز کلاسی و ... .

پایه‌های نظری انگیزه‌های بیرونی

در میان نظریات مختلف روان شناسی ، نظریه رفتار گرایی بیشترین تاثیر را در شناخت و کاربرد این انگیزه‌ها داشته است. بطوری که عمدتا در آزمایشهای مربوط به بررسی یادگیری از اثر بخشی این انگیزه‌ها سود جسته‌اند و نظریاتی که ارائه کرده‌اند کاربردهای مفید این انگیزه‌ها را نشان داده‌اند.

اهمیت و نقش انگیزه‌های بیرونی

استفاده از انگیزه‌های بیرونی به عنوان مشوق رفتار فرد با سهولت بیشتری انجام می‌گیرد و شاید راحتر از روشها و شیوه‌های دیگر فرد را به این ترتیب وادار به انجام عمل کرد. باید توجه داشت که برخلاف انگیزه‌های درونی در اینجا تمایل و علاقه فردی برای انجام چندان تحریک نمی‌شود. هر چند ممکن است انگیزه‌های بیرونی به شیوه‌ای غیر مستقیم شکل گیری انگیزه‌های درونی را سبب شوند، ولی آنچه در اکثر موراد اتفاق می‌افتد. شرایط موقت تحریک زدایی است که فرد را بطور موقت و نه به صورت یک تمایل درونی به انجام عمل وا می‌دارد.

بر این اساس هر چند این دسته از انگیزه‌ها نیز در زندگی روزمره اهمیت بسزایی دارند و به خصوص در زمینه یادگیری بسیار حائز اهمیت هستند، اما بر تداوم رفتار یاد گرفته شده بر این اساس نباید چندان امیدوار بود. به عبارتی انگیزه‌های بیرونی تا زمانی که به صورت پاداشهایی غیبی و ملموس که با نیازها و خصوصیات فرد مطابقت دارد دارای اثر بخشی هستند.

تفاوتهای فردی در انگیزشهای بیرونی

انگیزه‌های بیرونی دارای تنوع بسیار گسترده‌ای هستند که البته همه آنها را می‌توان بر اساس آنکه بر کدام نیاز مبتنی هستند دسته بندی کرد. این تنوع و گستردگی از یک طرف و تفاوتهای افراد از سوی دیگر سبب شده عدم اثر بخشی این انگیزه‌ها را در برخی افراد مشاهده کنیم. به عبارتی تاثیر انگیزه‌های بیرونی بسته به عوامل مختلف می‌باشد. از جمله عوامل مربوط سن ، جنس ، شغل ، سطح تحصیلات ، طبقه اقتصادی و ... .

پاداشهای مختلف در گروههای سنی مختلف تاثیر یکسانی از لحاظ سطح انگیزش نخواهند داشت. بطوری که برای گروه سنی خردسالان یک آب نبات می‌تواند یک منبع انگیزش بیرونی مفید برای شستن دست و صورت، زمان بیداری از خواب باشد. ولی اساسا این پاداش مشوق مهم و معنی دارای برای یک فرد بزرگسال نخواهد بود تا او را وادار به انجام وظایف بزرگسالی خودش انجام درست و دقیق برنامه‌های شغلی نماید.

برای گروه زنان و مردان نیز ممکن است در برخی مشوق و محرکهای انگیزش بیرونی تفاوات وجود داشته باشد، همینطور برای سطوح تحصیلی مختلف یا مشاغل مختلف و ... . توجه به تفاوتهای فردی در زمینه انگیزشهای بیرونی بویژه در مباحثی که به
کاربرد انگیزش بیرونی می‌پردازد شایان توجه است. هر چند علاوه بر تفاوتهای فردی عوامل دیگری نیز می‌تواند در اثر بخشی این انگیزشها تاثیر گذار باشد، مثل زمان ارائه مشوقها ، احتمال دسترسی به آنها و ... .
نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:18 توسط Mαʑłɣдґ| |

نگاه اجمالی

وقتی می‌پرسیم چه چیز افراد را بر می‌انگیزد تا زندگی خود را برای نجات فردی به خطر اندازند یا برای دستیابی به هدفی خاص ساعتهای طولانی کار کنند، معمولا منظورمان این است که چرا مردم چنین رفتار می‌کنند؟ اصطلاح انگیزش همانطور که از معنای رایج آن نیز بر می‌آید به علت یا چرایی رفتار اشاره دارد. انگیزش بدین معنی ، تمامی

روانشناسی

را در برمی‌گیرد. اما روان شناسان مفهوم انگیزش را به عواملی محدود می‌سازند که به رفتار نیرویی می‌بخشند و به آن جهت می‌دهند. یک جاندار انگیخته در مقایسه با یک جاندار ناانگیخته با نبرو و کارایی بیشتری در یک فعالیت درگیر می‌شود. انگیزش علاوه بر نیرو بخشیدن به جاندار معمولا به رفتار جهت می‌دهد.



بطوری که شخص گرسنه برای جستجوی غذا و خوردن آن انگیخته می‌شود، شخص تشنه برای یافتن آب و فرد دردمند برای گریز از محرک دردمند. بنابراین به اندازه تمامی رفتارهایی که از فردی صادر می‌شود، می‌توان انگیزه داشت. اما با طبقه بندی رفتارها در مقوله‌هایی که ویژگی مشترک دارند انگیزه‌ها را نیز می‌توان در طبقاتی دسته بندی کرد. از جمله انگیزه‌های اولیه و ثانویه ،

انگیزه‌های درونی

و

بیرونی

،

انگیزه‌های اجتماعی

و ... با وجود تنوع طبقه بندیهای انگیزشی همپوشی گسترده‌ای بین آنها وجود دارد بطوریکه یک انگیزه در چند طبقه ممکن است طبقه بندی شود.


تعاریفی از انواع انگیزش

انگیزش اولیه در مقابل انگیزش ثانویه

انگیزشهای اولیه عمدتا با نیازهای اولیه زیستی مرتبط هستند مثل گرسنگی و تشنگی ، اما انگیزش ثانویه با نیازهایی در ارتباط هستند که چندان جنبه حیاتی و زیستی نداشته و با بقا فرد مرتبط نیستند، مثل نیاز به دوست داشته شدن.




  • گرسنگی: به عنوان یک انگیزه اولیه انگیزه پرتوانی است. افرادی که با رژیم غذایی نیم‌گرسنگی زندگی کرده‌اند، گزارش می‌دهند که بیشر افکار و رویاهای آنان درباره غذا و غذا خوردن بوده است. بدن جاندار برای آنکه بتواند به نحوی کار آمد عمل کند به مقدار معینی از مواد غذایی نیاز دارد. کاهش این مواد غذایی مکانیسمهای تعادل زیستی را فعال می‌کند تا ذخیره غذایی بدن را آزاد کنند. از سوی دیگر محرکهای بیرونی نیز می‌توانند بر احساس گرسنگی و رفتار خوردن اثر بگذارند. عطر یا منظره غذا می‌تواند گرسنگی را برانگیزد، حتی وقتی نیاز فیزیولوژیایی وجود نداشته باشد.

    عادتها و رسم و رسوم اجتماعی نیز می‌توانند بر رفتار غذا خوردن اثر بگذارند. شما ممکن است عادت کرده باشید در ساعات معینی از روز غذا صرف کنید و در نتیجه به محض اطلاع از اینکه ظهر شده ، ناگهان احساس گرسنگی می‌کنید. ممکن است وقتی غذا را با اشخاص پراشتها صرف می‌کنید بیشتر بخورید تا وقتی که تنها هستنید. در کل ، غذا خوردن از چند عامل فیزیولویایی ، محیطی و اجتماعی اثر می‌پذیرد و این مساله این انگیزه را علاوه بر یک انگیزه اولیه در زمره انگیزه‌های پیچیده که شرح داده شد، قرار می‌دهد.

انگیزش درونی در مقابل انگیزش بیرونی

انگیزش درونی به مواردی اطلاق می‌شود که پاداش مورد انتظار فرد در قبال رفتاری معین یک منبع درونی است. یعنی فرد جهت رسیدن به تقویتهای درونی عمل ویژه‌ای را انجام می‌دهد، هر چند این عوامل درونی با عوامل بیرونی همخوانی داشته باشند یا نداشته باشند و حتی موجب تنبیه فرد شوند. انگیزش درونی زمانی معنی پیدا می‌کند منبع تقویت کننده رفتار یا منبع پاداش دهنده یک عامل بیرونی است. به عبارتی فرد برای رسیدن به یک حالت یا شرایط معین بیرونی رفتاری را انجام می‌دهند.



به عنوان مثال دو نفر دانش آموز را در نظر بگیرید که هر دو برای قبولی در امتحان تلاش می‌کنند. هر چند رفتار و حتی نتیجه عملکرد آنها می‌تواند یکسان باشد اما ممکن است انگیزش آنها کاملا متفاوت باشد. دانش آموزی که برای گرفتن جایزه ویژه‌ای که از طرف والدینش وعده داده شده تلاش می‌کند، از یک انگیزش بیرونی تبعیت می‌کند. دانش آموز دیگر که برای رسیدن به لذت حاصل از موفقیت تلاش می‌کند، دارای یک

انگیزه درونی

است.


انگیزش اجتماعی

آن دسته از انگیزه‌هایی را شامل می‌شوند که با محرکات اجتماعی ارتباط بیشتری می‌یابند و زمانی معنی پیدا می‌کنند که فرد و رفتارهای او را درون اجتماعی که در آن زندگی می‌کند مورد بررسی قرار دهیم. از جمله این انگیزه‌ها انگیزه

پیوند جوئی

، انگیزه

قدرت

، انگیزه

مقام جویی

را می‌توان نام برد.


انگیزه پیشرفت

انگیزه پیشرفت انگیزه‌ای درونی است در فرد برای به پایان رساندن موفقیت آمیز یک تکلیف ، رسیدن به یک هدف یا دستیابی به درجه معینی از شایستگی در یک کار. افراد معمولا از لحاظ میزان انگیزش پیشرفت ، متفاوت از یکدیگر هستند. افراد دارای انگیزه پیشرفت بالا در حوزه‌ای که انتخاب می‌کنند مثلا

تحصیل

،

شغل

و ... ، موفقیت فزاینده‌ای از خود نشان می‌دهند. انگیزه پیشرفت نیز با توجه به اینکه در آن تمایلات زیستی تسلط کارایی با ارزشهای آموخته در هم آمیخته‌اند، انگیزه‌ای پیچیده به شمار می‌رود.


انگیزش پیچیده

انگیزه‌های پیچیده ، انگیزه‌هایی هستند که از دو عامل اصلی تشکیل شده‌اند:




  1. سائقهای ذاتی و زیستی
  2. سائقهای آموخته

به عبارتی در این نوع از انگیزش تاثیر عوامل مختلقی چون زیستی ، اجتماعی و محیطی دیده می‌شود،‌ مانند میل جنسی.




  • میل جنسی: این انگیزه‌ای است پیچیده اساس آن سائق ذاتی است یعنی سائقی زیستی که تا حدودی به وسیله هورمونهای خاص کنترل می‌شود. علاوه بر این بیان میل جنسی تا حدود زیادی تحت تاثیر سائقهای آموخته یا اکتسابی قرار دارد که با فرهنگ خاص و تجارب رشد خاص فرد ارتباط دارند.

    انگیزه پیشرفت ، پیوند جوئی ، خود مختاری ، تسلط ، نماش و پرخاشگری را نیز می‌توان در زمره انگیزه‌های پیچیده قرار داد. مفهوم انگیزه‌های پیچیده به ما می‌آموزد که نباید تبیین‌هایمان را در زمینه رفتار انسانی بیش از حد ساده بگیریم. کاهش دادن چرایی رفتار به مشتی سائق ذاتی اگر نگوییم غیر ممکن ، دست کم دشوار است.

انگیزه‌های هوشیار در مقابل انگیزه‌های ناهوشیار

انگیزه‌های هوشیار عموما در حیطه هوشیاری فرد عمل می‌کنند و فرد از آنها آگاهی دارد از ریشه رفتارهای مرتبط با آنها آگاه است. اما انگیزه‌های ناهوشیار عمدتا خارج از حوزه اراده و آگاهی فرد عمل کرده و رفتار فرد را جهت می‌دهند. بنا به نظریه روانکاوی ، انگیزه ناهوشیار انگیزه‌ای است که فرد خود آن را نهی کرده است و در نتیجه هوشیاری آنرا نادیده می‌گیرد. این انگیزه غریزه ، سائق ، آرزو یا میلی است که به واسطه مکانیزم دفاعی سرکوبی به سطح ناهوشیار رانده شده است. اما این رانده شدن نیروی آنها را کاهش نداده و اغلب به صورتی بر رفتارهای فرد تاثیر می‌گذارند. فروید انگیزه‌های یک نقاش برای نقاشی و یک جراج برای جراحی را انگیزه‌های ناهوشیار می‌داند.

نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:17 توسط Mαʑłɣдґ| |

مقدمه

ما در زندگی روزمره خود با انواع هیجانات رو در رو هستیم. بطوری که این آشنایی ما با هیجانات به دوران نوزادی ما بر می‌گردد. به عبارتی ما از لحظه تولد برخی از هیجانات را با خود داریم و این اهمیت و نقش هیجانات مختلف را در زندگی نشان می‌دهد. برخی از هیجانات لذت بخش ، خوشایند و تقویت کننده هستند، بطوری که فرد برای رسیدن به آن حالت خاص از هیجانات ممکن است تقلا و تلاش هم بکند.

ولی برخی دیگر بیشتر جنبه آزارنده را دارند و شاید فرد تلاش برای اجتناب از رسیدن به آنها داشته باشد یا اگر در آن حالات قرار گیرند، تلاش کند خود را از آن نوع هیجان رهایی دهد. به این ترتیب هیجانات از لحاظ میزان خوشایندی یا ناخوشایندی به دو دسته تقسیم می‌شوند: هیجانات مثبت و منفی. اما به این نکته باید توجه داشت، هر یک از هیجانات اهمیت و نقش مهمی در زندگی دارند. و کارکرد خاصی برای هر یک وجود دارد.

هیجان ترس

در اغلب بحثهای مربوط به هیجان ترس جای مهمی را به خود اختصاص داده است و حتی آن را به عنوان علت اصلی اختلالات عصبی شناخته‌اند. اما ترس همیشه ایجاد کننده ناراحتی و مشکل نیست. وجود آن در خیلی از مسائل موقعیتهای زندگی لازم است. این هیجان شاید از آن جهت اهمیت ویژه‌ای دارد که در آن حالت فشار و تخریب بطور بالقوه از نظر مقدار و اهمیت بر حالت سازنده تفوق دارد و معمولا آمادگی برای بروز واکنشهای اجتنابی بیشتر از آمادگی برای کنشهای اکتسابی است.

شکسپیر می‌گوید: "از میان همه تمایلات و احساسات بد ، ترس منفورترین آنهاست." علائم ترس عبارتند از لرزیدن بدن ، سفید شدن پوست ، غدد عرقی فعال می‌شوند، مو بر بدن راست می‌شود، ترشحات
دستگاه گوارش و کلیه‌ها زیاد می‌شود و فضولات بدن به دلیل انبساط ماهیچه‌های اسفنکتر بطور غیر عادی رفع می‌شود. میزان تنفس زیاد می‌شود، قلب به تندی و شدت می‌زند. قوای ذهنی به مقدار زیادی مختل می‌شود. این علائم حتی در چهارپایان مثل سگ و گربه و میمونها نیز دیده می‌شود. پرندگان نیز در هنگان ترس تمامی پرهای خود را در هم فرو می‌برند و در این حالت جثه‌شان کوچکتر به نظر می‌رسد.

از دیگر علائم ترس عبارت است از باز شدن دهان ، بالا رفتن ابروها ، فردی که دچار ترس شده است در آغاز مثل یک مجسمه از حرکت باز می‌ایستد نقش می‌گیرد یا اینکه قوز می‌کند و دولا می‌شود، بطوری که گویی می‌خواهد خود را از دیده‌ها پنهان می‌کند. فعالیت
غدد بزاقی کم و دهان خشک می‌شود. گاه ترس ضعیف باعث می‌شود در فرد میل شدیدی به خمیازه کشیدن بوجود بیاید. چشمها در حالت ترس شدید از حدقه بیرون می‌افتند و به سوی عامل ایجاد کننده وحشت ثابت می‌مانند، یا اینکه بی قرار از جهتی به جهت دیگر می‌چرخند. ترس همچون سایر هیجانات از شدت و ضعفهای مختلف برخوردار است. ترس شدید علاوه بر علائم متفاوت (از لحاظ شدت) کارکردهای مختلف می‌تواند داشته باشد.

هیجان خشم

هیجان خشم همراه با مفاهیم مترادف و مباحثی که با آن مرتبط هستند بسیار بیشتر از هیجانهای دیگر (البته به غیر از ترس) در نوشته‌ها مورد بحث قرار گرفته است. بسیاری از روشهای کنترل اجتماعی بزرگسالان و خردسالان به اجتماعی کردن واکنش خشم به موقعیتهای مختلف مربوط است. خشم از دسته هیجانات منفی است و علل مختلفی برای آن شناسایی شده است که بسیار گسترده‌تر از آن هستند که در این بحث بتوانند مطرح شوند. اما علائم آن عبارت است از سرخ شدن صورت ، منبسط شدن رگهای پیشانی و گردن ، سرخ شدن چشمها، جمع و کوچک شدن مردمکهای چشم ، کشیده شدن لبها و در نتیجه آشکار شدن دندانها ، بدن تاخورده ، ابروان در هم کشیده ، لبان سخت و محکم و دندانهای قفل شده و در حال سایش.

هیجان اندوه

اندوه نیز مانند سایر هیجانات از شدت و ضعف برخوردار است. بطوری که در حالتی از آن با یکسری علائم ویژه طبیعی تلقی می‌شوند. در حالیکه انوع شدید و مهمتر آن یا زمانی که بدون دلیل واضحی در فرد وجود دارند، وجود یک اختلال روانی را در پیش می‌کشند. در هر حال این هیجان نیز از دسته هیجانات منفی است که برای جنبه ناخوشایندی دارد. مشخص بودن و بی تحرکی ، کاهش گردش خون ، رنگ پریدگی صورت ، سست شدن عضلات ، پلکهای پایین افتاده از علائم اندوه هستند.

همچنین حالت سر کمی رو به سینه خم می‌شود، لبها ، گونه‌ها و آرواره‌ها همه از حالت طبیعی خارج می‌شوند و به طرف پایین رها می‌شوند. تنفس کند و ضعیف می‌شود و غالبا آههای عمیق نفس را قطع می‌کنند. یک نشانه ثابت و دائمی اندوه این است که افراد به سرما حساسیت نشان می‌دهند و به سختی می توانند خود را گرم نگه دارند. بی اشتهایی و عدم تمایل به غذا خوردن نیز در
هیجان اندوه دیده می‌شود.

هیجان تنفر

با وجود اینکه این هیجان یک مکانیزم دفاعی اساسی است و دارای ارزش حیاتی قابل ملاحظه‌ای است، لکن هنوز بطور منظم مورد مطالعه و بررسی قرار نگرفته است و از آنجائیکه تنفر در مواجهه با یک محرک آزارنده که موجب رنجش می‌شود بوجود می‌آید، همراه با حرکاتی است که هدف آنها کنار زدن عامل آزار دهنده یا محافظت فرد از آن عامل است. تنفر شدید به صورت حرکاتی در اطراف دهان بروز می کند که درست شبیه حرکات دهان قبل از استفراغ کردن است.

در این حالت نیمه بسته شدن پلکها و به عقب برگشتن صورت یا تمامی بدن نیز نشان دهنده ابراز انزجار شدید است. این حرکات طوری انجام می‌گیرد که گویا محرک مورد نظر ارزش گناه کردن هم ندارد. تف کردن نشانه‌ای عمومی برای تنفر و انزجار است.
داروین می‌گوید: "تف کردن بیانگر رفع عوامل آزار دهنده از دهان است."

هیجان شادی

همه حالات شادی و لذات را تجربه کرده‌اند. درجاتی از آن نیز مانند هیجان اندوه طبیعی است، ولی انواعی از آن که بطور مستمر و شدید و با علائم تشدید شده و بوجود می‌آید، به عنوان یک اختلال روانی شناخته می‌شود که در آن فرد دائما در حالت شادی و شعف شنگولی به سر می‌برد و ممکن است دست به کارهای عجیب و غریب بزند. حالات چهره‌ای خنده مثل کشیده شدن لبها ، چشمهای براق و گاه اشک آلود ، تحریک زیاد ، تکلم زیاد از علائم شادی هستند. رقص و پایکوبی ، بالا و پایین بردن و در حالت خوشحالی شدید و ناگهانی جیغ زدن از علائم شادی هستند.

برخی معتقدند علائم شادی در برخی اوقات به علائم خشم شبیه است، هر چند آنها به دسته‌های جداگانه تعلق دارند، ولی علائم جسمی آنها مثل فریاد زدن ، پا کوبیدن ، افزایش فعالیت بازوان و دستها ، چشمهای سرخ شده و در حال چرخش ، گامهای محکم و راسخ در هر دو هیجان وجود دارند، اما هدف آنها متفاوت است. هر دو آنها هیجانات گرایشی هستند بطوری که باعث نزدیک شدن فرد به محرک خوشحال کننده یا خشم آور می‌شوند، اما هدف خشم تخریب و از بین بردن است، ولی هدف شادی تداوم و نگهداری آن محرک.

هیجان تعجب

همه موجودات زنده در جریان زندگی خود به خودی به محرکهای جدید و نو ظهوری مواجه می‌شوند. در برخورد با چنین محرکهایی الگوی واکنش را می‌توان تکان هیجانی یا تعجب نامید. این واکنشها فقط در مواقعی بروز می‌کنند که محرکهای شناخته نشده ، مبهم ، نامعلوم ، شدید و ناگهانی وارد عمل می‌شوند. برانگیخته شدن بینایی و شنوایی ، باز شدن دهان و چشمها و ابروان بالا کشیده شده ، تولید صدای ناگهانی از دهان و از جا پریدن علائم اساسی تعجب هستند، با توجه به اینکه در مورد انسان نوع شخصیت در الگوی خاص او در حالت بازتاب هیجانی مثل تعجب تاثیر دارد. برخی افراد شاید سر و صدای بیشتری بکنند و تفاوتهای دیگری با یکدیگر داشته باشند.

هیجانهای مرکب

گفته می‌شود این هیجانات از ترکیب سایر هیجانات که بوجود می‌آیند بطوری که در هر یک از هیجانات رگه‌هایی از احساسات مربوط به هیجاناتی را که از آنها ترکیب شده‌اند می‌توان یافت. موارد زیر نمونه‌هایی از هیجانات ترکیبی هستند که در مقابل هر یک ، هیجاناتی را که از آنها ترکیب شده‌اند نوشته شده است:


 
غرور = خشم + شادی عشق = شادی + پذیرش
کنجکاوی = پذیرش + تعجب ناامیدی = ترس + غم
تاسف = غم + تنفر کینه = خشم + انتظار
تسلط = خشم + پذیرش اطاعت = پذیرش + ترس
شرم = ترس + انزجار بدبینی = غم + انتظار
جسارت = خشم + تعجب احساس گناه = شادی + ترس
حسد = غم + خشم
نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:16 توسط Mαʑłɣдґ| |

مقدمه

یکی از عناصر اصلی در انگیزش نحوه احساس کردن ماست. هیجانهای ما واکنشهای غیر عینی در مقابل محیط می‌باشند که همراه با پاسخهای عصبی و هورمونی هستند. هیجانها را واکنشهای انطباق نیز می‌دانند که روی نحوه فکر کردن ما اثر می‌گذارند و عموما تحت عنوان خوشایند تجربه می‌شوند. اغلب هیجانها ما را برانگیخته می‌کنند اما هیجان و انگیزش همیشه دارای همپوشی نیستند.

بسیاری از اوقات ممکن است ما در جهت خاصی برانگیخته شویم بدون اینکه هیجانی را احساس کنیم. از طرفی این دو به هم مربوطند. رفتار ما نسبت به کسی که به او اعتماد داریم و نسبت به کسی که از او می‌ترسیم متفاوت است و در مقابل رویدادها وقتی سرحال و خوشحال هستیم و هنگامی که احساس غمگینی یا عصبانیت می‌کنیم بطور متفاوت پاسخ می‌دهیم به عبارت دیگر حالات هیجانی اغلب رفتار ما را برانگیخته می‌کنند.

مرز میان انگیزش و هیجان

انگیزش و هیجان اغلب به اندازه‌ای به هم بستگی دارند که تمییز بین آنها مشکل است: ما اغلب به کارهایی دست می‌زنیم که سبب بوجود آمدن احساس خوشایند در ما می‌شوند و از انجام اموری اجتناب می‌ورزیم که سبب بوجود آمدن احساس ناخوشایند در ما می‌گردند اما گاهی اوقات هم به کارهایی دست می‌زنیم حتی اگر بدانیم نتیجه آن عدم نشاط است و از انجام کارهایی اجتناب می‌کنیم حتی اگر موجب شادی و خوشحالی ما شوند. پژوهشگران با متمرکز ساختن توجه خود روی واکنشهای افراد در مقابل فشار روانی و اختلال عاطفی افسردگی به دنبال تبینی برای چنین تناقضاتی می‌گردند.

سوالات مشترک بین انگیزش و هیجان

اگر شما با این قبیل مسائل برخورد کرده باشید که چرا بعضی افراد برای نجات بیگانگان زندگی خود را به خطر می‌اندازند؟ چرا برخی با پرخوری خود را به کام فربهی می‌کشانند یا در اثر کم خوردن و به خود گرسنگی دادن جان خود را از دست می‌دهند؟ چرا برخی گرفتار هیجان شدید حسادت می‌شوند و چگونه این هیجان شدید و رفتارهای آنها را تحت تاثیر قرار می‌دهد؟ چرا برخی افراد کسانی را رنج می‌دهند که هیچگونه آسیبی به آنها رسانده‌اند؟ چرا برخی معتاد به مواد مخدر و گروهی معتاد به الکل می‌گردند؟ چرا عده‌ای در صدد بر می‌آیند از قله های سخت و صعب العبور صعود کنند؟ و چرا برخی رهسپار سرزمینهای غیر مکشوف می‌شوند؟ در این صورت شما با مسائلی که پژوهشگران انگیزش و هیجان برخورد می‌کنند، مواجه هستید.

تعیین کننده‌های انگیزش و هیجان

انگیزش و هیجان هر دو تحت تاثیر سه نوع عامل هستند عامل بیولوژیکی ، عامل آموخته و عامل شناختی ، مثلا علت غذا خوردن ما بوسیله ترکیبی از احساسهای بدنی یا جسمانی گرسنگی که در نتیجه نیاز ما به غذاست تعیین می‌شود (عامل بیولوژیکی) ترجیح دادن یک نوع غذا بر غذاهای دیگر (عامل آموخته) و اطلاعات ما درباره کیفیت و مغذّی بودن غذا مثلا استفاده از شیر به جای نوشیدنی دیگر (عامل شناختی) است. اما برای جواب دادن به این سوال که چرا افراد رفتارشان به شکلی است که عمل می‌کنند احتیاج به بررسی هر یک از این اجزا داریم.

حالات هیجانی مانند ترس ، خشم و برانگیختگی بوسیله علائم فیزیولوژیکی از قبیل
تند شدن ضربان قلب و میزان تنفس ، بالا رفتن فشار خون و سرخ شدن پوست مشخص می‌شود، چنین تغییراتی ظاهرا به علت فعال شدن یا برانگیختگی قسمتهای معینی در مغز و تولید هورمونهای گوناگون در بدن بوجود می‌آید.

هیجانها همچنیبن دارای جنبه‌های آموخته و شناختی هستند که مربوط به تفاوت در نحوه‌های مختلفی است که افراد به یک نوع تجربه واکنش نشان می‌دهند. مثلا در حالیکه یک نفر وقتی روی آب بر یک قایق سوار است، از ترس می‌لرزد، دیگری از تصور عمق آب ، دچار وحشت می‌شود. گاهی اوقات پاسخ ما نسبت به احساس مان غیر منطقی است (مانند جیغ زدن ، گریستن ، خندیدن یا فرار کردن) و گاهی پاسخ به طریقی که آموخته‌ایم مناسب می‌باشد (مانند بالا رفتن از یک درخت برای نجات یافتن از یک خرس و شمردن از یک تا ده برای جلوگیری از طغیان ناشی از خشم) ، گاهی اوقات نیز ما به احساسهای مبهمی که فکر می‌کنیم مربوط به موقعیت خاصی باشند، عنوان هیجان می‌دهیم. بطور کلی ترکیب واکنشهای بیولوژیکی ، آموخته شده و شناختی هم روی نحوه احساسات و هیجانات ما و هم روی انگیزش ما روی عمل تاثیر می‌گذارد.
نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:14 توسط Mαʑłɣдґ| |

در این نوع درمان آموزش ، پیشگیری و درمان برای کمک به خانواده‌ها ، کل خانواده را دربرمی‌گیرد. برای حل مشکل خانواده یا یکی از اعضا آن کل سیستم خانواده مور توجه قرار می‌گیرد و تلاش می‌شود علل بروز و عوامل تشدید کننده مشکل در داخل خانواده و در نوع روابط اعضا با یکدیگر مورد بررسی قرار گیرد. این شیوه از درمان مبتنی بر رویکرد سیستمهاست و معتقد است زمانی می‌توان به رفع یک مشکل نائل شد که از نیروی تک تک اعضا استفاده کرد و عوامل تنش‌زا را مرتفع ساخت.

تاریخچه خانواده درمانی

تخصص و حرفه خانواده درمانی نسبتا جدید است و ظهور رسمی آن به دهه‌های 1940 ، 1950 و 1960 برمی‌گردد. در سال 1938

شورای ملی روابط خانوادگی

شروع بکار کرد. در سال 1948 اولین اثر درباره

زناشوئی درمانی

توسط «

بلامتیل من

» منتشر شد و مطالعه

خانواده‌های اسکیزوفرنیک

توسط «

لایمن

» صورت گرفت.



در خلال سالهای 1950 تا 1959 «

ناتان آکرمن

» رویکرد روان تحلیلی را برای کار کردن با خانواده‌ها مطرح کرد و «

بیتسون

» مطالعه الگوهای ارتباط را در خانواده آغاز کرد و «

کارل ویته

» اولین کنفرانس را درباره خانواده درمانی در سی ایسلند ایالت جورجیا برگزار کرد. اولین نشریه در خانواده درمانی در سال 1961 منتشر شد و

شبکه ساز خانواده درمانی

در سال 1976 و

انجمن خانواده درمانی

(AFTA) در سال 1977 شروع به کار کرد.



در خلال سالهای 1980 تا 1989 شیوه‌های تحقیق در خانواده درمانی متداول شد و رهبران جدیدی در خانواده درمانی ظهور کردند که بسیاری از آنان زن بودند. از سال 1990 به بعد رشد عضویت متخصصان در انجمنهای خانواده درمانی چشمگیر شد. خانواده درمانی‌های متمرکز بر راه حل فراگیر شدند و بطور کلی جایگاه عمیق‌تری بین فنون درمانی حوزه روان شناسی پیدا کرد.


انواع نظریه‌های خانواده درمانی

رویکردهای نظری اصلی در حیطه خانواده درمانی عبارتند از:

خانواده درمانی روان تحلیلی ، خانواده درمانی تجربیاتی ، خانواده درمانی شناختی رفتاری ، خانواده درمانی ساختی ، خانواده درمانی استراتژیک و خانواده درمانی متمرکز بر راه حل

.


خانواده درمانی مبتنی بر روان تحلیلی

صاحبنظران اصلی آن ناتان آکرمن ،

ویلیامسون

،

لایمن واین

و

تئودور کیدز

هستند که شیوه درمان آنها ریشه در

نظریه فروید

دارد. در این شیوه فرایندهای ناهشیار اعضای خانواده به یکدیگر مرتبط دانسته می‌شوند و اعتقاد بر این است که بایستی روی نیروهای ناهشیار که آسیب را بوجود آورده‌اند، کار کرد. نقش درمانگر یک معلم یا والد یا مفسر تجربه است. فنون درمانی عبارتند از:

تحلیل رویا ، انتقال ، رویارویی ، تاریخچه زندگی ، تمرکز بر نقاط قوت

.


خانواده درمانی تجربیاتی

نظریه پردازان عمده آن

ویرجینیا سیتر

،

کارل ویته کر

،

فرد دوهل

و ... هستند که معتقدند مشکلات خانواده از سرکوب احساسات ، خشکی و انعطاف ناپدیری ، فقدان آگاهی ، مرگ عاطفی و استفاده بیش از حد از مکانیزمهای دفاعی ریشه می‌گیرد.



در این رویکرد خانواده درمانگر تلاش می‌کند انعطاف پذیری ، صمیمیت ، عزت نفس ، پتانسیل برای تجربه را در خانواده افزایش دهد و از فنون

مجسمه سازی ، صحنه آرایی خانوادگی ، شوخی ، مصاحبه با عروسکهای خانواده ، هنردرمانی خانواده ، بازی نقش ، بازسازی خانواده

و ... استفاده می‌شود.


خانواده درمانی‌های رفتاری و شناختی _ رفتاری

نظریه پردازان عمده آن

ویلیام مسترز

،

ویرجنیا جانسون

،

جوزف ولپه

،

بندورا

و ... هستند. این شیوه درمانی بر اساس نظریه‌های رفتاری و شناختی معتقد است، رفتار از طریق پیامدها ابقا یا حذف می‌شود. رفتارهای نامناسب را می‌توان اصلاح کرد. همینطور شناختهای غیر منطقی را می‌توان اصلاح کرده و در نتیجه در تعامدات و رفتارهای زوجی یا خانوادگی تغییر ایجاد کرد.



درمانگر نقش یک معلم و متخصص تقویت کننده رفتارهای مناسب را بازی می‌کند. در این رویکرد از فنون درمانی

تقویت منفی ، تعمیم ، خاموش سازی ، اقتصاد پته‌ای ، گریز ذهنی ، عبارات مقابله‌ای منطقی ، سرمشق دهی

و ... استفاده می‌شود.


خانواده درمانی ساختی

سالوادور مینوچین

،

مونتالوو

،

فیشمن

،

روزمن

و ... نظریه پردازان اصلی این شیوه از خانواده درمانی هستند که کارکرد خانواده را متضمن ساخت خانواده ، زیر منظومه‌ها و مرزها می‌دانند. درمانگران نقشه خانواده را بطور ذهنی ترسیم می‌کنند و در پیاده کردن ساخت مناسب خانواده تلاش می‌کنند و در واقع همچون کارگردان تئاتر عمل می‌کنند. فنون درمانی عبارتند از:

بازسازی ، الحاق ، تشدید پیامها ، مرزسازی

و ... .


خانواده درمانی‌های استراتژیک ، سیستمی و متمرکز بر راه حل

این سه رویکرد روش‌مدار و کوتاه مدت هستند که هر سه مرهون کار

میلتون اریکسون

می‌باشند و از میراث مشترکی برخوردارند. هدف ، شیوه کار و فنون مورد استفاده در این سه رویکرد مشابه یکدیگر است و از فنونی چون باز تعبیر ، کمرنگ کردن تعبیر و تفسیر ، تعیین تکالیف شاق ، تکیه بر فرایند سوالات حلقوی ، تمرکز روی راه حلهای فرضی ، تعیین کردن تشریفات و ... استفاده می‌شود.



از نظریه پردازان استراتژیک

جی هی لی

،

ریچارد فیش

و از نظریه پردازان سیستمی

بوسکلو

،

کارل تام

و از نظریه پردازان متمرکز بر راه حل

ایمسوبرگ

و

دیویس

را می‌توان نام برد.


خانواده‌های نیازمند خانواده درمانی

خانواده‌هایی که از فرایند خانواده درمانی بهره می‌برند، عبارتند از: خانواده‌های دارای عضو معتاد یا بیمار روانی و همچنین خانواده‌های دارای عضو مبتلا به اختلالات جسمی که به نحوی روی کارکرد خانواده تاثیر گذاشته است ، خانواده‌های طلاق گرفته ، ازدواج مجدد کرده ، فوت یکی از اعضا ، خانواده‌های دارای مشکلات اقتصادی ، فرهنگی و ... .

خانواده‌های دارای مشکل اغلب به صورت غیر مستقیم مثلا مشکلات تربیتی کودکان ، ناراحتی‌های روحی یکی از اعضا و یا تصمیم گیریها و کمک برای حل مشکلات سطحی‌تر به متخصصان مشاوره و روان شناسی مراجعه می‌کنند و در طول مشاوره‌های فردی نیاز به توجه به نقش خانواده در بروز مشکل شکل می‌گیرد و برحسب رویکرد درمانگر ، روند درمان تداوم می‌یابد.

نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:13 توسط Mαʑłɣдґ| |
حمله خواب (نارکولپسی) اختلالی عصبی است که با ظهور خواب در اوقات نامناسب مشخص می‌شود.

نگاه اجمالی

حمله خواب

که نباید با

صرع

اشتباه شود، به یک معنا عکس

بی‌خوابی

است. کسی که حمله خواب دارد، ناگهان احساس خواب آلودگی غیرقابل کنترل می‌کند. این نوع نیاز به خواب تقریبا 15دقیقه طول می‌کشد. آنگاه شخص از خواب بیدار می‌شود و احساس می‌کند که استراحت کرده است. هر چند که حمله خواب تجدید قوا می‌دهد، ولی دوره بسیار خطرناک و ترسناکی است، زیرا به هنگام رانندگی و کار با اشیای برنده مثل مته و اره نیز پیش می‌آید.


علایم حمله خواب

  • علامت اولیه نارکولپسی ، حمله خواب است. حمله خواب مربوط به نارکولپسی نوعی میل مقاومت ناپذیر برای خوابیدن است که می‌تواند در هر زمانی روی دهد، اما بیشتر تحت شرایط یکنواخت و خسته کننده ظاهر می‌شود. این خواب که علی‌الظاهر کاملا طبیعی است، معمولا دو تا پنج دقیقه طول می‌کشد. فرد معمولا پس از بیدار شدن احساس سرحالی می‌کند.
     
  • علامت دیگر حمله خواب (در واقع شدیدترین آنها) کاتاپلکسی است. در حین حمله کاتاپلکتیک فرد بطور ناگهانی وامی‌رود و چون کیسه آرد بی‌حال نقش بر زمین می‌شود. فرد مبتلا از چند ثانیه تا چند دقیقه بطور هوشیار دراز خواهد کشید. این همان فلج عضلات در زمان نامناسب است. وقتی فلج عضلانی در حین بیداری روی می‌دهد، قربانی حمله کاتاپلکتیک ، گویی که کلیدی را خاموش کرده‌اند، بطور ناگهانی وامی‌رود.

علت شناسی حمله خواب

  • نارکولپسی یا حمله خواب از نابهنجاری مغزی پدید می‌آید که باعث فعال شدن ساز و کارهای عصبی عهده‌دار جنبه‌های مختلف خواب REM (خواب عمیق) در زمانهای نامناسب می‌شود. تحقیقات نشان می‌دهد که در بیماران مبتلا به حمله خواب عموما خواب موج کوتاه که خواب شب با آن آغاز می‌شود، دیده نمی‌شود. در عوض آنان از مرحله بیداری مستقیما وارد خواب عمیق می‌شوند. این یافته نشان می‌دهد که در کنترل ساز و کارهای مغزی تولید کننده خواب REM نقصی وجود دارد. یافته‌های دیگر نشان می‌دهند که حمله خواب یک اختلال ژنتیکی می‌باشد.
     
  • کاتاپلکسی کاملا از حمله خواب (نارکولپسی) متفاوت است. کاتاپلکسی معمولا ناشی از هیجانهای قوی یا تلاش جسمانی ناگهانی است. به ویژه اگر بیمار را غافلگیر کند. خندیدن ، خشم یا تلاش برای گرفتن شیئی که بطور ناگهانی در حال افتادن است، می‌تواند موجب حمله کاتالپتیکی شود. شرایط معمولی که موجب کاتاپلکسی می‌شوند، عبارتند از: تلاش بری تربیت کودکان یا عشق بازی.

درمان حمله خواب

علایم حمله خواب را می‌توان بطور موفقیت آمیز با دارو درمان کرد. حملات خواب با مصرف تحریک کننده‌هایی چون

آمفتامین

،

اگونیست کاتکو لامین

کاهش می‌یابند و پدیده‌های خواب REM را می‌توان با مصرف

ایمی پرامین

تخفیف داد

نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:13 توسط Mαʑłɣдґ| |

دیدکلی

  • آیا فریادهای زن و شوهری ، شما را از خانه بیرون کشانده است؟
  • آیا تا بحال گذرتان به دادگاه خانواده افتاده است؟
  • آیا می‌دانید چرا عده‌ای از فرزندان از خانه‌هایشان فرار می‌کنند؟
     

بروز اختلاف و عدم تفاهم در خانواده امری شایع است و هیچ خانواده‌ای از این امر مستثنی نیست، اما گاهی این اتفاقات به تعارض‌های شدید منجر می‌شود. کافی است نگاهی به صفحات روزنامه یا گذری به دادگاه خانواده بزنید. امروزه خانواده‌ها درگیر انواع مختلفی از تعارضات و اختلافات شدید هستند که این اختلافات باعث عدم کارکرد خوب و سالم خانواده به عنوان اولین و قدیمی‌ترین

نهاد اجتماعی

(Family Institution) می‌شود. نهادی که وظیفه اصلی آن ایجاد روحیه و

شخصیت سالم

است خود به عاملی برای

اختلالات عاطفی

، رفتاری و شخصیتی تبدیل شده است.


انواع تعارضات خانوادگی

تعارضات زنانشویی

وجود اختلافات عقیده و رفتار بین زن و مرد امری طبیعی است. ولی خانواده‌هایی وجود دارند که در آن زن و مرد زندگی مشترکشان تبدیل به یک میدان جنگ کرده‌اند. رفتارها و روابطشان به شدت متزلزل و بدون سازندگی است چنین خانواده‌ای یک خانواده توخالی و شبه خانواده به شمار می‌رود. بسیار اتفاق می‌افتد که اطرافیان و همسایگان و بویژه بزرگان فامیل برای برقراری صلح و آشتی با آنها صحبت می‌کنند و ممکن است چنین صلحی برای مدتی برقرار شود؛ ولی طول این آرامش به احتمال زیاد کوتاه خواهد بود.


تعارضات والدین با فرزندان

نوع دیگر اختلافات شدید در خانواده‌ها عدم سازگاری فرزندان و والدین با همدیگر است. متاسفانه والدین خود را از نیازهای روز تطبیق نمی‌دهند. فرزندان نیز فرزند زمانه خود هستند و نه چهل سال پیش. این وضع با بزرگتر شدن و کثرت فرزندان بارزتر می‌شود. اگر این اختلافات در خانواده مورد توجه قرار نگرفته و برای برطرف کردن آنها اقدامی صورت نگیرد، بصورت بحران جلوه گر شده آسیب‌های جبران ناپذیری را بر پیکر

خانواده

وارد خواهد کرد.


علت شناسی اختلافات خانوادگی

علت شناسی تعارضات زنانشویی

تحقیقات مختلف در حوزه‌های

روانشناسی

،

علوم اجتماعی

،

جامعه شناسی

و

جرم شناسی

عوامل زیادی را برای تعارضات خانوادگی ذکر کرده‌اند ولی تفوت آنها را بصورت زیر ذکر کرد:





  • علت مذهبی شامل تفاوت‌های مذهبی (غالبا تضاد مذهبی) ، رفتار و عقاید خلاف اعتقادات مذهبی و ... .
  • علت فرهنگی شامل تفاوت‌های در نوع نگاه به زندگی مشترک ، تفاوت‌های قومی یا شهری - روستایی.
  • علت زیستی شامل نازایی و عقیمی ، وضعیت چهره و مشکلات مربوط به سلامت و بیماری.
  • علت عاطفی شامل عواطف خشک و سرد و عدم درک یکدیگر ، مشکلات در روابط جنسی ، تند خویی و پرخاشگری و ... .
  • علت اجتماعی شامل داشتن دوستان منحرف و اعتیاد ، دخالت اطرافیان و عدم استقلال از خانواده پدری و ... .
  • علت سیاسی شامل اختلافات قبیله‌ای - قومی ، گرایش‌های سیاسی متفاوت ، محدود کردن آزادی‌های طبیعی و ... .
  • علت اقتصادی شامل بیکاری، ولخرجی، فقر و تجمل گرایی و ... .

علت شناسی تعارضات والدین با فرزندان

مطالعات متعدد جامعه شناختی و روانشناختی در جهت علت شناسی "رفتارهای نوجوانان و جوانان بزهکار ، فراری از خانه یا دچار سو مصرف مواد و ..." نشان می دهد که علت اصلی اینگونه رفتارها در "نوع رفتار والدین با یکدیگر و اصول تربیتی‌شان در قبال فرزندان" نهفته است.



"خشونت ، عدم تعادل رفتاری - تربیتی ،

کمبود محبت

و طرد فرزندان ، تبعیض در بین فرزندان ، اعتیاد ،

فقر

، عدم آگاهی والدین به نقش تربیتی خویش و نادیده گرفتن نیازهای متناسب با روز کودک و نوجوان" از علتهای اصلی تعارضات والدین با فرزندان است.


تاثیر تعارضات خانوادگی

تاثیر تعارضات خانوادگی بر روابط زناشویی

تعارض‌های زناشویی تاثیر عمیق منفی بر روابط آنها و پیرو آن بربافت و روابط خانوادگی می‌گذارد. آنها ممکن است روابطشان آنقدر سرد شود که ماهها با همدیگر حرف نزنند،

روابط جنسی

نداشته باشند، تک نفره غذا بخورند، حضور همدیگر را در یک مکان تحمل نکنند و در آخر ممکن است کارشان به درخواست

طلاق

بکشد.


طلاق

طلاق مسایل شخصی ، اجتماعی و اقتصادی فراوانی را پیش می‌آورد. اشخاصی که زندگی مشترکشان متلاشی می‌شود، نسبت به مردم عادی آمادگی بیشتری دارند که از نظر جسمی ، روانی ،

خواب

و

تغذیه

" اختلال پیدا کنند یا به

سو مصرف الکل

و مواد روی آورند. در کنار آثار مخرب طلاق بر زن و مرد "فرزندان" نیز از پیامدهای طلاق والدین‌شان متاثر می‌شوند.



بطور کلی طلاق گیرندگان در ایجاد ارتباط با فرزندان خود دشواری پیدا می‌کنند، بخصوص آنها از کسی که از نظرشان مقصر اصلی طلاق باشد، متنفر می‌شوند. با این وجود سوال اصلی این است که از بین روابط طولانی پرتنش زن و شوهر و طلاق کدام یک بر فرزندان اثر مخرب تری دارد؟ تحقیقات با در نظر گرفتن کل جامعه به سو طلاق رای می‌دهد.


تاثیر تعارضات خانوادگی بر روابط والدین با فرزندان

اختلافات والدین با فرزندانشان (بویژه مواردی که همراه با توهین ، تحقیر ، ضرب و شتم باشد) به احساس عدم

امنیت روحی

و جسمی ، تنفر (همراه با احساس گناه) ، خشم از والدین و رفتارهای نابهنجار اجتماعی (از قبیل سو مصرف مواد ،

فرار از خانه

، اقدام به

خود کشی

یا خود زنی) منجر می‌شود. بعضی مواقع موضع فرزندان موضع

یاس و احساس پوچی

بوده در خود خلا بزرگی احساس می‌کنند. این خلا همان نبود محبت و عواطف والدین است و این زمینه ساز قبول عواطف دروغین همراه با نیت‌های شوم دیگران می‌شود.

نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:13 توسط Mαʑłɣдґ| |

دیدکلی

برای داشتن روح و روانی سالم و تندرست ، لازم است که انسان به مقررات و قوانین که برای نگهداری و حفظ این سلامتی لازم ضروری است توجه داشته باشد و آنها را دقیق رعایت نماید. برای این کار ابتدا ، باید با روشهای حفظ این سلامتی آشنا شویم. بنابراین برای داشتن روحی سالم و شاداب حفظ بهداشت روانی لازم است.




روشهای حفظ بهداشت روانی



پذیرش هیجان و احساسات

"

ترس (Fear )

،

خشم (Anger)

،

شادی (Joy)

" عمده‌ترین هیجان‌های طبیعی انسان است: با این وجود گاهی برای اجتناب از احساس

اضطراب

و ترس سعی می‌کنیم در موقعیت‌های طبیعی اضطراب آور برخوردهای عاری از هیجان داشته باشیم؛ چنین برخوردی یک نوع خونسردی مصنوعی است که می‌تواند به نوعی در دراز مدت باعث مشکلات روانی در فرد یا افراد شود. همچنین بعضی مواقع فرونشانی هیجان‌ها و عواطف باعث عدم تفکیک مناسب بین شادی‌ها و غمهای طبیعی (بهنجار) و غیر طبیعی (نابهنجار) می شود.



در واقع هیچ علتی برای شرمگین شدن از "داشتن احساس ترس یا دیگر احساسات به هنگام امتحان‌های دشوار یا موقع

یادگیری اسکی

،

یادگیری شنا

یا مواجهه با یک رویدادهای خوشایند یا ناخوشایند "وجود ندارد، و قبول آنها بهتر از "انکار ، سرکوب و..." آنها است. بدین ترتیب اگر قبول کنید که این هیجان‌ها را دارید و آنها حق طبیعی شماست؛ در آن صورت راه ابراز و کاهش آنها را بصورت‌های مستقیم و غیر مستقیم پیدا خواهید کرد.


شناسایی زمینه‌های آسیب‌زا

وقتی بکوشید که علت و موقعیت‌های ناراحتی خود را به روشنی بشناسید ممکن است؛ بتوانید موقعیت‌های مورد نظر را بصورت تازه‌ای ببینید. در واقع رویکردتان به علت‌ها و موقعیت‌های اضطرار آور نباید "یک بعدی" (Unidirectional) و بدون بررسی باشد، در آن صورت است که می‌توانید متناسب با توانایی‌های شخصی و عوامل محیطی راههایی را برای مقابله صحیح با آنها پیدا کنید.



"برنامه‌ریزی برای جلوگیری از

احساس درماندگی

در دقایق آخر ، صحبت با افراد مطمئن در مورد زمینه‌های آسیب‌زا و اضطراب‌آور ، شرکت در کلاس‌های آموزشی مخصوص (بویژه اگر مفید بودن آنها ثابت شده است)" بعضی از اقدامات برای مقابله صحیح می‌باشد.


پرورش رغبتها و استعدادها

هر جامعه‌ای فرصت‌های تقریبا نامحدودی برای مردمانی از هر سن (شاید از هر دو جنس) فراهم می‌کند تا افراد استعدادهای خود را در زمینه‌های مختلف آزموده و به موفقیت‌های فردی و اجتماعی دست یابند. این فرصت‌ها می‌تواند "ورزشی ، تحصیلی و علمی ، هنری ، فنی و..." باشد. افرادی که خود را فقط به یک موضوع محدود نمی‌کنند و دنبال یادگیری و بدست آوردن مهارت‌های جدید هستند، غالبا زندگی برایشان جذابیت و گیرایی بیشتری دارد، و به احتمال زیاد موفقیت بیشتری بدست می‌آورد، و همچنین موفقیت بیشتری بدست می‌آورد.



به دنبال آن

احساس شایستگی

( Merit Sensation) ناشی از دست یافتن به مهارت "

عزت نفس

" (Self – Esteem) افراد بالا می‌برد. نکته مهم یا سوال موجود در این زمینه می‌تواند مسایل و کمبودهای اقتصادی و مالی باشد ولی افرادی که تمایل به دست یافتن مهارت یا پرورش استعدادی را دارند؛ مطمئنا راهکارهای خوبی را متناسب با امکانات خود پیدا می‌کنند.


ایجاد روابط صمیمانه

اگر نگاهی به علائم و نشانه‌های

اختلالات عاطفی

بیندازیم هسته اصلی و نقطه مشترک آنها را

احساس انزوا و تنهایی

می‌یابیم. ما نیازمند پشتیبانی آرامش‌دهی و اطمینان‌هایی هستیم که از طرف دیگران فراهم می‌شود، چون انسان موجودی اجتماعی است. این موضوع ثابت شده که افرادی که روابط اجتماعی قوی و دوستان صمیمی دارند و نگرانی‌ها و مشکلات خود را با افراد مطمئن بیان می‌کنند و در عین حال به رفاه و خشنودی دیگران توجه و علاقه نشان می‌دهند مشکلات خود را روشن تردیده، درعین حال احساس ارزشمندی بیشتری می‌کنند.


کمک گرفتن به موقع از دیگران

در راه "

خودشناسی

" (

Auto Gnosis

) و برطرف کردن مشکلات روانی محدودیتی از قبیل ندانستن تمام راه حل‌ها ، خودفریبی (

مکانیسم‌های دفاعی

) وجود دارد که باعث می‌شود همیشه نتوانیم مشکلات را بصورت عینی ببنیم. وقتی احساس می‌کنید در برطرف کردن مشکل خود پیشرفتی ندارید، موقع آن فرا رسیده که از متخصصانی مانند: روانشناس (مشاور یا بالینی) ، روانپزشک و درمان گران آموزش دیده به تناسب مشکل خود ، کمک بخواهید. شاید

احساس برچسب خوردن

و نگرش‌های غلط اجتماعی مانع از مراجعه به این افراد شود؛ ولی کمک خواستن از دیگران خود نمودار پختگی عاطفی و یکی از اولین مراحل

خودآگاهی

است؛ (چون به این موضوع آگاه است) که یک جای کار

تفکر

، احساس ،

شخصیت

مشکل دارد) و نشانه ضعف افراد.


تقویت اعتقادات مذهبی

رشد و تعالی

اعتقادات مذهبی

تاثیر بسزایی در تفکر ، احساس و

روابط اجتماعی

انسان دارد و سلامت جسمانی و

بهداشت روانی فرد

را تضمین می‌کند. مطالعات نشان داده است؛ افراد معتقد به

خدا

(بدون در نظر گرفتن نوع مذهب) رفتار و تفکرشان بسیار سالم‌تر و بهنجارتر از افراد "بدون اعتقاد یا با اعتقادات ضعیف" می‌باشد.

نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:12 توسط Mαʑłɣдґ| |

مقدمه

بهداشت روانی انسان

متاثر از عوامل مختلفی است که هر یک به نوبه خود سلامت روان و بهداشت روانی فرد را تحت تاثیر قرار می‌دهند. تعارض یکی از این عوامل مهم است که می‌تواند تاثیرات زیادی بر بهداشت روانی داشته باشد. در حالت تعارض فرد

انرژی روانی

زیادی را صرف می‌کند تا یکی از حالات و راههای مقابل خود را برگزیند. قرار گرفتن در چنین شرایطی با توجه به استرس‌زا بودن آن قابل توجه است. معمولا انتخاب یکی از حالات موجود موجب برطرف شدن اثرات مخرب تعارض می‌گردد. اما ماندن در چنین شرایطی به صورت طولانی مدت می‌توانند اثرات فزاینده مخربی داشته باشد.


انواع تعارض و تاثیرات آن بر بهداشت روانی

تعارضات در انسان انواع مختلفی دارد. با اینکه خصوصیات مشترک تمامی آنها قرار گرفتن در وضعیتی است که فرد ناچار است از بین دو یا چند راه یکی رابرگزیند اما از لحاظ جاذبه یا دافعه بین تعارضات مقاومت از بین حالاتی که فرد می‌تواند انتخاب کند برخی حالات جاذب دارند یعنی فرد تمایل دارد آن حالات را برگزیند و در حالت دافع فرد تمایل دارد از انتخاب آن راه سرباز زند.


تعارض جاذب - جاذب و بهداشت روانی

در حالت تعارض جاذب - جاذب فرد در وضعیتی قرار می‌گیرد که ناچار است از میان دو راه که هر دو برای وی جذاب و مطلوب هستند یکی را انتخاب کند. و در واقع انتخاب یکی از این راهها مستلزم چشم‌پوشی از راه دیگر است. به عنوان مثال ساده‌ای تصور کنید فردی را که علاقه به دو سریال متفاوتی دارد که هر دو در یک ساعت واحد از دو شبکه تلویزیونی پخش می‌شوند فرد در حالت انتخاب یکی از این فیلمها برای تماشا کردن در حالت تعارض قرار دارد و به هر حال باید تصمیم‌گیری کند و یکی را برای تماشا کردن انتخاب کند و یا هیچیک را حالت سومی وجود ندارد چون فرد نمی‌تواند هر دو را در یک لحظه واحد تماشا کند.



در چنین موردی میزان استرس‌زایی این موقعیت پایین است و فرد احساس ناراحتی چندانی نمی‌کند و بهداشت روانی او چندان به مخاطره نمی‌افتد. اما مواردی از زندگی وجود دارد که انتخاب فرد اهمیت حیاتی دارد و فرد باید تصمیمی بگیرد که برای زندگی و یا بخشهای مهمی از زندگی او اهمیت قابل توجه دارد. به عنوان مثال فردی که در رشته مورد علاقه خود در شهر دیگری پذیرفته شده است و در همان زمان شغل مورد علاقه او در شهر خودش به او پیشنهاد شده است. قرار گرفتن در چنین وضعیتی برای فرد آزار دهنده است تا زمانی که انتخاب درستی کرده و خود را از وضعیت خارج کند.


تعارض دافع- دافع و بهداشت روانی

در حالتی تعارض دافع- دافع بوجود می‌آید که فرد ناچار است از بین دو یا چند وضعیتی یکی را انتخاب کند در حالی که به هیچ یک تمایل ندارد. مثل کسی که درد شدید بدنی دارد و از زدن آمپول هم ترس شدید دارد. ولی ناچار است یکی از این‌دو را که هر دو برایش ناگوار هستند یکی را انتخاب کند. در زندگی روزمره موارد زیادی از این حالت تعارض اتفاق می‌افتد که برخی از آنها مسائلی پیش افتاده‌تر بود. و درجه آزاردهندگی و استرس‌زایی آنها برای فرد پایین است اما مواردی نیز وجود دارند که فرد را در وضعیت بسیار ناگواری قرار می‌دهند و استرس زیادی را بر او تحمیل می‌کنند. تحمل چنین وضعیتی در دفعات مکرر یا مدت طولانی مدت اثرات مخرب بر بهداشت روانی فرد دارد.


تعارض جاذب- دافع و بهداشت روانی

این قبیل تعارضات که فرد با یک راه یا موقعیتی روبروست که هم برای فرد جذاب و هم دافع است. انسانها در حالاتی که می‌خواهند راهی انتخاب کنند که می‌دانند از برخی جهات آنها مفید و از برخی جهات برایشان نامناسب است دچار چنین حالاتی می‌شوند. مثل فردی که تمایل به

ازدواج

دارد ولی از سوی دیگر مشکلات بعد از آن مثل

قبول مسئولیت

و مشکلات مالی حاصل از زندگی مشترک و ... او را از این کار باز می‌دارد. این نوع تعارض معمولا بیشترین میزان استرس را بر فرد وارد می‌سازد و

بهداشت روانی

او را به مخاطره می‌اندازد.


تاثیر بهداشت روانی برحل تعارضات

تمامی انسانها خواه و ناخواه در وضعیتهایی قرار می‌گیرند که حاکی از وجود تعارض در یکی از انواع آن است. اما شیوه حل این تعرضات به عواملی بستگی دارد که یکی از این عوامل بهداشت روانی فرد است. افرادی که موفق به حفظ بهداشت روانی خود شده‌اند در چنین شرایطی با شیوه‌های مناسبی به حل تعارضات آن می‌پردازند و از میزان استرس‌زایی چنین موقعیتهایی می‌کاهند. آنها از شیوه‌هایی چون مهارتهای تصمیم‌گیری حل مساله و ... استفاده بهینه می‌کنند.

نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:12 توسط Mαʑłɣдґ| |

مضرات استفاده از سیگار

سیگار یکی از دلایل اصلی بروز

سرطان ریه

است و متاسفانه زمانی تشخیص داده می‌شود که فرد 6 ماه بیشتر شانس زنده ماندن ندارد. به علت

اثرات نیکوتین بر کار قلب

و افزایش فشار خون اغلب سیگاریها با

سکته‌های قلبی

فوت می‌کنند. سیگار باعث غلیظ شدن خون و لخته شدن آن شده و سبب صدمه به مغز ، فلج ،

سکته‌های مغزی

و مرگ می‌شود. چسبندگی و غلیظ شدن خون سبب بسته شدن سرخرگها و یا سایر اعضا می‌شود که منجر به قطع عضو خواهد شد.



با مصرف سیگار ، مسیرهای ورود هوا در بدن تنگ و مسدود شده و سبب

آمفیزم

و

برونشیت

و زمین گیر شدن فرد می‌شود. سرطانهای دهان ، گلو ، ریه ، مثانه و پانکراس در افراد سیگاری شایع است.

زخمهای معده و اثنی عشر و مری

اغلب در سیگاریها مشاهده می‌شود. افراد سیگاری اغلب مسن‌تر از سن واقعی خود به نظر می‌رسند چون سیگار سبب پیر شدن و فرسوده شدن سریعتر پوست می‌شود. خطر مرده در افراد سیگار 4 برابر افراد غیر سیگاری است. 40 در صد افراد سیگاری قبل از سنین بازنشستگی فوت می‌کنند افراد غیر سیگاری حداقل 6 ساله بیشتر از سیگاریها عمر می‌کنند.


ترک سیگار یک موضوع همیشه مهم برای سلامتی

اعتیاد به سیگار سخت‌ترین و بدترین نوع اعتیاد ما است که ترک آن فواید زیادی برای سلامتی فرد به ارمغان خواهد آورد ترک سیگار یکی از بهترین کارهایی است که افراد سیگاری می‌توانند در شرایطی انجام دهند تا به سلامت بدن خود کمک کنند بالغ بر 300 ماده شیمیایی خطرناک در دود سیگار وجود دارد قریب به 5 درصد

منواکسید کربن

(همان گاز کشنده کربن از اگزوز ماشینها خارج می‌شود) در دود سیگار وجود دارد و همین امر باعث کاهش جذب مقدار مناسب اکسیژن از خون می‌شود تیری که در آسفالت خیابانها استفاده می‌شود در دود سیگار نیز وجود دارد و می‌تواند سبب بروز

سرطان

شود.



نیتروز ماده شیمیایی دیگری است که مصرف یک در میلیارد آن در مواد غذایی غیر مجاز شناخته شده است که دود سیگار حدود 5000 در میلیارد از این ماده موجود است. سایر موادی که با دود سیگار استنشاق می‌شود عبارتند از:


برنامه چگونگی ترک سیگار

خود را برای ترک سیگار آماده کنید!

فکر کنید ببنید که چه موقعی شما میل به دود کردن سیگار پیدا می‌کنید. آیا موقع روشن کردن سیگار در لحظه‌ای که قصد استراحت و متوقف کردن کاری را دارید؟ آیا وقتی به دوستی می‌رسید، بی‌اختیار قصد تعارف سیگار به او و روشن کردن سیگار را دارید؟ آیا پس از صرف غذا ، مایلید سیگاری دود کنید؟ آیا حضور در مکان خاصی شما را به استعمال دخانیات مایل می‌سازد؟ و آیا ...؟



پس از تفکر درباره این آیاها برنامه ریزی کنید که چگونه خود را در موقعیتی قرار ندهید. که میل یه سیگار کشیدن در شما را زنده نماید. بکوشید که مرتبا مشغول انجام کاری باشید. مثلا اگر پس از غذا میل به سیگار پیدا می‌کنید، بکوشید پس از صرف غذا ، بی‌درنگ از سر سفره و یا میز غذا بلند شوید و یا کار دیگری انجام دهید. اگر دوستان شما در شما میل به کشیدن سیگار را ایجاد می‌کنند بکوشید از آنها دوری کنید. مطمئنا اگر آنها دوستان خوبی باشند و بدانند شما برای ترک سیگار مصمم هستید آنها هم در این راه باید شمار را یاری کنند. فراموش نکنید که تغییر برنامه‌هایی که شما را به کشیدن سیگار سوق می‌دهد نیازی نیست که دائمی باشد. به محض اینکه شما این عادت زشت و ناپسند را ترک کردید می‌توانید برنامه قبلی و روزمره خود را بطور عادی برقرار نمایید.


روزی را برای شروع انتخاب کنید!

برای ادامه استعمال دخانیات و یافتن بهانه برای این که آن را ترک نکنید معمولا با مشکلی مواجه نیستید. از اینرو باید برای شروع و اجرای تصمیم خود روزی را برگزینید. نباید این روز روزی باشد که تحت

فشارهای عصبی

هستید تردیدی نیست که یافتن یک روز مناسب برای شروع ترک سیگار ممکن است آسان نباشد، ولی بکوشید هر چه زودتر وقت چنین روزی را تعیین کنید. فراموش نکنید که وسوسه‌های ادامه اعتیاد شما را در انتخاب این روز دچار تنبلی و تردید می‌کند. پس بکوشید هر چه زودتر ، روز شروع ترک اعتیاد را در تقویم زندگی خود مشخص کنید.


کشیدن سیگار را متوقف کنید!

روشن کردن و دود کردن سیگار را در روز تعیین شده "روز شروع ترک سیگار" متوقف کنید. بسیار آسان است. کار دیگری احتیاج نیست که انجام دهید. فقط سیگاری روشن و دود نکنید.


تحمل کنید و سیگار نکشید!

یک روز تحمل کرده‌اید. و هر روز دیگری که به روز اول افزوده می‌شود بدون این که سیگاری کشیده باشید، پیروزی بزرگی محسوب می‌شود. هر لحظه که احساس می‌کنید به کشیدن سیگار احتیاج دارید به خودتان بگویید که "چقدر احساس سلامتی می‌کنید." پولی را که برای خرید سیگار هزینه می‌شد، حالا می‌توانید برای امر دیگری اختصاص دهید. بکوشید با پولی که اینک پس انداز می‌شود برای خاطرتان کاری انجام دهید.



بسیاری از معتادان به سیگار می‌گویند چندین بار آن را ترک کرده‌اند ولی دوباره کشیدن آن را در نتیجه غلظت از نو آغاز کرده‌اند. دکتر ظهیرالدین می‌گوید در اینگونه مواقع ناامید نشوید. خود را نبازید. چون این ناشی از بی‌ارادگی شما نیست. در جامعه ما که متاسفانه مقرراتی برای جلوگیری از استعمال دخانیات در محیط کار و اماکن عمومی نیست این احتمال وجود دارد که میل به کشیدن سیگار در فردی که تازه سیگار را ترک کرده است زنده شود. و یا در محیطی سیگار بکشد که دیگران را دچار خطر نسازد.


بعد از ترک سیگار

در طی 20 دقیقه

فشار خون

و

ضربان نبض

کاهش می‌یابد. در طی 2 ساعت راههای تنفسی آرام شده و حجم تنفسی ریه افزایش می‌یابد و فرد می‌تواند به راحتی تنفس کند. در عرض 8 ساعت سطح منواکسید کربن و سطح اکسیژن به حالت عادی بر می‌گردد. در مدت 24 ساعت خطر

حمله قلبی

کاهش می‌یابد در طی 11 الی 3 ماه جریان خون و اعمال ریه تا یک گرم بهبودی یابد. در عرض 5 سال خطر سرطان ریه به نصف کاهش می‌یابد در مدت 10 سال پس از ترک سیگار ریه فرد همانند افراد غیر سیگار خواهد شد.

نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:11 توسط Mαʑłɣдґ| |

مقدمه

بیشتر کودکان زمانی که درمی‌یابند باید به پزشک مراجعه کنند، دچار ترس و دلهره می‌شوند، خواه این مراجعه برای یک معاینه ساده ماهیانه باشد، خواه به دلیل بیماری و کسالت کودک و خواه برای درمان بیماریهای حاد و سختی که نیاز به معاینات متخصصین دارد.



برخی از کودکان به راحتی درباره نوع بیماریشان و مراحل مختلف آن می‌توانند صحبت کنند، در حالی که برخی دیگر شدیداً احساس گناه می‌کنند و از هر گونه بحث و گفت و گویی درباره آن امتناع می‌ورزند. این گروه بر این باورند که بیماری آنها کیفری برای انجام ندادن خواسته‌ها و دستورات والدین و سایر نزدیکان‌شان است. در چنین شرایطی وظیفه پدر و مادر این است که علت بیماری کودک را به زبان ساده و در حد فهم او برایش توضیح دهند تا بهتر بتواند فرآیند درمان را تحمل کند.


مهمترین ترسهای کودکان هنگام معاینات پزشکی

جدایی از والدین

بیشتر کودکان از اینکه در اتاق دیگری و جدای از پدر و مادرشان تحت معاینه قرار بگیرند، می‌ترسند. ترس جدایی از والدین هنگام معاینات پزشکی، اغلب در بین کودکان زیر ۷ سال شایع است. البته لازم به ذکر است که گاهی کودکان ۱۳ - ۱۲ساله نیز از معاینه پزشک و یا دندانپزشک دچار ترس و اضطراب می‌شوند.


درد

عامل دیگری که ممکن است کودک را از معاینه پزشک بترساند، «احساس درد» ناشی از معاینه است. برخی از کودکان نگران این موضوع هستند که معاینه پزشک آسیبی به آنها برساند. به خصوص اگر نیازی به تزریق واکسن و یا آمپول باشد. ترس ناشی از درد معاینه در بین کودکان ۱۲ - ۶ سال بسیار رواج دارد، هر چند که ممکن است تا سالهای بعد نیز این پیشینه ذهنی را به خاطرآورد.


نحوه رفتار پزشک

متاسفانه یکی از عوامل موثر بر ترس کودک، شیوه رفتار و روش ارتباط برقرار کردن پزشک با کودک است. معمولاً پزشکان عادت دارند طبق روال همیشگی خود، کودک را سریع و تند معاینه کنند و با نوشتن نسخه و دستورالعمل استفاده از دارو، به معاینه نفر بعد بپردازند. در حالی که ممکن است کودک از این همه عجله و سرعت پزشک به وحشت افتد و برداشت غلط و نادرستی از معاینه در ذهن خود بپروراند، که نتیجه نهایی آن نیز بیزاری و ترس کودک از فرآیند معالجه و درمان است.



در حالی که پزشکان لایق و کاردان، با صبر و حوصله خود و دادن شیرینی و یا برچسب عروسکی به کودکان و حتی صحبت و گفت وگویی ساده و محبت آمیز درباره مسائل مورد علاقه کودک، درصدد کسب اعتماد او برمی‌آیند و سعی می‌کنند ریشه ترس از درمان را در دل آنها از بین ببرند. خوب است پدر و مادر نیز بعد از معاینه، پاداشی مناسب برای کودک در نظر بگیرند تا موجب تکرار رفتار شجاعانه او در معاینه‌های بعدی شوند.


سایر عوامل

گاهی نگرانی کودک از معاینات پزشکی، ناشی از اطلاعات غلطی است که احتمالاً کودک از پدر و مادر و یا نزدیکان خود می‌شنود. در مواردی ممکن است والدین با کوچکترین سوءظنی نسبت به نوع بیماری فرزندشان تصور کنند که او حتماً باید در بیمارستان بستری شود و مورد عمل جراحی قرار گیرد و یا حتی تصور کنند با کمترین اهمال کاری، کودک تلف می‌شود. در صورتی که تمام این برداشتهای غلط والدین می‌تواند موجب خیال پردازیهای موهوم کودک شود و او را شدیداً از محیطهای مرتبط با پزشکی و درمان به وحشت اندازد.



گاهی والدین برای اینکه کودک را وادار به خوردن داروهایش کنند، جملاتی به او می‌گویند که بیشتر او را می‌ترسانند. برای مثال به او می‌گویند: «باید قرصهایت بخوری وگرنه ... می‌میری ...» در حالی که وظیفه پدر و مادر و نزدیکان کودک این است که با شرح و ساده سازی موقعیت کودک، مراحل درمان را برای او هرچه راحت تر کنند. نکته‌ای که باید یادآور شویم، احساس گناهی است که بیشتر کودکان هنگام بیماری دچار آن می‌شوند. آنها ممکن است تصور کنند بیماری آنها تنبیهی برای انجام ندادن وظایف و مسئولیت‌هایشان است. برخی از آنها بر این باورند که رنج حاصل از معاینه‌های پزشکی نیز بخشی از مجازات و تنبیه آنها است. نتیجه پژوهشی نشان می‌دهد که گروهی از کودکان فلج و معلول بر این باور بودند که ناتوانی و معلولیت جسمانی آنها ناشی از عدم اطاعت از دستورات والدینشان و سرپیچی کردن از قوانین و مقررات آنها بوده است.


روشهای کاهش ترس کودک از پزشک و معاینه‌های پزشکی

هدف از معاینه را برای کودک شرح دهید.

اگر معاینه کودک صرفاً برای ویزیت ماهیانه و یا دوره‌ای کودک است، برای او شرح دهید که این ملاقاتها به منظور آگاهی از میزان رشد طبیعی او است و تنها می‌خواهید از سلامت کامل او باخبر شوید. به همین دلیل، «پزشک تو را معاینه می‌کند و سئوالهایی از ما می‌پرسد.» اگر هدف از معاینه، تشخیص و درمان نوع بیماری کودک و یا مسائل مربوط به آن است، پدر و مادر می‌توانند با زبانی ساده و در حد فهم کودک و به دور از هرگونه فشار و اضطرابی نیاز به معاینه را برای کودک روشن کنند. آنها باید به کودک تفهیم کنند که پزشک قصد کمک به آنها را دارد.


در کودک احساس گناه ایجاد نکنید.

سعی کنید طوری درباره کودک و نوع بیماری اش صحبت کنید که او مشکل خود را ناشی از اشتباه و کوتاهی‌ای که احتمالاً او انجام داده است، نداند. پدر و مادر می‌توانند این اطمینان را به کودک بدهند که هر کسی ممکن است در طول عمر خود بارها مریض شود، ولی ما خیلی خوشبختیم که می‌توانیم با مراجعه به پزشک متخصص درصدد درمان و بهبود بیماری‌هایمان برآییم. در این گونه موارد، می‌توانید از دوستان و آشنایانی که قبلاً دچار وضعیتی مشابه فرزند شما بوده‌اند، کمک و راهنمایی بگیرید، زیرا گاهی دانستن این مطلب که کودکان دیگر نیز به این بیماری مبتلا شده‌اند، می‌تواند در شیوه رویارویی شما و فرزندتان با آن بیماری کمک موثری باشد.


کودک را گرامی بدارید.

اگر فرزند شما هنگام تزریق آمپول و یا واکسن از سوی دوستان، هم کلاسیها و یا حتی مربیان و افراد بزرگسال دیگر مورد نکوهش و تمسخر قرار گرفته است، به حمایت بیشتری از سوی شما احتیاج دارد. برخی از شب ادراریها و خجالت کشیدنهای کودک از امر درمان، ناشی از عکس العمل و یا سرزنش سایرین است. درباره شیوه معاینه پزشک، توضیحاتی به کودک بدهید.


آموزه‌های لازم مراجعه به پزشک را به کودک یاد دهید.

اگر معاینه‌های پزشک صرفاً یک ویزیت ماهیانه و یا دوره‌ای است، می‌توانید انجام مراحل مختلف آن را بر روی یک عروسک به کودک نشان دهید. به او یاد بدهید که چگونه قد و وزن اندازه گیری می‌شود، چگونه با یک چوب کوتاه درون دهان معاینه می‌شود، چگونه با یک چراغ قوه کوچک درون گوش، بینی و چشم دیده می‌شود، چگونه با گوشی مخصوص پزشکان صدای ضربان قلب او از پشت و سینه‌اش شنیده می‌شود؟



برای کودک شرح دهید که پزشک ممکن است ضربه‌ای آهسته به شکم او بزند و یا ممکن است از سر تا پای او را با دست معاینه کند. به او این اطمینان را بدهید که اگرچه پزشکان و پرستاران غریبه هستند، ولی اجازه دارند تمام بدن او را (از جمله اندامهای تناسلی و مقعد) معاینه کنند تا از سلامت کامل او مطلع شوند.


سایر معاینه‌ها

اگر فرزند خود را برای درمان بیماری خاصی نزد پزشک و متخصص می‌برید، احتمالاً خودتان نیز اطلاع چندانی از نوع بیماری کودک ندارید. در چنین شرایطی برای اطمینان حاصل کردن از مراحل درمان و انجام معاینه‌های پزشکی خوب است با یک پرستار متخصص مشورت کنید و آن گاه برنامه و شیوه کار تیم پزشکی را به زبان ساده و در حد فهم کودک برای او شرح دهید. پژوهشهای مختلف نشان می‌دهند که اگر کودک از چگونگی انجام کار و معاینه‌های پزشکی تا حد لازم مطلع و باخبر باشد، احساس امنیت بیشتری خواهد کرد و کمتر دچار ترس و اضطراب خواهد شد. سعی کنید در عین آن که با کودک یک‌رنگ و صادق هستید، از به کار بردن عبارتها و واژگانی که موجب ترس و وحشت کودک می‌شود، جداً بپرهیزید.



پدر و مادر می‌توانند درباره روند درمان با فرزندشان صحبت کنند، ولی هرگز نباید وارد جزئیات دردآور پزشکی شوند. مرتباً این اطمینان را به فرزندتان بدهید که در تمام مراحل درمان نزد او خواهید بود و تا زمانی که کاملاً بهبود نیافته باشد، او را تنها نخواهید گذاشت. با انجام این کار کودکان شیوه اطمینان کردن به دیگران را می‌آموزند. اگر درباره بیماری فرزندتان چیزی نمی‌دانید، لزومی ندارد با اطلاعات و پاسخهای اشتباه خود باعث ترس و دلهره او شوید. بلکه بهتر است بگویید، «می‌توانیم تمام پرسشهای خود را یادداشت کنیم و از پزشک معالج تو بپرسیم ...» چنانچه یکی از معاینه‌های پزشکی، انجام

آزمایش خون

است، به کودک این اطمینان را بدهید که گرفتن مقداری خون از بدنش لطمه‌ای به او نخواهد زد. خیلی از کودکان تصور می‌کنند که «خون گرفتن» به معنای گرفتن تمامی خون بدن آنها است و آنها دیگر خونی نخواهند داشت.


مشکلات کودک را به مرور و در جریان عمل حل کنید.

اگر موقعیت کودک اضطراری و حاد نیست، به کودک اجازه دهید تا با تهیه فهرستی از علائم بیماری و یا مراحل مختلف معاینه با پزشک همکاری کند، حتی والدین می‌توانند از کودک بخواهند نقش یک پزشک را بازی کند و فرد بیمار را مورد معاینه قرار دهد و با پرسشهای کودکانه خود جویای سلامتی بیمار شود.


پاسخ گفتن به پرسشهای پزشکان را به کودک بیاموزید.

به فرزندتان یاد بدهید که چگونه به سئوالهای پزشک معالج خود پاسخ گوید و اگر می‌تواند بنویسد، نوع بیماری خود و مراحل درمان آن را یادداشت کند تا اگر در آینده بازهم دچار همان بیماری شد، با رعایت آن نکات درصدد درمان و بهبودی خود برآید. با تهیه این تاریخچه می‌توانید به اطلاعات مفیدی درباره سوابق بیماریهای فرزندتان نیز دست یابید.


پزشک مناسبی انتخاب کنید.

پزشکی را انتخاب کنید که به شیوه ارتباط خود با کودکان اهمیت بدهد. از آن جایی که پزشک متخصص اطفال بهترین دوست و یاور پدر و مادر به شمار می‌رود، به همین دلیل باید در انتخاب آن نهایت توجه و دقت را مبذول داشت. به عبارت دیگر، والدین به پزشکی نیاز دارند که در عین لیاقت و کاردانی، مهربان و ملایم هم باشد و بتواند به راحتی با کودکان ارتباط برقرار کند. پزشکی که معاینه‌های خود را تند و با کمترین تاملی و بدون توجه به حالتهای روانی کودک انجام می‌دهد، بطور حتم می‌تواند دلهره و ترس شدیدی در دل کودک به وجود آورد که او را از معاینه‌های بعدی و رفتن به آن مطب بازدارد. از طرف دیگر، پزشکی که خیلی ساکت و آرام است و هیچ اشتیاقی برای آشنا شدن و ایجاد ارتباط با کودکان ندارد، مسلماً نظر کودک را جلب نمی‌کند. خوب است والدین از همان ابتدای کودکی فرزندشان، در انتخاب پزشک دقت داشته باشند.


نیاز به عمل جراحی

اگر کودک در طول درمان خود نیاز به «عمل جراحی» دارد، توجه به نکات زیر می‌تواند سودمند باشد:



۱ -

مشکل را به زبان ساده برای کودک شرح دهید: سعی کنید با استفاده از جملات در حد فهم کودک علت جراحی را برای او شرح دهید. توجه داشته باشید هنگام صحبت از کلماتی مثل بریدن، پاره کردن، دوختن، بخیه زدن و مثل اینها استفاده نکنید، زیرا موجب ترس و دلهره شدید کودک می‌شود.

۲ -

ممکن است کودک تصور کند که عمل جراحی همراه با درد فراوان است: پدر و مادر باید این اطمینان را به کودک بدهند که یک فرد متخصص بیهوشی وجود دارد که قبل از عمل جراحی، بیمار را کاملاً به خواب عمیقی فرو می‌برد و او متوجه هیچ چیز نمی‌شود. بعد از عمل هم بیمار به تدریج از خواب بیدار می‌شود. توجه داشته باشید، ضمن صحبتهای خود حرفی از «گاز بیهوشی» نزنید، زیرا ممکن است کودک گاز خانگی را با گاز بیهوشی یکی قلمداد کند و بعدها دچار دردسر شوید.

به کودک این اطمینان را بدهید که در تمام مراحل عمل جراحی نزد او خواهید ماند و پزشکان و متخصصان مختلف مواظب سلامتی او هستند و می‌تواند بعد از بیدار شدن، یک هدیه فوق العاده از شما بگیرد. در برخی موارد، ترس والدین از عمل جراحی عیناً به کودک انتقال می‌یابد و موجب از دست رفتن کنترل طرفین می‌شود. دقت داشته باشید در چنین شرایطی با «چهره ای شاد» و «صدایی آرام و متین» با کودک صحبت کنید تا آثار هر گونه ترس و اضطراب را در کودک از بین ببرید. بعضی اوقات لازم است که عمل جراحی بر روی مقعد و یا آلت تناسلی کودک انجام شود، در این حالت پدر و مادر می توانند به کودک تفهیم کنند که جای هیچ گونه ناراحتی و یا خجالت کشیدن وجود ندارد، زیرا پزشکان و پرستاران مجازند تمام اعضای بدن بیمار را مورد معاینه قرار دهند.


۳ - آنچه را که پیش خواهد آمد، برای کودک به زبان ساده توضیح دهید: پدر و مادر می‌توانند با تهیه کتابها و یا منابع علمی ساده، کودک را نسبت به کارهای پزشکان و پرستاران کنجکاو و علاقه‌مند و او را با محیط درمانی آشنا سازند. اجازه دهید کودک یک روز قبل از جراحی محیط بیمارستان را ببیند و ترس و دلهره‌اش کاهش یابد. همچنین والدین می‌توانند با تهیه وسایل پزشکی پلاستیکی برای کودک، او را با پدیده معاینه و درمان آشنا کنند. توجه داشته باشید، زمانی که از بیماری و درمان صحبت می‌کنید، واژگان مناسبی به کار ببرید و با رفتار ملایم و متین خود ترس را از دل کودک دور سازید.



۴ - یک روز بعد از جراحی: به کودک این اطمینان را بدهید که زمانی که از

خواب بیهوشی

بیدار شود، شما نزد او خواهید بود و چنانچه پزشک معالج او اجازه دهد می‌تواند برای استراحت و بهبودی کامل به خانه بیاید.

نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:10 توسط Mαʑłɣдґ| |

نفوذ پیشینیان بر روان شناسی انسان گرایی

در نخستین سالهای دهه 1960 جنبشی در روان شناسی امریکا بوجود آمد که به عنوان

روانشناسی انسان گرایی

یا نیروی سوم شناخته شده است. این جنبش قصد آن نداشت که مانند بعضی از دیدگاههای نو فرویدی‌ها یا نو رفتارگرایان شکل تجدید نظر شده یا انطباق یافته‌ای از مکتبهای فکری موجود باشد. بر عکس چنانچه از اصطلاح نیروی سوم استنباط می‌شود، روانشناسی انسان گرایی می‌خواست جای دو نیروی عمده روانشناسی یعنی

رفتارگرایی

و

روانکاوی

را بگیرد.



پیش بینی اندیشه‌های روان شناسان انسان گرا را مانند همه جنبشها می‌توان در آثار روانشناسان پیشین یافت. « فرنتز برنتانو » اظهار داشته بود که روان شناسی باید

هشیاری

را به عنوان یک کیفیت یکپارچه مطالعه کند. « اوزالد کولپه » هم به روشنی نشان داد که تجربه‌های هشیار چندان ساده و ابتدائی هم نیستند. «

ویلیام جیمز

» در مورد تمرکز بر هوشیاری و توجه به کلیت فرد پافشاری کرد.

روانشناسان گشتالت

بر تجربه هشیار به عنوان زمینه درست و مفیدی برای مطالعه روان شناسی اصرار داشتند. در پیشینه روانکاوی نیز تعدادی از پایه‌های مواضع انسان گرایانه وجود دارند. آدلر ، هورنای ، اریکسون و آلپورت با دیدگاه

فروید

مبنی بر اینکه افراد زیر نفوذ نیروهای ناهشیار قرار دارند، مخالف بودند. آنها بر این باور بودند که ما در درجه نخست موجوداتی هشیاریم و دارای اختیار و اراده آزاد هستیم.


ظهور روان شناسی انسان گرایی

همانند دیگر جنبشها در

روانشناسی نوین

به نظر می‌رسد که روح زمان موجب می‌شود که اندیشه‌های پیشایند به یک جنبش واقعی تبدیل شود. روانشناسی انسان گرایی ظاهرا بازتابی از ندای ناآرامی و نارضایتی جوانان سالهای دهه 1960 علیه جنبشهای ماشین گرایی و ماده گرایی فرهنگ معاصر غرب بود. جنبش روانشناسی انسان گرایی به وسیله تاسیس مجله روان شناسی انسان گرایی ، در سال 1961 ، انجمن روان شناسی انسان گرایی امریکا در سال 1962 و شعبه روانشناسی انسان گرایی انجمن روان شناسی امریکا در سال 1971 قوام یافت، اما برخلاف تمامی سمبلها و خصائص یک مکتب فکری ، روانشناسی انسان گرا عمدا یک مکتب نشد. این قضاوت خود روانشناسان انسان گراست که با گذشت سه دهه از آغاز جنبش در گردهمایی سال 1985 که برای بحث درباره ماهیت این رشته تشکیل شده بود، بیان داشتند.


آبراهام مازلو در تاریخ روان شناسی انسان گرا

مازلو

پدر روحانی روان شناسی انسان گرایی خوانده می‌شود و احتمالا بیش از هر کس دیگری در این جنبش جرقه ایجاد کرده و مسئولیت علمی بدان اعطا کرده است. در ابتدا مازلویک رفتارگرای پرحرارت بود، عقیده داشت که پاسخهای همه مسائل جهانی را می‌توان با رویکرد مکانیستی و علوم طبیعی پیدا کرد. سپس یک رشته تجارب شخصی ، تولد نخستن فرزندش ،

جنگ جهانی دوم

و برخورد کردن با سایر اندیشه‌ها درباره ماهیت انسان (

فلسفه

، روانکاوی و روان شناسی گشتالت) او را متقاعد کرد که رفتارگرایی بسیار محدودتر از آن است که بتواند پاسخگوی مسائل پایدار انسانی باشد.



مازلو همچنین از تماس با برخی از روان شناسان اروپایی که از آلمان نازی گریخته و در ایالات متحده ساکن شده بودند، مانند آدلر ، هورنای ، کافکا و ورتهایمر تاثیر پذیرفت. احساس احترام او نسبت به ورتهایمر و مردم شناس امریکایی روت بندیکیت او را به سوی نخستین مطالعه‌اش در مورد اشخاص سالم از نظر روانی و

خود شکوفا

رهنمون شد. در دانشگاه برندیز در والتام ، ماساچوست ، از 1951 تا 1969 بود که مازلو نظریه‌اش را تدوین کرد و پالایش داد و به صورت مجموعه‌ای کتاب منتشر ساخت. او از جنبش گروه حساسیت آموزی حمایت کرد و در سالهای دهه 1960 یکی از روان شناسان معروف شد. او در سال 1967 به ریاست انجمن روان شناسی امریکا انتخاب شد.



توجه به سلسله مراتب نیازهای انسان و ویژگیهای افراد خود شکوفا

بخش عمده پژوهشهای او را تشکیل می‌دهد. ار مباحث مهم دیگر نظریه مازلو در انسان گرایی

ویژگیهای شخصیت سالم ، اعتماد به نفس و رابطه آن با سلامت روانی ، فرانیازها یا انگیزه‌های متعالی ، تجارب اوج (حالت عرفان) ، حرمت زدایی ، آرمان شهر روانی ، وجدان

را می‌توان نام برد.


کارل راجرز در تاریخ روان شناسی انسان گرا

یکی از چهره‌های معروف روان شناسی انسان گرا ،

کارل راجرز

است. او در دوران تحصیل در دانشگاه به عنوان نماینده فدراسیون جهانی دانش آموزان مسیحی به چین سفر کرد و ظاهرا تحت تاثیر این تماس با فرهنگ شرقی ، دید جدیدی نسبت به انسان پیدا کرد. تحصیلات راجرز در رشته‌های تاریخ و روان شناسی بود. او پس از پایان تحصیلات خود در رشته تاریخ به عضویت پیروان یک انجمن دینی در نیویورک در آمد، اما در عین آشفتگی به این محیط روحانی متوجه شد که نمی‌تواند به آئین خاصی پایبند باشد و تصمیم گرفت کوششهای خود را در زمینه امور تربیتی و درمان متمرکز سازد. در نتیجه بخشی از عقاید وی در مورد ویژگیهای طبیعت انسان محصول تماسهایی است که او با مراجعان خود داشته است.



کوششهایی که راجرز در تشکیل و رهبری گروههای کوچک معمول می‌داشت و نیز تلاشهای او در زمینه آموزش و پرورش ، همگی به صورتی او را در عقایدی که در مورد روان شناسی انسان بدست آورده بود، تائید و تقویت می‌کردند و بر غنای باورهای روان شناختی وی می‌افزودند. راجرز طرز تفکر خود را مرهون محیط فرهنگی خویش می‌دانست که بر سنتهای یهودی مسیحی متکی بود. او با اعتمادی که به عقاید خویش داشت، آرزو می‌کرد گسترش جهانی پیدا کند و می‌کوشید نظریه‌های خود را برای افراد بیشتری توضیح دهد.

تحقق خود ، توافق و عدم توافق ، انسان با کنش کامل ، توجه مثبت غیر مشروط ، درمان مبتنی بر مراجع محوری

و ... از مفاهیم نظریه انسان گرایانه راجرز هستند.

نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:9 توسط Mαʑłɣдґ| |

مراقبه (مدتیشین) در زندگی روزمره

در اصل مراقبه روشی است که سراسر زندگی فرد را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و موجب می‌شود تا زندگانی فرد از موهبت بی‌همتای آن سرشار و مملو گردد. استفاده مداوم از مراقبه پویائی خاصی در فرد ایجاد می‌کند و به وی این امکان را می‌دهد تا از تمامی نیروهای درونی و بیرونی خود استفاده نماید و به یک فرد خلاق و سازنده تبدیل گردد و انسانی شود با ظرفیتهای پایان ناپذیر و دارای انرژی جسمی و روانی خاصی که باعث می‌شود تا سلامتی و تندرستی در وجودش لبریز شود. از انفاس خوش آن دیگران هم بهره می‌گیرند.



آشنایی با مراقبه و بکارگیری روشهای آن (

انواع روشهای مراقبه

) برای هر شخصی می‌تواند نقطه عطف و سکوی پرتابی باشد، به سوی کمال و وصل به ذات احدیت و سرچشمه نامحدود هستی. چرا که به فرد کمک می‌کند تا به فردی سرشار از امید و یابندگی تبدیل شود و در اوج سلامت جسمی و روحی قرار گرفته و پیروزی و کامیابی را در آغوش گیرد.


آثار زیستی مراقبه

تحقیقات گسترده‌ای در رابطه با اثرات زیستی و فیزیولوژیک مراقبه در بدن انجام گرفته است و مدارک روشنی وجود دارد که نشان می‌دهد رابطه مشخصی بین مراقبه و پاسخهای فیزیولوژیک بدنی وجود دارد.



  • اساسی‌ترین تاثیر مراقبه آرام شدن نسبی متابولیسم ، کم شدن نسبی مصرف اکسیژن و کم شدن تولید دی‌اکسید کربن است. این کاهشها به دلیل آرام شدن نسبی متابولیسم است، نه تنفس آرامتر یا کم‌عمق‌تر شدن آن.
  • در حالت مراقبه ضربان قلب هم کاهش می‌یابد و بطور متوسطه به سه ضربه در دقیقه می‌رسد.

  • همچنین با توجه به کاهش نسبت و میزان تنفس در مدت مراقبه غلظت اسید لاکتیک خون نیز کاهش سریعی نشان می‌دهد. سطح اسید لاکتیک خون بستگی به نگرانی و تنفس دارد و سطح پائین آن در موردهای تحت آزمایش در طول مدت مراقبه به احتمال قوی به حالت آرامش فرد مراقبه کننده بستگی دارد.

  • بر اساس نتایج تحقیقاتی انجام شده ، نشان داده شده است که مقاومت پوست در طول مدت مراقبه افزایش می‌یابد. در حالی که در حالت تنش و نگرانی ، مقاومت پوست بسیار پائین می‌آید.
  • الگوی امواج مغزی در طول مدت مراقبه تغییراتی را نشان می‌دهد، بطوری که طول موج آلفا معمولا افزایش می‌یابد.

علت و چگونگی بروز این تغییرات هنوز در دست مطالعه و تحقیق است.

آثار روان شناختی مراقبه

نتایج تحقیقات در این زمینه نشان می‌دهد که افرادی که تکنیکهای مراقبه را تمرین می‌کنند، میزان بیشتری از سلامت روانی را دارا هستند. مقاومت بیشتری در برابر

استرسها

نشان می‌دهند، سطح اضطراب در آنها عمدتا پائین است و در شرائط بحرانی ، نگرانی و ناراحتی متناسبی نشان می‌دهند. انواع بیماریهای روانی و به ویژه

اختلالات روان تنی

شیوع کمتری در آنها دارد و مواردی نیز با شروع تمرینات مراقبه ، علائم بهبودی در این اختلالات نشان می‌دهد.



این افراد کم کم عزت نفس و

اعتماد به نفس

بیشتری نسبت به گذشته پیدا می‌کنند. توان پیگیری بیشتری در اهداف خود نشان می‌دهند. پرانرژی‌تر هستند و احساس رضایت و خرسندی بیشتر و عمیق‌تری نسبت به گذشته دارند. بطور کلی یافته‌های پژوهشی نشان می‌دهد که تمرین منظم مراقبه ، ظاهرا بر رشد روان شناختی فرد اثر مثبت دارد. تقویت اراده ، قدرت ،

حافظه

و کاهش تنشها و استرسها از نتایج اساسی این تمرینات است.


مراقبه و روان درمانی

با توجه تغییرات فیزیولوژیک و تغییرات روان شناختی که به عنوان آثار تمرینات مراقبه شمرده می‌شوند، از آن به عنوان یک وسیله درمان برای بیماران و افراد مبتلا به مشکلات روحی می‌توان سود جست. از آنجا که اکثر

اختلالات روان نژندی

مثل اضطراب ، حاصل عدم آرامش فرد و ناتوانی او در کنترل شرائط زندگی و در نتیجه شرائط روحی و فکری خود است، این تمرینات با تاثیری که روی حس کنترل و تسلط ورزی افراد می‌گذارند، درمان او را تسریع می‌کنند.



با انجام این تمرینات که نتیجه اساسی آن افزایش آگاهی فرد است، فرد درک کاملتری از شخصیت خود و پیرامون خود بدست می‌آورد. این شناخت او را در درک کاملتر مشکلات خود و حل آنها یاری می‌دهد و فرد بصیرت و بینش لازم را بدست می‌آورد. از این رو یافته‌های پژوهشهایی که متمرکز بر کاربرد این روش در درمان ناراحتیهای روحی بوده‌اند، حداقل در مورد اختلافاتی چون انواع

اضطراب

، یاسها و ناامیدی‌ها و اختلالات روان تنی امیدبخش بوده‌اند.

نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:8 توسط Mαʑłɣдґ| |

تعریف ناکامی: به عنوان یک رویداد (اتفاق) شرایط سد کننده‌ای که راه را بر فعالیت معطوف با هدف می‌بندد یا مزاحم چنین فعالیتی می‌شود. و به عنوان یک حالت ناراحتی یا آشفتگی و یا خشم ناشی از عقیم ماندن فعالیت را ناکامی (Frustration) می‌گویند.

نگاه اجمالی

ناکامی یک حالت فرضی است که در آن راه رسیدن با هدف‌ها و خواسته‌ها با مانع برخورد می‌کند. علت انکه ناکامی را حالت فرضی در نظر می‌گیرند آن است که نمی‌توان آن را مستقیما مطالعه کرد بلکه آن از رفتار استنباطی می‌شود. یک موقعیت ناکام کننده ممکن است قوی یا ضعیف باشد، طولانی مدت (حتی دائم العمر) یا کوتاه مدت و همچنین ناشی از عوامل درونی (شخص ، یا بیرونی محیطی) باشد.



با این حال واکنش افراد در برابر ناکامی ایجاد شده تعیین می‌کند که این موقعیت ناکام کننده چقدر بر

بهداشت روانی

(Mental Health) تاثیر گذارده است. بعضی افراد با موقعیت سازگاری (Adjustment) خوبی پیدا می‌کند و حتی از ناکامی پلی برای پیروزی و موفقیت می‌سازند و برخی افراد از

مکانیسم‌های دفاعی

(Defense Mechaism) اضطراب‌زا استفاده می‌کنند. در واقع گاهی این موقعیت‌ها نیستند که افراد ناکام می‌کنند بلکه واکنش آنهاست که باعث ظهور ناکامی می‌شود.


عوامل موثر بر ناکامی

عوامل درونی

گاهی چیزی که مانع دستیابی آدمی به هدف و خشنود شدن وی می‌شود از کم و کاستیهای خودش سر چشمه می‌گیرد.

معلولیتهای جسمانی

، نداشتن بعضی توانایی‌ها و استعدادها و خویشتن داری ناپسنده (عجول بودن) نیز ممکن است آدمی را از رسیدن به هدف باز دارد. اگر هدف متناسب با توانایی‌ها انتخاب شوند احتمال ناکامی کم خواهد بود. به عبارت دیگر افراد باید بدانند که هر کسی نمی‌تواند موسیقیدان ماهری شود یا از امتحان‌های ورودی دانشگاه‌ها با موفقیت عبور کند. اگر کسی هدف‌هایی برای خود انتخاب کند که فراتر از توانایی‌های او باشد به احتمال زیاد دچار ناکامی خواهد شد. یک واکنش خوب برای سازگاری با ناکامی‌ها تغییر دادن اهداف است. موفقیت یک مسیر ندارد؛ آن شامل راههای متفاوتی است.


عوامل بیرونی

گاهی چیزی که مانع دستیابی آدمی به هدف و خشنودن شدن وی می‌شود از محیط سرچشمه می‌گیرند. ناکامی ناشی از محیط ممکن است در اثر عوامل فیزیکی باشد مانند: "راهبندان در خیابان ، صف‌های دراز خرید نان ،

خشکسالی

و وجود سروصدا که تمرکز را بر هم می‌زند." و یا ممکن است ناشی عوامل اجتماعی باشد. محدودیت‌هایی که مردم بر آدمی تحمیل می‌کنند نظیر "امر و نهی پدر و مادر ،

تبعیض نژادی

،

تبعیض جنسیتی

" همه از عوامل اجتماعی محیط در ناکامی هستند.


واکنش افراد در برابر ناکامی

پرخاشگری

یکی از اولین واکنشها در برابر ناکامی ،

پرخاشگری

(Aggression) است. پرخاشگری می‌تواند مستقیم یا غیر مستقیم باشد در نوع مستقیم فرد خشم خود را به منبع اصلی ناکامی ابراز می‌دارد. برای مثال به منبع ناکامی حمله می‌کند، فحش می‌دهد، بر سرش فریاد می‌کشد، این گونه پرخاشگری‌ها به معنی خصومت با منبع ناکامی نیست بلکه یک راه حل آموخته شده است برای حل یک مساله (اگر چه روش ناقص است و کمتر به سازگاری منجر می‌شود. در نوع غیرمستقیم فرد به منبع ناکامی نمی‌تواند پرخاشگری نشان دهد که می‌تواند به علت قدرت یا مبهم و ناملموس بودن منبع ناکامی می‌باشد.



در این حال ممکن است پرخاشگری جابجا شود. به این معنا که عمل پرخاشگری بجای علت واقعی متوجه شخص یا شی بی تقصیر می‌شود. برای مثال فردی که توسط رئیس‌اش ناکام شده خشم خود را بر سر خانواده‌اش می‌ریزد. نوعی از پرخاشگری غیر مستقیم در برابر ناکامی

پیشداوری

درباره اقلیت و جنسیت‌ها است. برای مثال در دوره‌های

رکود اقتصادی

که بی‌پولی و

بیکاری

فراوان می‌شود مردم وسوسه می‌شوند که مسولیت این مشکلات را به گردن یک اقلیت ناتوان مانند مهاجرین یک کشور بیندازد.


بی تفاوتی

اگر چه پرخاشگری پاسخ معمول در برابر ناکامی است؛ اما روش بی‌اعتنایی ، کنارگیری و بی‌تفاوتی کم رواج ندارد. این نیز ناشی از یادگیری است. افراد ممکن است در اثر تجربه‌هایی یاد بگیرند که تلاش برای برطرف کردن منبع ناکامی بیهوده است بنابرای بر جای تلاش یا پرخاشگری بی‌تفاوت باشند. این موضوعی است که در تحقیقات مربوط "نظریه درماندگی آموخته شده" (Learned Helplessness Theory) مورد تایید قرار گرفته است.


استفاده از مکانیسم‌های دفاعی

استفاده از مکانیسم‌های دفاعی برای حفظ بهداشت روانی در همه افراد معمول است ولی بعضی افراد در موقعیت‌های ناکام کننده از مکانیسم‌های استفاده می‌کنند که اگر چه در کوتاه مدت مفید است ولی در دراز مدت اضطراب‌زا و آشفتگی‌آور هستند این مکانیسم‌ها مانند حرکت

مورچه

بر روی سنگ سیاه هستند چرا که در سطح ناهشیار (Unconscion) عمل می‌کنند و فرد بر وجود آنها آگاهی ندارد. برخی از مکانسیم‌هایی که استفاده زیاد از آنها آسیب زا است عبارتند از: جابجایی (Replacement) ،

دلیل تراشی

(Rationalization) ، بازگشت (Reversion) ، سرکوبی (Regression) ، انکار (Denial).


ارتباط یادگیری با نوع واکنش به ناکامی

بین یادگیری افراد با نوع واکنش به ناکامی همبستگی مستقیمی وجود دارد. بخصوص یادگیری‌ها و تجربه‌هایی که در کودکی بدست می‌آوریم در واکنش‌های دوران بزرگسالی مورد استفاده قرار می‌گیرند. این یک موضوع تربیتی و آموزشی است. کودکی که برای مثال با

پرخاشگری

، داد و بیداد کردن و یا کوبیدن پاها بر زمین توانسته است والدینش را متقاعد ، به خرید یک

اسباب بازی

و یا هر چیز دیگر بکند به احتمال زیاد یاد خواهد گرفت که با پرخاشگری می‌توان جلوی ناکامی را گرفت و به موفقیت رسید.



نتایج این یادگیری تاسف‌آور است و در بدترین شرایط به کشتن ، دزدیدن ، کتک کاری (پرخاشگری افراطی) برای رسیدن به موفقیت منجر می‌شود. همچنین کودکانی که به تجربه آموخته‌اند که "نمی‌توان با ناکامی مبارزه کرد پس باید کناره گیری کرد" احتمالا در بزرگسالی نیز بی‌تفاوت و کناره‌گیر خواهد بود. پس باید به کودکان شیوه‌های درست واکنش‌ها را یاد بدهیم و مواظب یادگیری‌های ناخواسته کودکان به علت غیرمسئولانه خودمان باشیم.


دنیای بدون ناکامی

داشتن یک دنیای بدون ناکامی محال است. انسانها همیشه و هر روز با انواعی از مسائل ناکام می‌شوند. حتی اگر خودمان را در یک جزیره محصور بکنیم باز هم عوامل محیطی و درونی زیادی وجود دارند که ما از ناکام خواهند کرد. برای مثال یکی از آنها تمایل به بودن در یک جمع انسانی و عدم دسترسی به آن است. در این بین آنچه باعث موفقیت و پیشرفت و برطرف کردن مدافع می‌شود تلاش ، مبارزه و استفاده از شیوه‌های صحیح برخورد با ناکامی است. همچنانکه اجداد ما در طول میلیون‌ها سال از آنها استفاده کرده‌اند و دنیای کنونی ما از جمع کردن تلاش آنها با تلاش‌های خودمان حاصل شده است.

نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:7 توسط Mαʑłɣдґ| |

مقدمه

یکی از مهم‌ترین مسائلی که به عنوان یکی از اصول

بهداشت روانی

و هم

روان درمانی

فردی و گروهی می‌توان از آموزش‌های اسلامی استنباط نمود، لزوم توجه به نعمات خدادادی و جنبه‌های مثبت زندگی و شکرگزازی است. آموزش‌های متعددی در قرآن مجید و دستورات اسلامی وجود دارند که در این مورد آموزش می‌دهند و امر به شکر می‌نمایند. مقصود از شکر ، یادآوری نعمت و اظهار آن است.


انواع شکرگزاری و رابطه آن با رشد فرد

مقصود از شکر ، یادآوری نعمت و اظهار آن است و خود به سه صورت امکان پیاده شدن می‌یابد:




*یادآوری (شکر قلب)
*بیان نعمت و شکرگزاری آن (شکر زبان)
*شکرگزاری از نعمت به صورت متناسب با آن (شکر جوارح)


شکرگزاری عملا یکی از نتایج رشد فرد و دستیابی به حکمت است و بهترین شکر ، فرمانبرداری از فرامین الهی است. به منظور شکرگزاری ، دستور داده شده است که نعمات خداوند را یاد آورند، و بازگو نمایند و توجه نمایند که نعمات او بر انسان قابل شمارش نیست.


رشد فردی و ایمان به خدا

یادآوری نعمات خداوند به عنوان یکی از وسایل دستیابی به فلاح و رستگاری تلقی شده است. مهم‌ترین نعمت خداوند که با اعطای آن به انسان بر او منت نهاده است، ایمان به خداست که او را از سقوط بازداشته و به رشد و تکامل و در نتیجه قرب خداوند ، رهنمون می‌گردد. در حقیقت با برخورداری از اسلام و ایمان ، فرد بزرگترین جنبه مثبت را در جهان دارد و در نتیجه از ثروت و قدرتی برخوردار است که با هیچ نعمت دیگر قابل مقایسه نیست.


استفاده از اصل شکرگزاری از خداوند در روان درمانی

استفاده‌ای که از این اصل در روان درمانی فردی و گروهی می‌توان نمود این است که: ممکن است فرد به علت عدم توجه به

جنبه‌های مثبت زندگی

خویش (نعمت‌های خدادادی)

احساس افسردگی

و نومیدی نماید. با توجه به بررسی‌های بالینی ، تعداد این افراد کم نیستند و می‌توان با توجه دادن آنها به جنبه‌های مثبت زندگی‌شان آنها را به زندگی امیدوار و به سمت رشد بیشتر هدایت کرد. در این مورد می‌توان و باید به فرد گوشزد کرد که در صورت از بین رفتن جنبه‌های مثبت فعلی ، چه احساسی خواهد داشت و باید علی‌رغم مشکلاتی که دارد با توجه به جنبه‌های مثبت ، با آنها کنار بیاید. نتیجه عملی این روش را بلافاصله می‌توان در فرد مشاهده نمود.


آیا مقوله روان‌شناسی شکر گزاری مختص افراد بیمار روحی است؟

در مواردی هم که حتی علائم بیماری بوجود نیامده است، لازم است فرد و جامعه را به جنبه‌های مثبت زندگی خود متوجه نمود و به آنها آموزش داد که شکرگزاری ، تنها نباید جنبه زبانی داشته باشد. بلکه باید سعی نمایند ضمن آنکه از این جنبه‌ها در راه‌های معقول و رشد بیشتر خود و جامعه استفاده می‌کنند، نسبت به رشد جامعه ، حداکثر کوشش را بنمایند. در غیر این صورت وعید خداوند و از بین رفتن این جنبه‌های مثبت تحقق خواهد یافت.

نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:7 توسط Mαʑłɣдґ| |
بهداشت روانی (Mental Health)

نگاه کلی

  • کلمه بهداشت روانی چقدر برای شما آشناست؟
  • چه ارتباطی بین بهداشت روانی و اختلالات روانی وجود دارد؟
  • چگونه می‌توانیم بهداشت روانی خود را حفظ کرده یا بهبود ببخشیم؟

واژه

بهداشت

(Health) و سلامتی همیشه انسان را در طول تاریخ به خود مشغول کرده است. تدوین برنامه‌های تربیتی – بهداشتی برای حفظ سلامتی و مطالعه ، جلوگیری و درمان بیماریها نمونه‌ای از این اقدامات بشری است. بهداشت در یک تقسیم کلی به دو نوع "

بهداشت جسمی

" و "بهداشت روانی" تقسیم می‌شود. ولی آنها همپوشی‌های زیادی را با هم دارند (بر یکدیگر تاثیر می‌گذارند).



بهداشت روانی از آن جهت که رابطه مستقیمی با "عملکرد فردی – اجتماعی" و آسیب‌های روانی – اجتماعی" دارد، از اهمیت زیادی برخوردار است و این اهمیت باعث تدوین و اجرای برنامه‌های متعدد بهداشت روانی در سه بعد "

پیشگیری

،

درمان

و

توانبخشی

" می‌شود این سه بعد در برگیرنده تمام اهداف و فعالیت‌های بهداشت روانی است.


تعاریف بهداشت روانی

تعریف سازمان بهداشت جهانی

سازمان بهداشت جهانی

، بهداشت روانی را اینگونه تعریف می‌کند: "بهداشت روانی در درون مفهوم کلی بهداشت قرار دارد و بهداشت یعنی توانایی کامل برای ایفای نقش‌های روانی و جسمی ، بهداشت به معنای نبود بیماری یا عقب ماندگی نیست."


تعریف انجمن بهداشت روانی کانادا

انجمن بهداشت روانی کانادا

در یک دید جامع بهداشت روانی را در سه قسمت "نگرش‌های مربوط به خود ، نگرش‌های مربوط به دیگران و نگرش‌های مربو به زندگی" تعریف می‌کند. از نظر این انجمن بهداشت روانی یعنی :

"توانایی سازگاری با دیدگاههای خود ، دیگران و رویارویی با مشکلات روزمره زندگی."

عوامل موثر بربهداشت روانی

بهداشت روانی افراد متاثر از عوامل متعددی است، اگر چه این عوامل به صورت جداگانه مورد مطالعه قرار می‌گیرند ولی در واقع این موضو ع چند وجهی متاثر از یکدیگر است. بدین معنی که افراد به علت شرایط محیطی یا عوامل فردی تعادل و آرامش روحی شان دچار تغییراتی می‌شود و هر چه شدت این عوامل زیادتر باشد، تاثیر و تهدیدش بیشتر خواهد بود. عواملی همچون : "عدم برآورده شدن نیازهای اولیه، ناکامی، استرس، یادگیری، مسائل اجتماعی و رسانه های جمعی و... از عمده ترین تاثیرگذاران بر بهداشت روانی هستند.


ابعاد بهداشت روانی

پیشگیری نوع اول (Primary Prevention)

هدف این نوع از بهداشت روانی ممانعت از شروع یک بیماری یا اختلال است، "با حذف عوامل کلی کاهش عوامل خطرساز ، تقویت مقاومت افراد ، دخالت در فرایند اختلال" بدست می‌آید." برنامه‌های آموزش بهداشت روانی (نظیر آموزش والدین برای تربیت کودکان ، آموزش

تاثیرات مصرف الکل

و مواد و...)، برنامه‌های بالا بردن کارایی و توان افراد (نظیر برنامه‌های تقویتی برای کودکان محروم) ، ایجاد سیستم‌های حمایت اجتماعی (نظیر

بیمه‌های درمانی

، ایجاد و حمایت از گروه‌های محلی و اجتماعی حمایت کننده از افراد مبتلا)" نمونه‌های پیشگیری نوع اول می‌باشد.


پیشگیری نوع دوم (Secondary Prevention)

هدف اقدامات این بعد از برنامه بهداشت روانی ، شناخت به موقع و درمان فوری و مناسب اختلال (یا بیماری) است. تمام نظریه‌ها و اقدامات درمانی نظیر "

دارو درمانی

،

رفتار درمانی

،

شناخت درمانی

،

گروه درمانی

،

روانکاوی

و ..." در غالب این بعد از بهداشت روانی قرار می‌گیرد.


پیشگیری نوع سوم

هدف این بعد از بهداشت روانی ، بازگرداندن و حفظ تمام یا قسمتی از توانایی‌های از دست رفته فرد به علت اختلال (یا بیماری) است، تا فرد بتواند به گونه‌ای مفید و سازنده به زندگی

"خانوادگی ، اجتماعی و شغلی"

خود باز گردد. در واقع برنامه‌های این بعد با "توانبخشی" (Rehabilitation) افراد و جلوگیری از بازگشت مجدد اختلال (یا بیماری) در فرد و حفظ و پیشبرد سلامت ایجاد شده توسط درمان ، سروکار داشته ، اقدامات قبلی را تکمیل می‌کند.


چشم انداز بحث

موضوع بهداشت روانی و تامین آن برای "مردم ، سازمانها و دولتها" بسیار مهم است، چرا که با کارایی فردی و اجتماعی افراد و در کنار آن با پیشرفت‌های "علمی ، صنعتی و..." جامعه گره خورده است. امروزه اکثر کشورها منابع زیادی را برای بهبود بهداشت روانی جامعه صرف می‌کنند و در کنار آن با تدوین برنامه‌های جامع از "سازمان‌ها و منابع محلی – اجتماعی" نیز استفاده می‌کنند. متاسفانه

ایران

از این حرکت جامعه بشری به دور مانده است.



بطوری که افراد و بیماران دچار مشکلات روحی از ابتدایی‌ترین حق خود یعنی

بیمه خدمات درمانی بهداشتی

محروم هستند و تاکنون هیچگونه نشانه و حرکت موثری که نشان دهنده اهمیت بهداشت و سلامتی این افراد باشد در دولت دیده نشده است. در واقع افراد و بیماران دچار "مشکلات روحی – روانی" افراد "فراموش شده" در ایران هستند.

نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:6 توسط Mαʑłɣдґ| |

مقدمه

آیا تاکنون با پیشامدهای ناکام کننده‌ای در زندگی مواجه شده‌اید، طوری که دلتان بخواهد به همه چیز خاتمه دهید؟ آیا تاکنون مرگ به عنوان راه حلی بهتر از مبارزه با زندگی برایتان مطرح شده است؟ بسیاری از مردم در دوره‌ای از زندگی خود به مرگ فکر کرده‌اند، ولی تعداد بسیار کمی از آنها واقعا به خودکشی عمل می‌کنند. بحران خودکشی تجربه‌ای مغشوش کننده ، دردناک و سخت است. برای بیرون آمدن از بحران خودکشی ، تعیین عوامل ایجاد کننده بحران ، فهم احساسات شخص خودکشی کننده و مواجهه با افکار خودکشی‌گرا ، مسائل بسیار مهم و اساسی هستند.





تصویر

چه چیزی به بحران خودکشی منجر می‌شود؟

یک بحران خودکشی معمولا توسط یک تجربه آسیب زا و یا مجموعه‌ای از تجارب که احساس ارزشمندی شخص را پایمال می‌کنند، ایجاد می‌شود. این تجارب شامل یک فقدان اساسی ، ناکامی در نیل به اهداف شخصی و یا مشکلات شخصی دراز مدت می‌باشند. زمانی که نظام مقابله‌ای شخص قادر به رویارویی با تجارب منفی زندگی نباشد، افسردگی و یأس ناشی از آن می‌تواند شخص را به افکار خودکشی ، آسیب‌پذیر نماید.


احساسات شخص خودکشی کننده

عموما شخص در معرض خودکشی ، به دلیل احساس بیگانگی از تعاملات اجتماعی کناره‌گیری می‌کند. او در پس انبوه جمعیت احساس انزوا و تنهایی می‌نماید. نیروی لازم برای عملکردهای روزانه کاهش می‌یابد. احساس خستگی و نوسانات خلقی ایجاد می‌شوند. خواب، خوراک و عادات مراقبت از خود از نظم معمول خارج می‌گردند. شخص ممکن است بدلیل سخت و غیر قابل تحمل بودن الزامات زندگی از خوردن خودداری کند، در خواب مشکل داشته باشد، کلاس درس یا کار خود را فراموش کند و از آرایش ظاهری خود غفلت نماید. عواطف خشم ، آسیب و غمگینی احساس ناامیدی و درماندگی فرد را در بر می‌گیرد.


شیوه‌های مواجهه با افکار خودکشی

در زیر چند راهبرد جهت مواجهه با معمای بحران خودکشی ذکر شده است. نکته کلیدی برای پیشرفت از طریق این حالت ، برقرار کردن رابطه با یک شخص و مشارکت در یافتن راههای جایگزین جهت توجیه زندگی (زنده ماندن) است.




  • ترسها ، ناکامی‌ها و نگرانی‌های خود را با والدین ، دوست ، همسر ، استاد ، مشاور یا یک روحانی در میان بگذارید. اگر شما راه‌حلی برای مشکلات ندارید به این معنی نیست که برای آن مشکلات دیگر هیچ راه‌حلی وجود ندارد. ابراز افکار و احساساتتان آغازکننده فرایندی است که از طریق آن نیرو ، امید و احساس ارزشمندی مجددا ایجاد شده و به کشف راه‌حل‌های دیگر جهت حل و فصل بحران منجر می‌گردد. اگر افکار خودکشی پیش از چند روز طول کشید، کمک حرفه‌ای و تخصصی الزامی خواهد بود.
     
  • آنچه را که موجب ناراحتی شما می‌شود، بطور مشخص بنویسید. علاوه بر این ، چگونگی رویارویی‌تان با مشکلات را معین کنید. با مشخص کردن آنچه جهت مقابله با یک موضوع خاص انجام می‌دهید، دریچه ذهن خود را برای راه‌حل‌های دیگر باز می‌گذارید.
     
  • افکار مثبت را جایگزین افکار منفی کنید. اگر شما بطور دائمی درباره نقائص ، تقصیرها و بدبیاری‌های زندگی خود تعمق و تفکر نمائید، خود پنداری و نگرشی منفی در مورد آینده را درونی خواهید کرد. تمرکز بر اسنادها ، توانایی‌ها و مشارکت‌های شخصی مثبت ، نگرشی متعادل در مورد خود و توانایی‌هایتان ایجاد خواهد کرد. در بعضی اوقات جهت ایجاد احساس بهتر با خودتان حرف بزنید.
     
  • کسانی را که در صورت کشتن خودتان ، زندگی آنها آسیب خواهد دید، مشخص کنید. تعیین اینکه آیا کسی در زندگی خود به شما نیازمند است، کاری سخت است. بهرحال ، ما همه در شبکه‌های اجتماعی درگیر هستیم و در هر لحظه از زمان شخصی وجود دارد که رابطه‌ای معنی‌دار با شما داشته باشد. در نظر داشته باشید که شما به حساب می‌آیید و برای دیگران مهم هستید، ارزشمندید و استحقاق این را دارید که چیزها را بهتر سازید. زندگی در دوره‌هایی از زمان سخت می‌گردد، همه فراز و نشیب دارند. یک بخش از خوبی زندگی در این است که شما امیدوارید فردا بهتر از دیروز خواهد بود. اگر شما از افسردگی ، ناامیدی و افکار خودکشی در رنج هستید، مطمئن باشید که مراجعه به متخصصین بهداشت روانی برای شما بسیار کمک‌کننده خواهد بود.

پیشگیری از خودکشی!؟ چرا مردم خودکشی می‌کنند؟

خصوصیت مشترک مابین افرادی که اقدام به خودکشی می‌کنند، داشتن این باور است که خودکشی تنها راه‌حل غلبه بر احساسات غیرقابل‌تحمل است. کشش خودکشی دراین است که نهایتا به این احساسات غیرقابل تحمل خاتمه می‌دهد. درتراژدی خودکشی ، آشفتگی و مشکلات عاطفی به حدی شدید می‌گردند که فرد را دریافتن راه‌های مختلف حل مشکل خود ناتوان می‌سازند. درحالی که راه‌حل‌های دیگری نیز وجود دارند..



همه ما درطول زندگی احساس تنهایی ،افسردگی ، بی‌کسی و ناامیدی را تجربه می‌کنیم. مرگ یکی از اعضای خانواده و شکست در برقراری ارتباط از جمله مواردی هستند که اعتماد به نفس ما را تحت تأثیر قرارداده احساس بی‌ارزشی را در ما بوجود می‌آورند. ورشکستگی‌های اقتصادی نیز از جمله مشکلات عمده‌ای هستند که بعضی از ما در طول زندگی کم و بیش با آن مواجه می‌گردیم. از آنجایی که ساختار هیجانی هر شخص منحصر به فرد می‌باشد، هرکدام از ما در شرایط مختلف پاسخ‌های متفاوتی می‌دهیم.



در تشخیص این که آیا واقعا فردی قصد خودکشی دارد، لازم است این موقعیت بحرانی، از دید فرد مورد ارزیابی قرارگیرد، چرا که ممکن است موضوعی که از دید شما از اهمیت کمی برخوردار است بنظر شخص دیگر بسیار مهم باشد، و یا واقعه‌ای که شما برای آن اهمیتی قائل نمی‌شوید برای شخص دیگر بسیار ناراحت کننده و مهم تلقی گردد. بدون توجه به ماهیت بحران ، اگر کسی احساس می‌کند که دیگر تحمل مشکلات را ندارد خطر اقدام به خودکشی ، به عنوان راه‌حل جذاب برای وی وجود دارد.


علائم خطر

حداقل 70 درصد کسانی که اقدام به خودکشی می‌کنند، قبل از اقدام ، به گونه‌ای قصد خودشان را نشان می‌دهند. آگاهی از این نشانه‌ها و حاد بودن مشکلات فرد می تواند در پیشگیری از چنین تراژدی‌هایی کمک‌کننده باشد. اگر شما فردی را می‌شناسید که در برقراری یک ارتباط هدفمند و یا رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده درموقعیت پراسترسی قرار دارد و یا حتی به دلیل شکست در امتحان دچار مشکل می‌باشد، لازم است درصدد یافتن سایر علائم بحران برآیید.



بسیاری از افراد غالبا با ابراز جملاتی همچون ، دلم می‌خواهد خودم را بکشم ، یا ، نمی‌دانم چه مدت دیگر می‌توانم این فشارها و مشکلات را تحمل کنم ،یا اینکه ، من قرص‌هایم را برای روزی نگهداشته‌ام که کارها واقعا بدتر گردد ، یا ، اخیرا طوری رانندگی می‌کنم گوئی واقعا برایم اهمیت ندارد چه اتفاقی برایم پیش بیاید. دیگران را مستقیما از برنامه خود کشی خود مطلع می‌گردانند. بطور کلی وجود احساس افسردگی ، ابراز درماندگی ، تنهایی و ناامیدی شدید ، می‌تواند بیانگر افکار منجر به خودکشی در فرد باشد. گوش دادن به صحبتهای فرد که نشانه درخواست کمک از طرف اوست، حائز اهمیت بسیاری است. چرا که معمولا این گونه صحبتها تلاش ناامیدانه فرد جهت برقراری ارتباط ، دریافت کمک و درک مشکلاتش توسط دیگران می‌باشد.



بیشتر اوقات دررفتار بیرونی افرادی که به فکر خودکشی می‌افتند تغییراتی دیده می‌شود آنها ممکن است با بخشیدن اموال قیمتی خود و مرتب کردن کارهایشان خود را برای مرگ آماده کنند. آنها همچنین ممکن است از اطرافیان خود کناره‌گیری نموده الگوی خواب و خوراک خود را تغییر دهند و یا علاقه‌شان را نسبت به فعالیتها یا ارتباطات گذشته‌اشان از دست بدهند. چنین تغییرات ناگهانی و شدید می‌تواند به عنوان زنگ خطر تلقی گردد. چرا که با این تغییرات فرد خود را درموقعیتی می‌بیند که بزودی مشکلاتش تمام خواهد شد و به آرامش دست خواهد یافت .


باورهای غلط و حقایقی راجع به خودکشی

باور غلط:

فرد باید دیوانه باشد که حتی فکر خودکشی به سرش بزند.


حقیقت:

بیشتر مردم گاهگاهی درطول زندگی خود در مورد خودکشی فکر کرده‌اند. بسیاری از افرادی که خودکشی می‌کنند و یا اقدام به خود کشی کرده اند، در زندگی خود افراد عاقلی بوده‌اند.




باور غلط:

افرادی که یک بار اقدام به خودکشی میکنند دیگر سراغ آن نمی‌روند.


حقیقت:

اغلب مواقع عکس قضیه درست است . کسانی که اقدام‌های قبلی خودکشی داشته‌اند، بیشتر در معرض خطر خودکشی قرار دارند. برای بعضی از این افراد ، خودکشی دردفعات دوم و سوم آسانتر می‌باشد.




باور غلط:

کسانی که قصد جدی خودکشی دارند هیچ کاری را نمی‌توان برای آنها انجام داد.


حقیقت:

بیشتر بحرانها ی منجر به خودکشی ،محدود به زمان بوده و براساس افکار مبهم صورت گرفته‌اند. کسانی که اقدام به خودکشی می‌کنند به نحوی قصد فرار از مشکلات را دارند .درحالی که آنها می‌باید مستقیما با مشکلات برخورد نموده تا بتوانند راه حلهای دیگری را بیابند .راه حلهایی که با کمک افراد علاقمند به آنها درطول بحران مطرح شده و با حمایت آنها این افراد قادر خواهند بود دقیق تر راجع به مسائل فکر کنند.




باور غلط:

صحبت راجع به خودکشی می تواند ایده خودکشی را در فرد بوجود آورد.


حقیقت:

بحران و آشفتگی‌های هیجانی ناشی از آن ، فکر راجع به خود کشی را در ذهن فرد مستعد ایجاد نموده است. علاقمندی وصحبت مستقیم راجع به خودکشی ، این اجازه را به فرد می‌دهد فشار یا ناراحتی صحبت دربارة مشکلات خود را تجربه نماید که این امر می‌تواند منجر به کاهش اضطراب در وی گردد. این گونه صحبتها همچنین باعث می‌شود فردی که قصد خودکشی دارد کمتر احساس تنهایی یا انزوا داشته و احتمالا برای وی تسکین دهنده نیز باشد.


چگونه می‌توان به فردی که قصد خودکشی دارد کمک نمود.

اغلب خودکشی‌ها را می‌توان با اقدام‌های بجا و مناسب در مورد افراد در معرض بحران پیشگیری نمود. اگر فردی راکه قصد خودکشی دارد می‌شناسید، لازم است اقدامات زیر را انجام دهید:




  • خونسرد باشید. دربیشتر موارد عجله‌ای در کار نیست. بنشینید و واقعا به صحبت‌های فرد گوش فرا دهید و ضمن درک ، حمایت‌های عاطفی خود را در مورد وی اعمال نمائید.
     
  • بطور مستقیم راجع به خودکشی بحث نمائید. بیشتر افراد راجع به مرگ و مردن احساسات مبهمی داشته و آماده دریافت هر نوع کمکی هستند. از صحبت یا سوال مستقیم راجع به خودکشی ، ترس و وحشتی بخود راه ندهید.
     
  • فرد را به استفاده از روش‌های حل مسئله و اقدامات مثبت تشویق و ترغیب نمایید. بخاطر داشته باشید فردی که در موقعیت بحران عاطفی قرار دارد، نمی‌تواند منطقی و دقیق فکر کند. اورا از هر گونه اقدام جدی و تصمیمات غیر قابل برگشت در موقعیت بحران باز دارید و راجع به تغییرات مثبتی که امید به زندگی را در وی افزایش می‌دهد بحث و گفتگو نمائید.
     
  • از دیگر افراد کمک بگیرید. علیرغم اینکه شما قصد کمک را دارید، سعی نکنید با ایفای نقش مشاور تمام مسئولیت را خود برعهده بگیرید. درجستجوی افرادی که بتوانند در زمینه‌های تخصصی به شما کمک کنند برآیید، حتی اگر به قیمت از بین رفتن اعتماد او به شما شود. اجازه دهید فرد مشکل‌دار بفهمد که شما برای وی اهمیت قائلید و نسبت به او چنان علاقمندید که قصد گرفتن کمک از دیگران جهت رفع مشکلات وی را دارید.

اطلاعات ارائه شده را می توان چنین خلاصه نمود که

بحران منجر به خودکشی موقتی است. غیر قابل تحمل‌ترین دردها و ناراحتی‌ها نیز می‌توانند تحمل گردند. کمک همیشه در دسترس شماست. افراد باهوشی بوده‌اند که در موقعیت بحران ، انتظار بیش از حدی از خود داشته و موقتا دچار آشفتگی و پریشانی احوال شده‌اند.

نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:6 توسط Mαʑłɣдґ| |

مقدمه

فرزندان ما ، در واقع خود ما از لحظه تولد تا بزرگسالی با مشکلات گوناگونی روبه رو می‌شویم. یکی از شایع‌ترین این مشکلات ، بویژه در سنین قبل از دبستان ،

بی‌اشتهایی

است. عوامل بسیاری می‌تواند در روش غذایی و اشتهای کودک تاثیر بگذارد و ما فقط در صورتی می‌توانیم به او کمک کنیم که دلیل واقعی مشکل او را دریابیم و آن را بر طرف کنیم. در عین حال توجه به این نکته ضروری است که پیدایش مشکل یا ناراحتی یکی از بخشهای غیرقابل اجتناب در سیر رشد بچه‌هاست. قبل از هر چیز بهتر است تعریفی از اشتها ارائه کنیم.





تصویر

اشتها

اشتها یعنی میل خاص دستگاه‌های بدن که فرد را به سوی انتخاب غذای مورد نیاز و لازم هدایت می‌کند. اشتها نیز حالتی شبیه نفس‌کشیدن ، بلعیدن و سایر برنامه‌های بدن انسان بوده ، بی اختیار و غیر ارادی است. بدیهی است که تمایل نداشتن کودکان به غذا ، والدین را نگران می‌کند، اما باید به میل آنها احترام گذاشته و در ضمن به حل مساله پرداخته شود، در ضمن لازم نیست که اوقات غذا خوردن به ساعت جدال و درگیری تبدیل شود. غذا نخوردن کودکان را به بدخلقی آنها نسبت ندهید.



نباید بچه‌ها را عادت داد که فقط در ساعات غذا خوردن ، چیزی بخورند. پس در هنگام بروز این مشکل چه باید کرد؟ شاید قبل از هر چیز لازم باشد که فرزند خود را نزد پزشک ببرید، زیرا بی‌میلی به غذا ممکن است با پیدایش هر نوع بیماری ، هر چند خفیف و جزیی ، ایجاد شود و پزشک با معاینات دقیق فرزندتان این موضوع را روشن خواهد‌کرد.


او بی اشتها نیست ، شما پرخورید!

گاهی اوقات والدین تصور می‌کنند که فرزندشان بی‌اشتهاست. در حالی که بیش از ظرفیت ، به او غذا می‌دهند و وقتی که او نمی‌خورد، تصور می‌کنند که مشکلی در اشتهای وی ایجاد شده‌است. اگر وضعیت رشد فرزند شما در نمودار قد و وزن مطلوب است و رشد طبیعی نشان می‌دهد، پس دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.



غالبا تغییر رژیم غذایی نیز بی‌تاثیر در اشتهای کودک نیست. غذاهایی که چرب باشند، اشتیاق کودک را نسبت به غذا خوردن کمتر می‌کنند برای مثال اکثر بچه‌ها شیر را دوست دارند، اما بچه‌های بی‌اشتها شیر بدون سرشیر و شیر کم چرب را بهتر می‌خورند. گوشت ، سبزیجات و میوه نیز از منابع غذایی خوب برای کودکان به شمار می‌رود.





تصویر

فقط 3 وعده یا بیشتر؟

سوال بسیاری از والدین این است که خوراکی‌های میان وعده‌های اصلی غذا برای کودکان مناسب است یا خیر؟ در پاسخ به این سوال باید گفت که می‌توان از خوراکی‌های کم حجم مانند سیب ، هویج ، آب میوه یا میوه استفاده ‌کرد تا علاوه بر این که مواد طبیعی را به بدن کودک می‌رسانند، موجب بی‌اشتهایی او نیز نشوند.



گاهی اوقات وقتی با فرزندتان بیرون می‌روید و او تقاضای یک شیرینی یا شکلات می‌کند. با او مخالفت نکنید، زیرا گاهی اوقات این خوراکی بیشتر غذای روح کودک شما به حساب می‌آید. البته بهتر است این گونه خوراکی‌ها بعدازظهر یا عصر به کودک داده‌شود تا مانع خوردن غذای اصلی نشود. یکی دیگر از کارهایی که والدین می‌توانند صورت دهند این است که یک رژیم غذایی کامل و متنوع را برای کودک در نظر بگیرند، اما به او اجازه دهند که مسوولیت انتخاب غذای خود را به عهده گیرد. بدین ترتیب او تمایل بیشتری برای خوردن غذا پیدا خواهد کرد.


نمودار سینوسی اشتها

نکته قابل توجه دیگر این است که اشتها متغییر است. حتی مقدار شام و ناهار افراد با یکدیگر فرق می‌کند، سن کودک و میزان نیاز او به انرژی ، همچنین احساسات او ، همه در مقدار و نوع غذای مصرفی تاثیر دارند. کودکان ، معمولا در سال‌های دوم و سوم زندگی کمتر از سال اول غذا می‌خورند و در این دوران سرعت رشد هم نسبت به سال اول کندتر می‌شود، بنابراین آنها به انرژی کمتری نیز احتیاج دارند و غذای بسیاری نمی‌خواهند، که همه این موارد طبیعی است و نباید آنها را وادار به غذا خوردن کرد. از دیگر عوامل موثر بر اشتهای کودکان ، جو حاکم بر زمان صرف غذاست.


غذا را با شادی صرف کنید

بهتر است که کودکان غذا را با شادی بخورند. اگر هنگام صرف غذا همه خوشحال و راضی باشند و از غذا خوردن لذت ببرند، می‌توانند آهسته غذاخوردن و زمین ریختن غذای کودک را بهتر تحمل کنند و با آرامش بیشتری با او کنار بیایند. در ضمن افرادی که برای کودک عزیز و مهم هستند، در احساسات کودک نقش بسزایی داشته و حالت آنها در حین غذاخوردن برای بچه الگو می‌شود. نگرانی و ترس بیش از هر چیز موجب بی‌اشتهایی کودکان می‌شود.



توجه داشته باشید که نگرانی و استرس والدین ، بیش از آنچه تصور کنید بر فرزندان تاثیر دارد و از آنجایی که فرزندان تجربه کافی در زندگی ندارند، ممکن است با احساس ناراحتی والدین بترسند که نکند والدین به دلیل مشکلاتی که دارند، فرزندشان را ترک کرده یا دیگر او را دوست نداشته‌باشند و همین مساله عاملی برای نگرانی و ترس آنها شده ، اشتهای آنان را بشدت کاهش می‌دهد. پس تا حد امکان فضای آرام و شادی را برای فرزندان ایجاد کنید تا آنها نیز با آرامش و خوشحالی مراحل رشد خود را پشت سر بگذارند.

نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:5 توسط Mαʑłɣдґ| |

مقدمه

امروزه در جهان روشها و اسلوب متعددی در انجام

مراقبه

یا مدیتیشن وجود دارد. هرچند در روش و شیوه‌هایی که استفاده می‌شود، تفاوت بین انواع مراقبه دیده می‌شود، ولی در واقع هدف نهایی آنها یک هدف مشترک است و منجر به این می‌شود که در یک نقطه مشترک با هم تلاقی کنند. از این رو توجه به تفاوت آنها در روش چندان اهمیتی ندارد و آنچه بایست مورد توجه قرار گیرد، وحدت باطنی آنهاست. فرد مراقبه کننده یکی از روشها را انتخاب می‌کند و با مهارت پیدا کردن در یکی از این روشها به راحتی می‌تواند شیوه‌های دیگر را نیز بکار بگیرد و از آنها استفاده کند.



اینکه فرد کدام روش را برگزیند و از کدام نوع مراقبه کار خود را شروع کند، هیچ قانون قطعی وجود ندارد. هر روشی که خود فرد شخصا احساس راحتی و اطمینان با آن می‌کند، همان بهترین نقطه شروع است. بعد از مدتی که بطور جدی در آن راه کار شد، می‌توان روشهای دیگر را نیز امتحان کرد. پس مهم نیست کدام روش را برمی‌گزینند، همه آنها در نهایت به یک جا می‌رسند. یکی از استادان عرفان می‌نویسد: «

خداوند یکی را با فریاد برمی‌گزیند، دیگری را با آواز و سومی را با زمزمه.

»



اما یک راه ساده وجود دارد که اطمینان حاصل کنید، روشی که انتخاب کرده‌اید، برای شما مناسب هست یا نه؟ برای اینکار به احساسات و حالات خود بعد از انجام تمرین توجه کنید (

تاثیرات مراقبه

). بطور طبیعی بعد از اتمام تمرین باید احساس سر حالی و نشاط بکنید. بعد از تمرین از خودتان بپرسید که حالا نسبت به قبل از انجام

مدیتیشن

چطورید؟ اگر کاری که می‌کنید، درست باشد و شیوه انتخابی مناسب شخص شما باشد، پاسخ شما سرحالی و نشاط شما را نشان خواهد داد. در غیر این صورت بهتر خواهد بود روشهای دیگر را نیز امتحان کنید.


روش ذهنی در مراقبه

این روش تمریناتی را شامل می‌شود که انسان بیشتر آنها را در مغزش انجام می‌دهد، یعنی بدون حرکات بدنی. البته استفاده از کلمه ذهنی برای این روش به این معنی نیست که اثری روی شرائط فیزیولوژیکی بدن ندارند، بلکه به این لحاظ اصطلاح ذهنی به آن اطلاق می‌شود که در انجام آنها بکار بردن اعضا و ماهیچه‌ها لازم نیست و فرد در حالی به انجام تمرین می‌پردازد که در یک حالت ثابت قرار گرفته است.



روش ذهنی خود شامل

مراقبه‌های ساختاری

و

بی‌ساختار

می‌شود.


مراقبه ساختاری

مدیتیشن ساختاری آنهایی هستند که با دقت و ظرافت مشخص و در زمان معلوم برای فعالیتهای درونی خاص انجام می‌گیرند.

مدیتیشن لوتوس

و

شمارش تنفس

از این دسته هستند.



مدیتیشن ساختاری خود به سه دسته

بیرونی ، میانی و درونی

تقسیم می‌شود. در نوع بیرونی تمرین با موضوعی بیرونی شروع می‌شود.

روش تفکر

یک مدیتیشن ساختاری بیرونی است. در این روش شی خاصی انتخاب می‌شود و در فاصله‌ای از چشمها قرار داده می‌شود، فرد باید تلاش کند نگاه خود را متمرکز بر شی نگه دارد و هر زمان که نگاهش منحرف شد، می‌تواند با جمله یا عبارتی مثل « خوب حالا برگرد به راهت »، دوباره نگاهش را روی شی متمرکز کند. نگاه نباید به یک نقطه خاص از شی متمرکز باشد، بلکه کل یک شی نگریسته می‌شود و به این طریق فرد ذهن خود را روی شی متمرکز نگاه می‌دارد.



روش

مدیتیشن حباب

یک نوع روش ساختاری درونی است. در این روش فرد خود را در حالتی تجسم می‌کند که ته یک دریاچه صاف نشسته است. می‌دانید که چگونه حبابهای بزرگ به آرامی از میان آب بالا می‌آیند. هر فکر ، احساس و درکی به صورت حبابی در نظر گرفته می‌شود که از فضای دید شما رد می‌شود و خارج می‌گردد. بعد به همین صورت ادامه می‌دهید. هیچکدام از حبابها تعقیب نمی‌شوند. فقط آن را نگاه می‌کنید و سپس همانطور که از فضای دید شما می‌گذرند، منتظر بعدی می‌شوید.



روش تراوا ، نیلوفر آبی هزار برگ ، ذکر یامانترا ، من کیستم ، سماع صوفیه ، آگاهی حسی

و

پناهگاه امن

از جمله روشهای ساختاری مراقبه هستند.


  • شمارش تنفس :

    تنفس خود را تا شماره چهار بشمارید و پس از آن دوباره شروع کنید. تمام سعی و تلاش شما باید متمرکز بر کاری باشد که انجام می‌دهید. فقط و فقط باید به این شمارش توجه کنید و هر بار که فکر دیگری در ذهن شما خطور کرد، تلاش کنید مجددا روی شمارش نفسهای خود تمرکز کنید. در این روش تعقیب طرز عمل و برنامه عمل بسیار مهم است و لازمه‌اش مراقبت و توجه واقعی است.

مراقبه بی‌ساختار

در روشهای بی‌ساختار ذهنی موضوع مشخصی انتخاب می‌شود و فرد تلاش می‌کند ذهن خود را معطوف به مسائل پیرامون این موضوع نگه دارد. موضوع انتخابی ممکن است یک کلمه باشد، یا یک عبارت یا یک سوال مشکل. هدف از این نوع روش آزاد کردن ذهن در یک زمینه مشخص است تا فرد بتواند در این زمینه رشد کند. هدفمندی و داشتن

اراده

در تمرکز روی موضوع آن را از افکار ساده و گیج کننده معمولی متمایز می‌سازد.



در مدیتیشن ساختاری ابتدا ذهن و اراده تقویت می‌شود و سپس به آرامی و تدریجا زندگی احساسی فرد تحت تاثیر قرار می‌گیرد، اما در مراقبه‌های بی‌ساختار مساله برعکس خواهد بود.


روش قلبی در مراقبه

در این روش بر نقش عشق و احساس تاکید می‌شود. مریدان این روش معتقدند هرچه انسان آزادتر ، بی‌دردسرتر و کامل‌تر باشد، بیشتر می‌تواند بر موانع رشدش که در اثر تعلیم و تربیت غلط و تجربیات اولیه‌اش بوجود آمده، غلبه کند و بیشتر می‌تواند بطور طبیعی دوست بدارد و بهتر با دیگران رابطه برقرار کند.


در برخی روشهایی که به عنوان روش قلبی طبقه بندی می‌شوند، روی

عشق به دیگران

تاکید می‌شود. در برخی روی

عشق به خود

و در برخی دیگر روی

عشق به خداوند

. در نهایت همه به یک جا می‌رسند که عشق به هر سه است.


روش بدنی در مراقبه

در این روش شخص می‌آموزد تا نسبت به بدنش و حرکات آن آگاهی یابد و با تمرین درجه این آگاهی را بالا ببرد تا آنجا که در زمان مدیتیشن این آگاهی تمام صحنه ذهن را پر می‌کند. شناخته شده‌ترین روشهای بدنی عبارتند از:

هاتایوگا ، تای چی و سماع دراویش

. روشهای

گیندلر

و

الکساندر

روشهایی هستند که در غرب برای آگاهیهای حسی بوجود آمده‌اند. در این روش عوامل مختلف بدنی با یکدیگر و مخصوصا با شخصیت هم آهنگی می‌یابد.


روش عملی در مراقبه

در این روش فرد می‌آموزد که چگونه در طول انجام یک کار یا فعالیت دنیا را درک و با آن ارتباط پیدا کند. از این راه در شرق استفاده بیشتری شده است و از مهارتها فعالیتهایی مثل تیراندازی ، تزئین گل ، گلیم بافی ، کاراته استفاده گردیده است.



شخص می‌آموزد که چگونه به صورت عارف در جریان زندگی حضور داشته باشد و فعالیتهای خود را انجام دهد و توجه خود را تنها معطوف به آن نگه دارد و متوجه هیچ محرک دیگری نباشد. منظور از این روش ، مهارت پیدا کردن در آن عمل خاص نیست، بلکه هدف اصلی

رشد و توسعه شخصیت انسانی

است.

نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:5 توسط Mαʑłɣдґ| |

انعطاف پذیری به میزان تجربه پذیری فرد در مقابل محرکات گفته می‌شود. یک ویژگی شخصیتی که در افراد مختلف درجات آن متفاوت است و نوع واکنش افراد در مقابل تجارب جدید نشان می‌دهد.

ویژگیهای افراد انعطاف پذیر

اشخاص انعطاف پذیر هم درباره دنیای درونی و هم درباره دنیای بیرونی کنجکاو هستند و زندگی آنها از لحاظ تجربه غنی است، چون تجارب جدید را می‌پسندد و می‌خواهند آنها را لمس کنند. آنها گاه خود به دنبال تجارب می‌روند و سعی می‌کنند انواع مختلفی از تجربه را داشته باشند. آنها مایل به پذیرش عقاید جدید و ارزش غیر متعارف بوده و برای شنیدن و گوش کردن و بررسی عقاید جدید و اندیشه‌های نو رغبت نشان می‌دهند. آنها چسبندگی کمتری به عقاید خود ، یا به عقاید سنتی نشان می‌دهند. البته این مساله بدان معنی نیست که آنها همواره در صدد پذیرش عقاید جدید هستند. ممکن است چنین اتفاقی بیافتد یا نیافتد.



آنها تمایل دارند این ایده‌های جدید را بشنوند، بررسی کنند و مورد توجه قرار دهند، هر چند آنها را بپذیرند یا نپذیرند. این افراد هیجانی‌تر هستند و انواع مختلفی از هیجانات مثبت و منفی را تجربه می‌کنند و شدت تجربه این هیجانات در آنها بیشتر از سایر افراد است. اشخاص انعطاف پذیر غیر سنتی و غیر متعارف هستند. علاقمند هستند همیشه سوال کنند و آماده پذیرش عقاید سیاسی و اجتماعی اخلاقی هستند. این تمایلات به این معنی نیست که آنها افرادی غیر اصولی هستند و پایبندی به اصول و عقاید خود ندارند. یک فرد انعطاف پذیر ممکن است به سیستم ارزشهای خود مسئولانه پاسخ دهد و همچون یک سنت گرا از آنها دفاع کند.


ویژگیهای افراد انعطاف ناپذیر

افراد انعطاف ناپذیر افراد بسته‌تری هستند. تجارب جدید چندان برای آنها جذاب نیست و احساس راحتی بیشتری با تجارب قدیمی خود دارند. آنها تمایل دارند رفتار متعارف‌تری داشته باشند و دیدگاه خود را حفظ کنند. علاوه بر این در برخورد با تجارب تازه‌های آشناتر را ترجیح می‌دهند. بطوری که در انتخاب یک موضوع ، موضوعی را که آشنایی بیشتری با آن احساس می‌کنند، بدون در نظر گرفتن سایر عوامل با احتمال بیشتری انتخاب کنند.



در زندگی روزمره ممکن است رفت و آمد از یک مسیر را که به آن عادت کرده‌اند ترجیح دهند و به سختی حاضر به تغییر مسیر خود شوند. با اینکه این افراد حیطه محدودتری را برای فعالیت انتخاب می‌کنند، اما ثبات بیشتری در علاقه به حیطه فعالیت خود نشان می‌دهند. همچنین آنها تمایلی به حفظ وضعیت اجتماعی و سیاسی هستند. تغییرات جدید در این افراد کمی تنش و ناراحتی ایجاد می‌کند تا زمانی که به این تغییرات جدید خوگیری پیدا کنند.


انعطاف پذیری یا انعطاف ناپذیری ، کدامیک؟

از نظر روانشناسان افراد انعطاف پذیر ، افراد سالمتر و رشد یافته‌تری هستند. آنها در مورد تغییرات اجباری واکنش مناسبتری دارند و راحتتر آنهارا تحمل می‌کنند به عنوان مثال زندگی یک فرد انعطاف پذیر در یک زمینه فرهنگی متفاوت از فرهنگ خود آسانتر و قابل تحملتر خواهد بود تا یک فرد انعطاف ناپذیر که به سختی می‌تواند چنین شرایطی را تحمل کند. چنین تفاوتهایی را بین دانشجویان ساکن در خوابگاه براحتی می‌توان مشاهده کرد.



اینکه تطابق با شرایط جدید برای همه افراد با کلی سختی همراه است، اما افراد انعطاف ناپذیر ناراحتیهای بیشتری نشان می‌دهند. در هر حال و با وجود این مسائل ارزش انعطاف پذیری یا انعطاف ناپذیری بستگی به اقتضای شرایط و موقعیتها دارد. برخی موقعیتها متضمن انعطاف پذیری هستند و برخی شرایط انعطاف ناپذیری را بیشتر نیاز دارند. در واقع افراد هر گروه می‌توانند کارهای مفید و مؤثری در جامعه انجام دهند.


انعطاف پذیری و هوش

تحقیقات نشان می‌دهد که انعطاف پذیری با نمرات هوشی همبسته است. انعطاف پذیری مخصوصا با جنبه‌های مختلف

هوش

چون تفکر واگرا که عاملی در

خلاقیت

می‌باشد. اما انعطاف پذیری مترادف هوش نیست. برخی اشخاص انعطاف پذیر سطح هوشی خیلی پایینی دارند.


زمینه‌های انعطاف پذیری

زمینه‌هایی که افراد در آن انعطاف پذیری یا انعطاف ناپذیری مختلف هستند. مثل زمینه فعالیتها ، عقاید ، اندیشه‌ها ، احساسات و غیره. برخی افراد در زمینه فعالیت و عمل انعطاف پذیر هستند. آنها در فعالیتهای مختلف ، رفتن به مکانهای جدید و خوردن غذاهای غیر معمول و تفریحات متعدد و ... از خود انعطاف پذیری نشان می‌دهند. آنها تازگی و تنوع را در فعالیتها ترجیح می‌دهند و سرگرمیهای مختلفی دارند. برعکس ، افراد انعطاف ناپذیر در این حوزه تغییر در فعالیت برایشان مشکل است و ترجیح می‌دهند در وضعیت ثابتی باقی بمانند.



در زمینه عقاید نیز انعطاف پذیری افراد می‌تواند متفاوت باشد. افرادی که در این حوزه انعطاف پذیرند از محرکات ذهنی لذت می‌برند گرایش بیشتری به بحثهای فلسفی ، اجتماعی و سیاسی دارند. برعکس افراد انعطاف ناپذیر در این حوزه اطلاعات محدودتری دارند و تمام اطلاعات آنها محدود به حوزه کاری خودشان می‌شوند، نه به سایر مسایل اطراف آنها. در زمینه ارزشها نیز افرادی که در این حوزه انعطاف پذیرند، آمادگی برای امتحان مجدد ارزشهای مذهبی ، سیاسی و اجتماعی دارند. افراد غیر منعطف در این حوزه متمایل به پذیرش اقتدار و افتخارات سنتی هستند و سعی می‌کنند این افتخارات را حفظ نمایند.

انعطاف پذیری در ارزش می‌تواند نقطه مقابل دگماتیزم یا جزم گرایی باشد.

آزمون نشو

که یک آزمون شخصیتی است، انعطاف پذیری را به عنوان یک ویژگی شخصیتی مورد آزمون قرار می‌دهد. افراد انعطاف پذیر در حوزه‌های تخیل ، زیبا پسندی ، احساسات ، اعمال ، عقاید و ارزش ما را مورد سنجش قرار می دهد. افراد انعطاف پذیر در حوزه تخیل ، زندگی تخیلی فعالی دارند و تلاش می‌کنند تخیلات خود را گسترش دهند. افراد انعطاف پذیر در زمینه زیبا پسندی درک عمیقی از هنر و زیبایی دارند.

نشو

آنها را تکان می‌دهد، مجذوب موسیقی می‌شوند و به تئاتر یا سایر زمینه‌های هنری عشق می‌ورزند. افراد انعطاف پذیر در حوزه احساسات غم و شادی را عمیقتر از دیگران و شدیدتر احساس می‌کنند. در هر حال ممکن است فردی در یکی از این حوزه‌ها ، یا چندین حوزه دارای انعطاف پذیری باشد یا بطور کلی نمره انعطاف پذیری او در تمامی حوزه‌ها پایین باشد.

نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:4 توسط Mαʑłɣдґ| |

مقدمه

اختلال فراگیر رشد ، عبارتی است که در حال حاضر برای اشاره به مشکلات روان شناختی شدید که در طفولیت ظاهر می‌شود، بکار می‌رود. اختلالات فراگیر رشد ، در بردارنده آشفتگی شدید در رشد شناختی ، اجتماعی ، رفتاری و هیجانی کودک است که عوارض گسترده‌ای بر روی فرایند رشد دارد. یکی از این اختلالات ، اوتیسم ، در قلمروهای پژوهشی و بالینی ، به وضوح برجسته شده است. اوتیسم ، کیفیات اصلی انسانی را متاثر می‌سازد، یعنی معاشرت بین فردی و رابطه پیچیده را مختل می‌سازد. کودکان مبتلا به اوتیسم ، تقایص شدید در روابط و تبدیل اجتماعی ، بازی بین فردی و ارتباط ظاهر می‌سازند.


یک نمونه از اوتیسم

نادیا

در سن 6 سالگی یک خروس ترسیم کرد. نقاشی او پیچیده و به میزان قابل توجهی دقیق بود. نادیا دارای استعدادهای خاصی بود، اما صحبت نمی‌کرد. ترجیح می‌داد تنها باشد، در اطاقش به طرز غیر قابل انعطافی به نظم و ترتیب اشیا اهمیت می‌داد. و بدون پاسخگویی به دیگران ، ساعتها در اطاق می‌نشست.



نادیا به عنوان اوتیستیک تشخیص داده شده بود.

اختلال اوتیسم که یک اختلال فراگیر رشد است، عبارت است از فقدان پاسخگویی به دیگران و تاخیر شدید در رشد زبان

. این مشکل قبل از 36 ماهگی شروع می‌شود. جالب اما تاسف برانگیز است یادآور شویم که زمانی که درمان او در زمینه ارتقا روابط با دیگران موثر واقع شد، استعدادهای هنری‌اش کاهش یافت.


علایم اوتیسم

کودکان مبتلا به اوتیسم در معاشرت بین فردی و روابط پیچیده ، نقایص شدید نشان می‌دهند.

کانر (1943)

، اولین کسی بود که اوتیسم را توضیح داد. طبق نظر کانر ، خصوصیت برجسته و اساس اوتیسم ، عبارت است از ناتوانی فرو در برقراری ارتباط با دیگران و موقعیتها که از اوائل زندگی شروع می‌شود. برخی علائم اولیه اختلال اوتیستیک ، توسط

بوردن و الن دایک (1992)

شرح داده شده است. در نوزادان به نظر می‌رسد با نوزادان دیگر متفاوت باشند. ظاهرا نیازی به مادر نشان نمی‌دهند.



برای او تفاوتی نمی‌کند که در آغوش گرفته شود یا نه ، قوام عضلانی ضعیف و سستی دارند و کم گریه می‌کنند، اما ممکن است شدیدا تحریک پذیر باشند. در 6 ماه اول زندگی ، نمی‌توانند به مادر توجه کنند ، چیزی را طلب نمی‌کنند. لبخند نمی‌زنند یا در این رابطه تاخیر دارند. به اسباب‌بازی‌ها علاقه ندارند. در 6 ماه دوم ، علاقه‌ای به بازیهای اجتماعی نشان نمی‌دهند. سرد و بی‌روح هستند، ارتباط کلامی یا غیر کلامی ظاهر نمی‌سازند و در مقابل تحریک ، کم فعال یا بیش فعال هستند.



والدین کودکان اوتیستیک ، غالبا اولین کسانی هستند که ناپاسخگویی اجتماعی کودکانشان را متوجه می‌شوند. کودک اوتیستیک ، جهان را ذاتا خطرناک و مهلک تلقی می‌کند. همچنین این کودکان میل وسواسی به یکنواخت بودن محیط ، رفتارهای خود تحریکی نظیر تکان خوردن نوسانی ، دور خود چرخیدن و بهمزدن دستها ، رفتارهای خود ویرانگرانه نظیر کوبیدن سر به دیوار کوبیدن دست به دیوار ، و گاز گرفتن خود ، فقدان تماس چشمی و مجذوب اشیا بی‌جان شدن را از خود نشان می‌دهند.


ملاک‌های تشخیص اوتیسم

اگر کودک حداقل 6 ماده از مواد زیر را نشان دهد ، تشخیص اوتیسم را دریافت می‌دارد. حداقل دو تای آن از طبقه اول ، یکی از هر یک از طبقات دوم و سوم شروع باید قبل از سه سالگی باشد.


طبقه اول: نقص کمی در تبادل اجتماعی

  • ناتوانی در برقراری ارتباط با همسالان متناسب با سطح رشد
  • فقدان جستجوی خودانگیز لذت ، علاقه یا پیشرفت با دیگران
  • فقدان مقابله به مثل یا هیجانی

طبقه دوم: نقص کمی در برقراری ارتباط

  • تاخیر یا فقدان رشد زبان گفتاری
  • نقص قابل توجه در شروع یا حفظ مکالمه یا دیگران ، در افرادی که از سطح گفتاری کافی برخوردارند.
  • استفاده کلیشه‌ای و تکراری از زبان یا زبان ویژه
  • فقدان بازی خود انگیخته یا بازی ابتکاری اجتماعی متناسب با سطح سن.

طبقه سوم: الگوی رفتار ، علائق و فعالیتهای محدود ، تکراری و کلیشه‌ای

  • مشغولیت با یک یا چند الگوی کلیشه‌ای و محدود که یا از لحاظ شدت یا از لحاظ کانون غیر عادی است.
  • چسبیدن ظاهرا اجباری به تشریفات یا کارهای غیر موثر و ناکار آمد
  • اطوارهای حرکتی کلیشه‌ای و تکراری مثل بازی با دست یا انگشت ، حرکات بدنی غیر عادی.
  • اشتغال ذهنی و مشغولیت پایدار با قسمتهایی از اشیا

چند نکته اساسی در مورد کودکان اوتیستیک

  • به نظر می رسد کودکان اوتیستیک قادر نیستند در هر زمان به بیش از یک نکته راهنما (خصوصیت محرک) توجه کنند. آنچه که وضع را بدتر می کند این است که آنها ممکن است به محرکهایی غیر عادی و غالبا نامربوط توجه کنند. مثلا درمانگر یک تصویر به کودک می‌دهد تا آن را نگاه کرد و نام آن شکل را که توسط درمان‌گر گفته می‌شود، تکرار کند. ولی کودک اوتیستیک به جای توجه به تصویر و تکرار نام آن ، کاغذ را گرفته و لمس می‌کند. این الگوی توجه ، توانائی آنان در برقراری ارتباط و تعامل با محیط اجتماعی و فیزیکی را با مانع مواجه می‌سازد.
     
  • پردازش و انسجام اطلاعات نیز به عنوان مشکلی برای کودکان اوتیستیک وجود دارد. یعنی در تبدیل یا اداره کردن اطلاعات در ذهن خود مشکل دارند.
     
  • کودکان اوتیستیک ، در درک حالات ذهنی خود و دیگران نقص دارند. نظریه ذهن (Theory of mind) ، به عنوان توانائی در نظر گرفتن افراد بر حسب حالات درونی ذهنی نظیر عقاید ، مقاصد و هیجانات توضیح داده شده است و به درک محیط اجتماعی و توانائی مشغول شدن به رفتار اجتماعی شایسته گفته می‌شود.
     
  • بعضی از کودکان اوتیستیک ضریب هوشی عادی دارند، برخی توانائی ذهنی قابل توجهی نشان می‌دهند. اما اکثریت آنها نقایص هوشی در محدوده عقب ماندگی ظاهر می‌سازند.

سیر بیماری

گرچه بعضی از افراد مبتلا به اوتیسم بهبودی نشان می‌دهند، اکثریت کودکان اوتیستیک با نقایص شدید به بزرگسالی وارد می‌شوند و نمی‌توانند کاملا از خود مراقبت کنند. در غیاب مداخله به موقع و شدید ، فقط یک تا دو درصد افراد اوتیستیک تا مرحله‌ای رشد می‌کنند که تفاوتی بین آنها و کودکانی که اوتیستیک تشخیص داده نمی‌شوند. وجود ندارد. حدود 10 درصد ، به کارکرد کافی در حیطه‌های زبان و اجتماعی دست می‌یابند، در حالی که 20 درصد علیرغم نقص قابل توجه ، نظیر فقر گفتار تا حدودی در مدرسه و از لحاظ اجتماعی پیشرفت می‌کنند. حدود 70 درصد پیشرفت محدود نشان می‌دهند و نقایص عمده در آنها دوام می‌یابد.


شاخص‌های بهبودی در بیماران اوتیستیک

چه چیزی پیش بینی می‌کند که چه کسی تا حدودی بهتر می‌شود و چه کسی بهتر نمی‌شود؟

مهارتهای زبانی

و نمرات ضریب هوش غالبا بهترین شاخصهای پیش آگهی به شمار می‌روند. توسعه به موقع زبان و نمرات ضریب هوشی خوب ، حاکی از پیش آگهی بهتر است. گفتار مفید فقط در حدود 50 درصد از اشخاص اوتیستیک توسعه می‌یابد. در خلال نوجوانی ،

مشکلات رفتاری و هیجانی

ظاهر می‌شوند.

پرخاشگری

، رفتار مقابله‌ای و قشقرق ممکن است مشاهده شود و کاملا برای والدین پریشان کننده باشد. تخمینها حاکی از آن است که تقریبا 75% کودکان اوتیستیک ، در محدوده عقب ماندگی متوسط قرار می‌گیرند و 25% تا بزرگسالی به

حملات تشنجی

مبتلا می‌شوند.

نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:4 توسط Mαʑłɣдґ| |

مقدمه‌ای بر ارتباط استرس با بهداشت روانی

بر اساس تحقیقات مختلف افراد زیادی از تحمل

استرس

رنج می‌برند این استرس ها در طولانی مدت می‌تواند ناهنجاریهای مختلفی را سبب شده و تاثیر منفی خود را در زندگی روزانه فرد نشان دهد. استرس علاوه بر تاثیرات فیزیکی و جسمانی که بوجود می‌آورد از جمله ناراحتی قلبی ، گوارشی و ... شرایط روحی و روانی افراد را نیز به مخاطره می‌اندازد. پژوهشها نشان می‌دهد افراد دچار استرس از

بی‌خوابی

و بدخوابی رنج می‌برند که به نوبه خود عوارض متعدد روانی را در فرد موجب می‌شود مثل کاهش عملکرد روزانه فرد از سوی دیگر

افسردگی‌ها

،

اضطرابها

و انواع مشکلات روحی روانی می‌توانند در نتیجه تحمل استرس طولانی مدت بر فرد عارض شوند.



حال اگر چنین شرایطی در طولانی مدت تداوم یابد و فرد کنترل مفیدی روی آنها نداشته باشد و نتواند آرامش روحی و روانی خود را برقرار سازد در دراز مدت عواقب و تاثیرات منفی را ناظر خواهد بود.


تاثیرات مخل سلامتی ناشی از استرس

علائم ناشی از استرس را به اشکال مختلف ممکن است در فرد ظهور بروز کند. دسته‌ای از این علائم را می‌توان به عنوان علائم جسمانی و فیزیکی طبقه بندی کرد مثل ناراحتیهای عضلانی و ماهیچه‌ای که اغلب به صورت کشیدگی ، سفتی و دردناک شدن عضلات احساس می‌شوند. پشت درد ، گردن درد ،

سردرد

،

فشار خون بالا

، کاهش مقاوت بدن در مقابل

عفونتها

و ... از جمله تاثیرات جسمانی استرس هستند. که هر یک از اینها با اعمال تاثیرات خود روی شرایط روحی و روانی افراد وضعیت فرد را سخت‌تر و غیر قابل تحمل‌تر می‌سازند.



گذشته از تاثیرات روانی این علائم جسمانی ، دیگر تاثیرات روانی استرس عبارتند از بی‌خوابی ، پرخوابی ، افزایش یا کاهش میل به غذا که اغلب به صورت روانی احساس می‌شود، تمایل به گریه ، گرایش به مصرف

مواد مخدر

و الکل ، کاهش عملکرد حافظه ، بیقراری و ناآرامی ، افسردگی ، زود رنجی ، اضطراب ،

پرخاشگری

، بی حوصلگی ، عدم لذت بردن از فعالیتها و سرگرمیها از جمله تاثیرات روانی استرس هستند.


استرس ، بهداشت روانی و عملکرد روزانه فرد

استرس با پدید آوردن تاثیرات مخربی در وضعیت جسمانی و روانی شرایط زندگی او را تحت تاثیر قرار می‌دهد. در این شرایط عملکرد شغلی فرد ممکن است تحت تاثیر قرار گیرد. اغلب افراد دچار استرس که نمی‌توانند کنترل و مدیریت مفید استرسی داشته باشند با کاهش عملکرد شغلی مواجه می‌شود کسالت ، بی حالی ، عصبانیت ، بی‌خوابی معمولا توانایی فرد را در انجام وظایف شغلی و حتی روابط کاری او تحت تاثیر قرار می‌دهد و مشکلات افزونتری را برای او بوجود می‌آورد. از سوی دیگر روابط خانوادگی این افراد معمولا مختل می‌شود.



بروز

اختلافات خانوادگی

زمانی که یکی از اعضا یا کلیه اعضا خانواده در شرایط استرس‌زا زندگی می‌کنند افزایش چشمگیری پیدا می‌کند که حاکی از تاثیرات روانی استرس روی فرد است. تحمل استرس پیشرفت تحصیل دانش آموزان و دانشجویان را نیز تحت تاثیر قرار می‌دهد که در این میان فاکتورهای موثر بر شرایط روحی و روانی نقش عمده‌ای بازی می‌کنند.


فاکتورهای بهداشت روانی در افراد دچار استرس

می‌توان گفت یک دور با کل در ارتباط بین استرس و فاکتورهای بهداشت روان وجود دارد. بطوری که تحمل استرس بهداشت روانی فرد را به مخاطره می‌اندازد. و به خطر افتادن و تضعیف فاکتورهای بهداشت روان تحمل بیشتری را بر فرد تحمیل می‌نماید و این دور به این صورت تداوم می‌یابد. تحقیقات نشان می‌دهد مهارتهای مقابله‌ای که فاکتور مهمی در حفظ بهداشت روانی سالم در فرد است در شرایط استرس‌زا تحت تاثیر قرار می‌گیرند و در صورتیکه فرد نتواند به خوبی از این مهارتهای مقابله‌ای برای کنترل استرس استفاده کند با مشکلات عدیده‌ای در زمینه بهداشت روان مواجه خواهد شد.



معمولا افرادی که مهارتهای مقابله‌ای خوبی در برابر ناراحتیها و مشکلات دارند کمتر تسلیم شرایط استرس‌زا قرار می‌گیرند و اغلب از فنونی استفاده می‌کنند که بتوانند شرایط استرس‌زا را تحت کنترل خود در آورند و به این صورت محافظت بیشتری از سلامت روان خود را داشته باشند. لازم است برای جلوگیری از تحت مخاطره قرار گرفتن

بهداشت روانی

،

شیوه‌های مدیریت استرس

در افراد آموزش داده می‌شود تا از بروز مشکلات بعدی و فزونی پیدا کردن شرایط استرس‌زا جلوگیری گردد.

نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:3 توسط Mαʑłɣдґ| |

مقدمه

افسردگی

و

اضطراب

علت عمده مراجعه بزرگسالان به متخصصان بهداشت روانی به شمار می‌رود. اما در مورد کودکان اینطور نیست. اکثریت مسائل کودکی که موجب ارجاع آنها به متخصصین بهداشت روانی و روانشناس می‌شود، به مشکلات رفتارهای کنترل نشده بیرونی مربوط می‌شود. یکی از این مشکلات رفتاری ، مساله‌است به نام اختلال سلوک ، که از لحاظ روان شناسی فردی و اجتماعی بسیار حایز اهمیت بوده و باید مورد توجه ویژه قرار گیرد.



اختلال سلوک ، عبارت است از رفتاری که حقوق اساسی دیگران و هنجارهای اجتماعی متناسب با سن را نقض می‌کند،

پرخاشگری

، ویرانی و تخریب اموال ، سرقت و تقلب ، دروغگویی و... در میان کودکان مبتلا به اختلال سلوک مشاهده می‌شود. این اختلال در میان پسران ، رایج‌تر است و در سطح جهانی دیده می‌شود. این مشکل اختصاص به موقعیت ندارد. بلکه مشکلات سلوک در مدرسه ، در خانه ، در جامعه و با همسالان مشاهده می‌شود.


ملاکهایی برای تشخیص اختلال سلوک

  • پرخاشگری نسبت به انسانها و حیوانات
  • غالبا دیگران را مورد زورگویی ، تهدید یا ارعاب قرار می‌دهد.
  • غالبا نزاع را شروع می‌کند.
  • از لحاظ جسمی به دیگران بی‌رحمی کرده است.
  • در حضور قربانی دزدی کرده است
     
  • تخریب اموال
  • آتش افروزی عمدی با نیت آسیب رسانی جدی
  • ورود به زور به خانه ، ساختمان یا ماشین دیگران
  • دروغگویی برای بدست آوردن کالا ، منافع یا اجتماب از انجام وظایف
  • نقض جدی قوانین و مقررات
  • تا دیر وقت در خارج از خانه به سر بردن ، علی‌رغم منع از سوی والدین

علل اختلال سلوک

نمی‌توان یک عامل را به تنهایی در ایجاد این اختلال موثر دانست، بلکه مجموعه‌ای از علل باعث ایجاد این مشکل رفتاری در فرد می‌شوند از جمله مهمترین این عوامل می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:


پردازش شناختی

عواملی که بیشترین ارتباط را با خطر ابتلا به اختلال سلوک ندارند ، عبارتند از: خصوصیات کودک ، والدین کودک و

الگوهای تعامل بین کودک و والدین

گروهی از محققین دریافته‌اند که با توجه به

مشکلات تحصیلی و هوشی

می‌توان تا حدی اختلال سلوک را پیش بینی کرد. خصوصیات دیگری که عوامل خطر احتمالی هستند عبارتند از: ویژگیهای شناختی و زیستی. کودکان پرخاشگر سوگیری اسنادی خصمانه دارند و در مواجه با موقعیت مبهم ، مایلند انگیزه‌های منفی را به دیگران نسبت دهند. این تحریفها ، می‌توانند مقابله به مثل و تلافی جویی را در کودکان پرخاشگر تسریع کنند.


عوامل وراثتی

تعیین سهم عوامل ژنتیک یا ارثی مستلزم داده‌های طولی ، در مورد موارد متعدد دوقلوهای یک تخمکی و دو تخمکی است که باهم یا جدا از هم ، پرورش یافته‌اند. در جواب این سوال که اگر والدین ضد اجتماعی باشند، آیا بیشتر احتمال دارد که فرزندان آنها مبتلا به اختلال سلوک شوند؟ نتایج نشان دادند که زمینه زیست شناختی ، برای رفتار اجتماعی ، پیش بینی کننده اختلال سلوک و پرخاشگری نوجوانان بود. بررسیها نشان داده ، هیچ الگوی پایداری از تاثیر ژنتیک بر روی پرخاشگری گزارش نشده است ، در حالی که سهم ارث ، در رفتار ضد اجتماعی به وضوح تایید شده است. و نیز بر اساس مطالعات انجام شده تا به امروز ، اختلال سلوک ممکن است دارای یک جز ارثی باشد.


نقش خانواده

خانواده

، زمینه اولیه و عمده اجتماعی شدن است و یافته‌های پژوهشی بسیار ، از این ایده که خانواده عوامل عمده ، در ایجاد اختلال سلوک است ، حمایت کرده‌اند. چهار الگو در خانواده‌های کودکان مبتلا به اختلال سلوک رواج دارد: انحراف والدین ، قهر و طرد والدین ، فقدان انضباط یا نظارت بر کودکان و تعارض والدین و طلاق والدین کودکان مبتلا به اختلال سلوک ، غالبا خودشان منحرف هستند و ناسازگاری ، خشم و گاهی رفتار جنائی ظاهر می‌سازند.



تعارض زناشوئی آشکار ، می‌تواند در بروز رفتارهای مقابله‌ای در کودکان موثر باشد و بسیاری از کودکان مبتلا به اختلال سلوک ، پدر یا مادری دارند که دچار اختلال سلوک هستند. الگوهای افراطی‌تر ، نظیر رفتار جنائی و

الکسیم

بویژه در پدر ، کودک را به طرز خاصی در معرض خطر اختلال سلوک قرار می‌دهد.


سیر اختلال سلوک

در الگوهای رفتار ضد اجتماعی و پرخاشگری ، برخی قوائین مبنی بر انتقال بین نسلی وجود دارد. در واقع شاید مشکل سازترین خصوصیت اختلال سلوک ، ثبات آن در طول زمان است. شروع زودرس اختلال سلوک در کودک ، با پرخاشگری بعدی ، رفتار ضد اجتماعی و دیگر مشکلات بزرگسالی را رابطه دارد. گر چه عوامل بسیاری ، رابطه مشکلات سلوک کودکان و رفتار اجتماعی بزرگسالان را متاثر می‌سازند. وجود اختلال سلوک در کودکی ، اطلاعات پیش بینی کننده برای انواع وسیعی از مشکلات سازگاری بعدی از منجمله فعالیتهای ضد اجتماعی ، سوء مصرف الکل و مواد است. شناسایی مکانزیمهایی که این مسیرها را توجیه می‌کنند، چالش عمده‌ای در این حوزه است.


درمان اختلال سلوک

تعارض خانوادگی

و مهارتهای ضعیف والدین ، مشخصه روابط خانوادگی کودکان مبتلا به اختلال سلوک است. خود کودکان نیز مشکلات شناختی و رفتاری ظاهر می‌سازند. این ویژگیها حاکی از چند رویکرد احتمالی در درمان این کودکان است. و بررسیهای اخیر ، حاکی از آن بوده است که درمان برای کودکان که در حال ظاهر ساختن اختلالات سلوک هستند می‌تواند سودمند باشد. آموزش والدین رویکرد دیگری است که غالبا برای مطالعه و کاربرد درمانی برای این اختلال بکار رفته است. در درمان خانوادگی عمل‌گرا ، مهارتهای کنترل کودکان مستقیما به والدین آموخته می‌شود. این درمانها هدفشان معطوف به از بین بردن تعاملات خانوادگی قهر آمیز همراه با رفتار ضد اجتماعی است.



از طریق جزوات آموزشی راهنمای کتبی ، تمرین با درمانگر و تکالیف خانگی ، والدین ، تشخیص رفتار مشکل ساز ، مشاهده و ثبت فراوانی رفتار ، پاداش دادن موثر رفتار صحیح و متوقف ساختن پاداش دادن به رفتار نامطلوب را فر می‌گیرند. موفقیت درمانی هنگامی بیشتر است که کودکان مشکل ساز ، به موقع شناسایی شوند. همچنین درمان در مورد خانواده‌هایی که کمتر تحت فشار روانی قرار دارند و وضوع اجتماعی - اقتصادی بهتری دارند، موفق‌تر بوده است. یک رویکرد درمانی دیگر ، متمرکز و معطوف به پردازش شناختی کودک است.

نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:0 توسط Mαʑłɣдґ| |

مقدمه

هیچ چیز مثل

زندگی مثبت‌نگرانه

نمی‌تواند احساس شادکامی و خوشبختی را در انسان بوجود بیاورد. انسانهایی که احساس خوشبختی می‌کنند افرادی هستند که کمتر با افکار و مسائل منفی سروکار دارند و اجازه نمی‌دهند بیش از مقدار لازم و طبیعی با مسائل منفی درگیر شوند. با نیمه پر لیوان زندگی می‌کنند و اتفاقات را از جانب مثبت ارزیابی می‌کنند. افکار روزانه آنها حول و حوش مسائل خوب دور می‌زند و با دیدگاهی مثبت کارها و امور زندگی خود را دنبال می‌کنند. آنها کمتر از نمی‌شود، نمی‌توان و ... استفاده می‌کنند. مثبت‌بینی نیروی انسان و اراده او را در جهت رسیدن به اهداف و خواسته‌هایش تامین می‌کند.





تصویر

معنویات نقش مهمی در شادکامی دارند.

امور معنوی و پیوندهای قلبی انسان با آنها بسیار موثر هستند. این پیوندها علاوه بر کمک به انسان در جهت داشتن نگرشی مثبت به زندگی به او کمک می‌کنند در شرایط سخت و منفی و آزار دهنده نیز تسلط بیشتری روی مسائل داشته باشند. انسان بدون معنویات و ارتباطش با این منابع بی‌تکیه‌گاه است. در مراسم معنوی شرکت کنید، هر چند وقت به اماکن متبرکه و زیارت‌گاهها بروید.


انگیزه خود را تقویت کنید

انگیزه

موتور حرکتی انسان انسان بی‌انگیزه راکد و کسل و بی‌تحرک است. با عوامل مخل انگیزه بجنگید و عواملی را که انگیزه شما را قدرتمند و قوی می‌سازند را تقویت کنید.


شبکه اجتماعی خود را وسعت دهید

داشتن روابط گسترده برای زندگی سالم و کم استرس مفید است. افراد تنها بیشتر دچار استرس می‌شوند و بیشتر دچار کسالت و بی‌حوصلگی می‌شوند. روابط خود را بیشتر و بیشتر کنید. این نوع روابط علاوه بر پر کردن

اوقات فراغت

شما در شرایط سختی و ناراحتی نیز تکیه‌گاه خوبی را برای شما فراهم می‌کند.


برنامه ریزی داشته باشید

بدون

برنامه ریزی

زندگی بهم ریخته و نامنظم است و بی‌نظمی مخل آسایش و خوشبختی. نظمی به زندگی خود بدهید کارها و وظایف خود را مشخص کنید و هر چیز را سر جای خود قرار دهید و برای هر کاری وقتی تنظیم کنید. به این ترتیب شما در بین کارها و وظایف و مشغله‌های مختلف گیر نخواهید افتاد و کمتر و کمتر دچار ناراحتی و

استرس

خواهید شد طبعا شادمان‌تر و شاداب‌تر خواهید بود.


به ظاهر خود توجه کنید.

ظاهر انسان ، آینه‌ای از درون اوست. افرادی که به ظاهر آراسته خود اهمیت نمی‌دهند علاوه بر تاثیر منفی خود روی اطرافیان روی روحیه خود نیز تاثیر منفی دارند. به لباس ، زیبایی و جوانی خود توجه کنید. زمانی را برای حفظ زیبایی و جوانی اختصاص دهید.





تصویر

هدفمند باشید

داشتن اهداف بیشتر برنامه‌ها و امور زندگی انسان را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. راه و روش زندگی شما در راستای اهداف‌تان از زندگی شکل می‌گیرد. اهداف بلند مدت و کوتاه مدت خود را معین کنید. خلاقیت بیشتری به خرج بدهید و روشهای جدیدی را برای رسیدن به اهداف خود یاد بگیرید. اهداف به شما انگیزه می‌دهند و شیوه‌های خوب زندگی را برایتان ترسیم می‌کنند.


درآمد خود را افزایش دهید

علاوه بر همه کارهایی که برای ایجاد شادابی در خود انجام می‌دهید موضوع

درآمد و رفاه

را فرموش نکنید. به فکر راههای سالمی باشید که درآمدهای شما را افزایش می‌دهند. به این ترتیب راه را بر برخی مشکلات مالی که ممکن است در زندگی داشته باشید ببندید. علاوه بر این با این کار احساس کفایت ، استقلال و خواسته‌های خود را نیز تامین کرده‌اید.

نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,ساعت 17:59 توسط Mαʑłɣдґ| |

مقدمه

آیا تا به حال دقت کرده‌اید که بعضی افراد بدون توجه به مسائل و مشکلات ، چقدر در سرزندگی و شاد بودن توانا هستند؟ تحقیقات نشان می‌دهد این حالت ذاتی یا خدادادی نیست بلکه یک مهارت است که این افراد آن را در خود پرورش داده‌اند. شما هم اگر بخواهید می‌توانید این مهارت را کسب کنید و زندگی خود را لبریز از شادی و نشاط سازید.





تصویر

اشخاص شاد با زندگی همراهی می‌کنند.

هر کسی تقدیری در زندگی دارد و این به عهده خودش است که با قسمت خود بجنگد یا با آن همکاری کند. اما ایا این حرف به این معنی است که فرد باید دراز بکشد و بگذارد زندگی روند خود را طی کند؟ مسلما نه! در عوض می‌تواند روشی در پیش گیرد که به بهترین وجه ممکن با مسایل مواجه شود و حداکثر تلاش خود را در این زمینه نشان دهد. در آن صورت متوجه راه‌های جدیدی می‌شود و با کشف آن‌ها انرژی تازه‌ای کسب می‌کند. زندگی می‌خواهد شخص ، تقدیر و سر نوشت خود را بفهمد آیا ترجیح نمی‌دهید به جای جنگ با زندگی کنار بیایید؟


اشخاص شاد فقط مثبت نمی‌اندیشند، بلکه مثبت عمل می‌کنند.

مثبت‌اندیشی

مسلما جای خودش را دارد. برای شاد بودن باید افکار خود را عوض کنید. اما منتظر از راه رسیدن احساسات نباشید. اشخاص دارای قدرت کنترل مستقیم بر چگونه عمل کردن و چگونه اندیشیدن خود هستند. اگر می‌خواهید شخص شادتری باشید، شادمانه‌تر عمل کنید. اگر می‌خواهید شخص مهربان‌تری باشید، باعاطفه‌تر عمل کنید. اگر می‌خواهید منش دوستانه‌تری داشته باشید، دوستانه‌تر عمل کنید. احساسات پس از عمل کردن از راه می‌رسند. اشخاص شاد آن چه را که احتیاج دارند طلب می‌کنند.


از شکایت کردن نیز چیزی عاید اشخاص نمی‌شود.

همان طور که نعمت‌ها معمولا از آسمان به زمین نمی‌افتند، از شکایت کردن نیز چیزی عاید اشخاص نمی‌شود. اگر به ظرب‌المثل هر چه بکارید همان را درو می‌کنید اعتقاد دارید، پس به جای شکایت کردن به دنبال خواسته‌های خود بروید. این انتخاب شماست. می‌توانید به همین رویه ادامه بدهید، دیگران را متهم کنید و همچنان چیزی عایدتان نشود یا می‌توانید خیلی راحت آن چه را که می‌خواهید، طلب کنید.


اشخاص شاد مشتاق تغییر هستند.

ثابت ماندن و تغییر نکردن مخالف همه قوانین طبیعت است. اگر تلاش کنید که ثابت و راکد بمانید، در این صورت همیشه ناراحت خواهید بود. اگر اجازه بدهید

ترس از تغییر کردن

شما را متوقف سازد، با محروم شدن از خواسته‌های خود موافق هستید.شما می‌توانید بر این باور باشید که تغییر ، باعث آزار اشخاص می‌شود و در مقابل آن ، مقاومت به خرج دهید. یا در عوض می‌توانید تغییرات را با آغوش باز پذیرا باشید و معتقد باشید که وجود آنها به شما کمک خواهد کرد. همه این‌ها بستگی به این موضوع دارد که تصمیم بگیرید کدام عقیده را باور کنید.


اشخاص شاد به خود اجازه شکست خوردن نمی‌دهند.

شکست به این معنی نیست که هیچ‌گاه به هدف خود نرسید و یا دلیلی بر دست کشیدن از هدف نیست. به هدف دست نیافتن تنها یک معنی دارد: شما به تمرین و تجربه بیشتری احتیاج دارید و مشتاق اشتباه کردن باشید و تسلیم نشوید. اجازه ندهید یک شکست شما را به گونه‌ای تحت تاثیر قرار بدهد که همه تلاش‌های خود را از بین ببرید و درست مثل یک دونه لذت به خط پایان رسیدن را حس کنید.


اشخاص شاد در زمان حال زندگی می‌کند.

اگر نسبت به لحظه حال آگاه هستید و در کنار آن منتظر آینده نیز هستید، قادر خواهید بود تا از فرصت‌ها سود ببرید. اگر با خودخوری غم گذشته را می‌خورید چشمانتان به روی امکانات و فرصت‌های حال بسته خواهد بود. در عین حال منافع آینده را نیز از دست خواهید داد. زندگی شاد محصول زندگی کردن در لحظه حال است که اگر از آن خوب استفاده بشود، تکیه گاه و ضریب اطمینانی برای داشتن آینده‌ای خوب و فوق‌العاده است. اشخاص فقط با آن چه که امروز انجام می‌دهند می‌توانند آینده خود را تحت تاثیر قرار دهند.


اشخاص شاد برای آینده برنامه‌ریزی می‌کنند.

انسان‌های شاد می‌دانند باید

تسلط داشتن بر زندگی

را تمرین کنند و بر زندگی خود کنترل داشته باشند تا در برابر احساساتی مانند قربانی بودن یا بی‌دفاع بودن مقاوم باشند. برنامه‌ریزی در جهت درست انجام دادن کارها امری ضروری است. نه این که وقت خود را بر هر چیزی که توجه فرد را به خود جلب می‌کند، صرف کند. برای آن چه که برایتان مهم است، برنامه‌ریزی کنید و تصمیم بگیرید تا وقت پول انرژی و منابع محدود خود را برای آن صرف کنید.

نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,ساعت 17:58 توسط Mαʑłɣдґ| |

چرا قهر می‌کنیم؟

فردی که قهر می‌کند هدفی دارد و در واقع با قطع ارتباط می‌خواهد مطلب خود را به اطرافیان یا به فرد مقابل بیان کند. بعضیها بیشتر از بقیه قهر می‌کنند و برخی افراد هرگز علاقه‌ای به قهر ندارند. بطور کلی هدفی که در این رابطه مورد نظر فرد است معمولا برای بیان یک ناراحتی یا یک هیجان منفی است. فرد می خواهد به طرف مقابل بگوید که ناراحت است، یا می‌خواهد کاری کند رفتار او را تغییر دهد و ... . در هر حال قهر کردن به صورت یک وسیله و یک مکانیزم در آمده است که در مواقع ناراحتی از فرد سر می‌زند. یک

روش تخلیه ناراحتی

است که در واقع چنین کاری را نیز انجام می‌دهد و فقط فرد به این روش عادت کرده است و معمولا قبل از اینکه فکر بهتری به ذهنش برسد که در آن لحظه فایده بهتری داشته باشد به این روش اقدام می‌کند.



برخی‌ها این روش را از دوران کودکی یاد گرفته‌اند. ممکن است کودک با مشاهده رفتار اطرافیان و بویژه والدین در مواقع ناراحتی از یک فرد دیگر رفتار آنها را الگو برداری کند. چنین کودکی یاد می‌گیرد پیام خود را با قطع ارتباط بیان کند و به روشی غیر از گفتار کلامی مفهوم ناراحتی خود را به اطرافیان برساند. بطور کلی این روش چه در کودکی یاد گرفته شده باشد و چه در بزرگسالی فرقی نمی‌کند. فرد از یک شیوه نادرست برای

تنظیم رفتار

خود استفاده می‌کند و در واقع نمی‌تواند به روش مناسبتری مطلب خود را بگوید، یا از خود دفاع کند.


چرا آشتی می‌کنیم؟

انسان یک موجود اجتماعی است. وجود وابسته به شبکه اجتماعی است که در آن قرار می‌گیرد و شاید بدون آنکه متوجه باشد چنین وابستگی در او وجود دارد. در واقع بهتر است بگوئیم یک نیاز، انسان به برقراری روابط با دیگران نیازمند است. چنین نیازی نه تنها یک نیاز جسمی بلکه عمیقا یک نیاز روانی است. بنابراین دور ماندن از چنین روابطی برای وی فوق‌العاده دشوار است، مگر افرادی که به اختلالاتی دچارند که دوری از

روابط اجتماعی

را ترجیح می‌دهند. بر این اساس ماندن در وضعیت قهر برای افراد دشوار است. بویژه اینکه در یک سوی قهر معمولا افرادی قرار داند که به نحوی از لحاظ عاطفی برای فرد دارای اهمیت هستند، مثل قهر دو دوست یا قهر زن و شوهر.



بنابراین بازگشت به وضعیت قبلی و تمایل به آن معمولا وجود دارد، حتی در مواردی که افراد با توجه به

ویژگیهای شخصیتی

خود به نوعی فقدان چنین تمایلی را نشان می‌دهند. ممکن است شدت ناراحتی از طرف مقابل به قدری زیاد باشد که فرد کاملا از برقراری رابطه مجدد ، به عبارتی آشتی خوداری کند و حتی دلایل و توجیهات منطقی برای آن داشته باشد. ولی جمله

ای کاش این اتفاق نمی‌افتاد...

به شکلهای مختلف در ذهن افراد وجود دارد. برخی افراد بیشتر از بقیه

نیاز روانی و عاطفی

خود به روابط با دیگران احساس می‌کنند.



این چنین افرادی هر چند یاد گرفته باشند از روش قهر به عنوان یک روش برای بیان ناراحتی استفاده کنند، اما بزودی تمایل به بازگشت در آنها بوجود می‌آید. برخی افراد به صورت خودکار در

حالت هیجانی

به این روش اقدام می کنند، اما بعد از مدتی که

هیجاناتشان

فروکش کرده و قدرت منطق نمو بیشتری یافته ، متوجه مسائلی می‌شوند که تمایل به بازگشت در آنها را بوجود می‌آورد. برخی از افراد دیگر به نظر کینه‌ای تر هستند و شاید به نظر برسد هرگز نمی‌توانند فرد مقابل را ببخشند، حتی به قیمت تحمل ناراحتیهای حاصل از قطع روابط و ... .


بهتر از قهر و آشتی

افرادی که در قهر می‌مانند افرادی هستند که

شیوه مناسب ابراز وجود

، دفاع از خود ، قاطعیت و

جرات وزری

را یاد نگرفته اند، نمی‌توانند هیجانات خود را بخوبی کنترل کنند و مانع از دخالت آنها در تصمیمهای منطقی شان شوند، قدرت چشمپوشی و بخشیدن دیگران را ندارند و یا غرور کاذبی برای خود ایجاد کرده‌اند و ... .



در هر حال هم خود قهر و هم عواملی که به ایجاد و تداوم آن مربوط می‌شوند استرس‌زا هستند. افکار منفی آزاد دهنده در حالت قهر شدیدا فعال می‌شوند. فرد در حال قهر بیشتر از حالتهای عادی به ویژگیها ، گفتار و رفتار منفی فرد مقابل توجه می‌کند، در حالی که در حالت برقراری دوستی این دسته از افکار بسیار کاهش می‌یابند. بر این اساس قهر و آشتیهای مداوم آزار دهنده و بهم ریزنده شرایط آرام زندگی هستند که می‌توان روشهای مناسبتر و ایده‌آل‌تری بجای آنها جایگزین کرد تا فرد بتواند با جرأت ورزی بیشتری در شرایط استرس‌زا حاضر شود، بتواند از خود دفاع کند و با حفظ دوستی و صلح به حل مشکل و اختلاف بوجود آمده مبادرت کنند.



چنین روابطی از پایایی بیشتری برخوردار هستند، آرامش فرد را تداوم می‌بخشند و از همه مهمتر راه اندازی افکار منفی که بسیار آسیب رسان برای افراد و برای روابط او هستند جلوگیری می‌کنند. فرد بهتر است با کنکاشی در خود ، علت اساسی تمایل با استفاده از ابراز بهتر را در خود پیدا کند و به رفع آن اقدام نماید. شیوه‌های جرات ورزی را یاد بگیرد،

شیوه‌های کسب آرامش

را یاد بگیرد و از بروز افزایش اضطراب و دیگر هیجانات منفی خود جلوگیری کند. به این ترتیب سیستم منطقی فرد نیز فعالتر شده و می‌تواند استدلال درستی داشته باشد و تصمیمهای درستی اتخاذ کند.


قهر تربیتی

گاهی اوقات والدین برای کاهش رفتار نامناسب در خود از ابزار قهر استفاده می‌کنند. و به عبارتی می‌خواهند به این روش ناراحتی را از رفتار کودک بیان کنند و آنرا بهتر از شیوه‌های تنبیه بدنی و ... می‌دانند. در هر حال استفاده از این ابزار نیز برای تربیت کودک می‌تواند هم مفید و هم مضر باشد. استفاده مکرر از این ابزار و برای هر رفتار جزئی و کلی به کودک یاد خواهد داد که از قهر برای بیان ناراحتی خود استفاده کند و از طرف دیگر در صورت تداوم استفاده از قهر ، تأثیر گذاری خود را از دست خواهد داد و دیگر به عنوان شیوه تربیتی مناسب نخواهد بود.



استفاده از قهر می‌تواند مفید باشد، در صورتی که مدت زمان آن بسیار کوتاه و با توجه به سن کودک تنظیم شود. برای خردسالان ، یک قهر 4 - 3 دقیقه‌ای مناسب خواهد بود و معمولا توصیه می‌شود از قهرهای طولانی با کودکان و نوجوانان جدا خودداری شود و دفعات آن مکرر و زیانبار نباشد.

نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,ساعت 17:56 توسط Mαʑłɣдґ| |

  آيا ميدانيد اختلال تجزيه ي هويت چيست؟

 

اختلال تجزيه هويت(هويت پريشي)، كه اختلال شخصيت چندگانه نيز ناميده مي شود ، عبارت است از وجود دو يا چند هويت يا شخصيت متمايز كه به تناوب رفتار را كنترل مي كنند.معمولا هر شخصيت نام و سن و مجموعه خاصي از خاطرات و رفتارهاي ويژه ي خود دارد.در اغلب موارد يك هويت اصلي با نام واقعي شخص وجود دارد كه منفعل ، وابسته و افسرده است.هويتهاي جانشين نوعا داراي ويژگيهايي هستند كه با هويت اصلي تعارض دارند: مثلا خصمانه ، كنترل كننده ،  و خود ويرانگرند.در بعضي موارد ، اين شخصيتها ممكن است حتي در ويژگيهايي مثل دستخط ، استعدادهاي هنري و ورزشي ، و آشنايي به زبان خارجي با هم تفاوت داشته باشند.هويت اصلي معمولا از تجربه هاي هويتهاي ديگر آگاهي ندارد.دوره هايي از يادزدودگي بدون علت ، از قبيل زوال حافظه براي چند ساعت يا چند روز در هفته ، مي تواند نشانه ي وجود اختلال تجزيه ي هويت باشد.

 يكي از مشهورترين موارد شخصيت چند گانه ، كريس سايزمور (chris sizemore) است كه شخصيتهاي  مختلف وي _ايو وايت ، ايو بلك،و جين _ در فيلم سه چره ي ايو به تصوير كشيده شده است و بعدها به تفصيل در  زندگي نامه ي وي تحت عنوان "من ايو هستم" توصيف شده است.

 نمونه ي ديگري از شخصيت چند گانه كه به تفصيل بررسي شده ، مورد پسر17 ساله اس به نام يونا((jonah است كه به خاطر سر دردهاي شديد ، كه غالبا فراموشي در پي داشت ، در بيمارستان بستري شده بود.كاركنان بيمارستان متوجه شدند كه در روزهاي مختلف تغييرات چشمگيري در شخصيت وي پديد مي آيد ، و روانپزشك مسئول نيز سه هويت فرعي مجزا در وي تشخيص داد.ساختارهاي شخصيتي نسبتا پايداري كه در وي ظاهر مي شد به شرح زير است:

يونا:شخصيت اصلي . خجالتي ، گوشه گير ، مودب ، و بسيار سنتي.او "مبادي آداب" معرفي شده است.گاهي در جريان مصاحبه هراسان و دستپاچه مي شود.يونا از وجود شخصيتهاي ديگر اطلاعي ندارد.

سامي:خاطراتش بسيار كامل و دست نخورده است.مي تواند با يونا همزيستي داشته باشد ، يا يونا را كنار بگذارد و جانشين او شود.مدعي است كه هر زمان يونا به مشاوره ي حقوقي نيازمند باشد يا دچار دردسر شود براي كمك به او آماده است.او "ميانجي" معرفي شده است.سامي پديدار شدنش را در سن 6 سالگي به ياد مي آورد .در آن زمان مادر يونا ناپدري او را با چاقو زخمي كرد و سامي از والدين خود خواست كه ديگر در مقابل كودكان با هم دعوا نكنند.

كينگ يانگ:او هنگامي كه يونا شش يا هفت ساله بود ظاهر شد تا هويت جنسي يونا را تثبيت كند، چون مادر يونا گاهي در خانه لباس دخترانه به او مي پوشانيد و خودش در مدرسه اسم دخترها و پسرها را با هم اشتباه مي كرد.از آن به بعد كينگ يانگ مواظب علايق جنسي يونا بوده ، و به همين دليل نيز "عاشق پيشه" معرفي شده است.او به طور مبهمي از وجود ساير شخصيتها آگاه است.

يوسف عبدالله:شخصي بي عاطفه،پرخاشگر و تندخوست.در برابر درد، بسيار مقاوم است.وظيفه دارد از يونا مواظبت و مراقبت كند و به همين سبب وي "جنگجو" معرفي شده است.يوسف در سن 9 يا 10 سالگي ظاهر شد ، همان زمان كهگروهي پسربچه ي سفيدپوست يونا را بدون هيچ دليلي كتك زدند.يونا درمانده شده بود ، كه يوسف فرا رسيد و كينه توزانه با مهاجمان جنگيد.او نيز آگاهي مبهمي از ساير شخصيتها دارد.

اين چهار شخصيت در تمام شاخصهايي كه با موضوعهاي هيجاني سر و كار داشت، كاملا با هم متفاوت بودند، اما در آزمونهايي كه چندان ارتباطي با هيجان يا تعارضهاي شخصي نداشت ، مثل آزمون هوش يا آزمون واژگان ، نمره هاي كم و بيش يكساني داشتند.

اختلال تجزيه هويت حاكي از ناتواني در يكپارچه سازي جنبه هاي گوناگون هويت ، حافظه و هشياري است.تجزيه ي هشياري چنان كامل است كه گويي چند شخصيت مختلف در يك بدن زندگي مي كنند.ناظران گزارش كرده اند كه تغيير از شخصيتي به شخصيت ديگر غالبا با تغييرات ظريفي در وضع اندامي و لحن صدا همراه است.شخصيت جديد به طرز متفاوتي حرف مي زند ، راه مي رود و سر و دست تكان مي دهد.حتي ممكن است تغييراتي در فرايندهاي فيزيولوژيايي را از قبيل فشار خون و فعاليت مغزي صورت پذيرد.

نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,ساعت 17:56 توسط Mαʑłɣдґ| |

مهمترین ویژگی این بیماری کناره گیری ، عدم دخالت در امور روزمره و اهمیت ندادن به دیگران است. در واقع برای این بیمار «روابط اجتماعی» بی معنی است. بنابراین در رفتارشان مردم گریزی و زندگی حاشیه‌ای قابل ملاحظه است. این بیماران چون مردم گریز هستند؛ بنابراین به فعالیتها و مشاغل انفرادی بویژه شبانه علاقه نشان می‌دهند.

اینان موضوع شغلی خود را طوری انتخاب می‌کنند که کمترین ارتباط با مردم داشته باشند. کارهای انتزاعی و مشاغل مرتبط با وسایل بی جان برایشان لذّت بخش است. (نظیر:
ریاضیات ، ستاره شناسی ، مشاغل مرتبط با فلز و چوب و ... . همچنین زندگی عاطفی و هیجانی بیمار یکنواخت ، سطحی ، محدود است. حتی موقعی که در مورد شادترین یا ناخوشایندترین حوادث زندگی صحبت می‌کند تغییری در رفتار و آهنگ صدایش مشاهده نمی‌شود. این ویژگیها بیشتر با علائم منفی اسکیزوفرنی را به یاد می‌آورد.

یک مثال

«گفتگوی زیر بخشی از صحبتهای یک بیمار اسکیزوئید با یک مشاور است»:

م:آقای اکبری چه مشکلی دارید؟
ب:کاری.
م:اگر امکان دارد در مورد مشکل کاریتون صحبت کنید؟
ب:بی‌علاقگی.
م:حتماً برایتان سخته که کاری را انجام بدهید که علاقه‌ای به آن ندارید:
ب:بلی.
م:در مورد کارتان بیشتر صحبت کنید؟
ب:آزمایشگاهی.
م:در آزمایشگاه چه کار انجام می‌دهید؟
ب:حیوانات

(اگر با این بیمار چندین ساعت هم گفتگو شود باز هم جوابها کوتاه ، سطحی و یکنواخت خواهد بود.)

ملاکهای تشخیص اختلال اسکیزوئید

گسستگی روابط اجتماعی و عواطف سطحی در اوایل بزرگسالی شروع می‌شود و برای تشخیص اختلال وجود چهار علامت (یا بیشتر) از علائم زیر ضروری است:


  • از روابط نزدیک ، از جمله عضو یک خانواده بودن نه لذت می‌برد و نه تمایلی به آن دارد.
  • تقریباً همیشه فعالیتهای انفرادی را انتخاب می کند.
  • اگر علاقه‌ای به روابط جنسی با فردی داشته باشد, بسیار اندک است.
  • فعالیت معدودی وجود دارد که می تواند از آنها لذت ببرد.
  • به غیر از بستگان درجه یک دوستان نزدیک ندارد.
  • تعریف و انتقاد دیگران برایش اهمیتی ندارد (یکسان است).
  • عواطف سطحی و سرد است.

تشخیص افتراقی

درمان

روان درمانی

برقراری ارتباط با این بیماران سخت ولی امکان‌پذیر است. در درمان انفرادی وقتی رابطه برقرار شد، آنها با ترس و هواس از «دوستان خیالی» و «ترس از وابستگیهای غیر قابل تحمل» صحبت خواهند کرد. در گروه درمانی ممکن است بیمار تا یک سال صحبت نکند، امّا در نهایت درگیر می‌شود (صحبت می‌کند) فقط درمانگر باید مواظب باشد تا سایر گروه به سکوت بیمار اعتراض نکنند.

دارو درمانی

برای کاهش حساسیت این بیماران نسبت به طرد شدن استفاده از داروهای ضد افسردگی و نورولپتیک ضد جنون مفید است.
نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,ساعت 17:55 توسط Mαʑłɣдґ| |

حتی مردم عادی هم در روابطشان با اسکیزوتایپال‌ها آنها را عجیب و غیر عادی تشخیص می‌دهند. «تفکر سحر آمیز ، عقاید انتساب ، اشتباهات حسی و مسخ واقعیت » قسمتی از دنیای این بیماران است. در صحبت‌های بیمار کلمات غیر معمول ، شگفت انگیز و افکار عجیب و غریب (افکار خرافی) مشاهده می‌شود.

ممکن است «ادعای دست یافتن به
بعد چ‍‍هارم یا حس ششم ، تله‌پاتی و پیش گویی را داشته باشند. چون اسکیزوتایپال‌ها به شدت خرافی هستند ممکن است به گروه‍ها و فرقه‌هایی با رفتار و آداب عجیب و غریب بپیوندند. احتمال اسکیزفرنی شدن این بیماران بسیار است.

ملاکهای تشخیص اختلال اسکیزوتایپال‌ها

کمبودهای اجتماعی ، احساس ناراحتی حاد ، دگرگونیهای ادراکی و شناختی و رفتار عجیب از اوائل بزرگسالی شروع می‌شوند و برای تشخیص اختلال وجود پنج علامت (یا بیشتر) از علائم زیر ضروری است:


  • عقاید انتساب (به غیر از هذیانهای انتساب)
  • باورهای غریب و تفکر سحرآمیز (مثل موهوم پرستی ، نهان بینی و تله‌پاتی) که بر رفتار شخص تأثیر گذاشته و با فرهنگ بیمار هماهنگ نیست.
  • تجربیات ادراکی غیر عادی.
  • تفکر و تکلم غریب (نظیر ابهام ، استعاره ، حاشیه پردازی).
  • سوء ظن یا تفکر پارانوئید.
  • عاطفه محدود یا نامتناسب.
  • رفتار یا ظاهر غیر عادی و خاص.
  • غیر از بستگان درجه یک دوست نزدیک (محرم) ندارند.
  • اضطراب اجتماعی مفرط که با آشنایی کاهش نمی‌یابد و بیشتر به افکار پارانوئید مربوط است.

تشخیص افتراقی اختلال اسکیزوتایپال

  • اختلال شخصیت اسکیزوفونی: بیماران اسکیزوتایپال سابقه پیکوز (قطع ارتباط با واقعیت) را ندارند (با وجود شباهت علائمشان به علائم اسکیزوفرنی) بنابراین از اسکیزوفرنی قابل تفکیک است.

  • اختلال شخصت پارانوئید: بیماران پارانوئیدی با افکار سوء ظن مشخص می‌شوند و افکار عجیب و غریب ندارند.

علت شناسی اختلال شخصیت اسکیزوتایپال

بطور کلی در مورد اختلالات شخصت (بجز اختلال شخصیت ضد اجتماعی) تحقیقات کمی صورت گرفته است. با این وجود مطالات مختلفی که بر روی زندگی افراد مبتلا به اسکیزوفرنی شده است؛ نشان می‌دهد که آنها در واقع شخصت‌های اسکیزوتایپال داشته‌اند. بنابراین در تفکر بالینی امروز اسکیزوتایپال را شخصت پیش از بیماری اسکیزوفرنی معرفی می‌کنند. بدلیل همبستگی این دو بیماری در علائم و نشانه‌ها این فرض وجود دارد که ژنتیک (توارث) علت ایجاد این اختلال باشد.

انواع درمان اختلال اسکیزوتایپال

روان درمانی

هر نوع روان درمانی مستلزم احترام به عقاید و فعالیتهای بیمار است. وقتی بیمار احساس کند باورها و فعالیت‌هایش از سوی درمانگر مورد «انتقاد ، مسخره شدن ، و قضاوت» قرار گرفته‌اند احتمال واکنش‌های دفاعی و قطع درمان وجود دارد.

دارو درمانی

همراه با روان درمانی استفاده از داروهای «نورولپتیک» (ضد جنون) ، برای کم کردن افکار عجیب و غریب مفید خواهد بود. اگر اختلال همراه با افسردگی باشد استفاده از «ضد افسردگی‌ها» مفید است.
نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,ساعت 17:55 توسط Mαʑłɣдґ| |

كد ماوس

مشاهده جدول کامل ليگ برتر اسپانیا (لالیگا)